چِمبلیکی به فضای تبلیغاتی انتخابات در علی آباد کتول

chmbelikچمبلیک یا همان نیشگون برای هوشیاری فرد از محیط دور و برش گرفته می شود، من هم در این مطلب می خواهم نیشگونی از کاندیدای شهرم برای فضای انتخاباتی که در سطح شهرشان گسترانده انده، بگیرم.

به گزارش زرین نامه؛ از کوچه پس کوچه های آرام و به خود خبر ندیده شهر که بگذری به دل شهر میرسی، به هر سو نگاه بیندازی تنها یک خبر چشمت را به طرف خود سوق می دهد.

برای ساعتی در شهر قدم می زنم تا از اوضاع واحوالش با خبر شوم. تبلیغات رنگارنگ کاندیداها جلوه گری می کنند و اجازه نمی دهند مشکلات و کمبودها دیده شود، تنها اشخاصی هستند، که می خواهد خودی نشان دهند و سر تیتر اخبار باشد، اما در این بین چالش هایی هم هست!

از حرمت قرآن که فدای محترم شدن بعضی ها می شود، آیاتی که روی پوسترهای انتخاباتی می نویسند و با یک باد و باران به زمین افتاده و زیر لگدهای عابران گم می شود.

سرم را از سمت 2 دهنه مغازه بزرگی که بنظر می آید برای این 7 روز تبلیغات، میلیونی اجاره شده به طرف دیگری می چرخانم، نگاهم به یک بی خانمان جذب می شود که روی کارتن خوابش برده و از فرط سرما خودش را مچاله کرده است.

نزدیک ظهر است، طعم غذاهای انتخاباتی فضا را پر کرده است، می خواهم به سمت یکی از ستادها بروم که یاد آن شخص کارتن خواب می افتم، راستی امروز نهار چه می خورد؟!

کمی که جلوتر می روم، پیام های اپلیکشن شبکه اجتماعی ام یکی یکی سر و کله اشان پیدا می شود، سرم را از روی گوشی به سمت یکی از ستادها می چرخانم، ظاهراً خدمات جدید تبلیغات انتخاباتی هم رسیده، وای فا مجانی است!

داخل بعضی ستاد خانم ها هم نشسته اند، به نظر می آید فراموش کرده اند اینجا اگر چه مغازه است، اما کنار خیابان است و مردهای زیادی از آنجا می گذرند، اوضاع حجاب خوب نیست، در دلم می گویم، خدا کند کسی منتخب شود که برنامه ای هم برای حمایت از سبک زندگی اسلامی و حفظ حجاب داشته باشد تا بی گمان به اسارت برنامه های تبلیغاتی و ضد فرهنگی دشمن در نیامده و شرمنده بانو حضرت زهرا (س) نشویم.

همانطور که از کنار ستادها می گذرم، بنظرم می آید رفتگرها این روزها بیشتر در سطح شهر دیده می شوند، گویا پرکارتر شده اند، اما انگار شهر کثیف تر می شود.

به سمت یکی از آن ها می روم تا حرف هایش را بشنوم، کنار خیابان به جارویش تکیه کرده تا نفسی تازه کند، می گوید: خدا خیرشان بدهد، هر چه تمیز می کنیم، باز می ریزند، از پوستر گرفته تا ته مانده خوراکی هایی که نامزدها در ستادهایشان توزیع می کند.

زیر لب وآرامتر، طوری که من صدایش را به راحتی نشنوم، می گوید: خدا خیرتان بده، خب شما مگر سطل آشغال ها چقدر با شما فاصله دارند که روی زمین می ریزید و شهر را شلخته می کنید!

خداحافظی می کنم و راهم را می کشم تا به مسیرم ادامه دهم.....

انتهای پیام/

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه