نیروهای ضد انقلاب شهیدی را با موی سرش به درخت بسته بودند

نیروهای ضد انقلاب بعد از شهادت این شهید گرانقدر، ایشان را با موی سرش به درختی بسته بودند. هرچه تلاش کردم نتوانستم موی سر این شهید را باز کنم.

به گزارش زرین نامه به نقل از پیشمرگ روح الله، یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس درگیری رزمندگان سپاه اسلام با گروهک دموکرات در یکی از روستاهای اطراف چهل چشمه را این گونه بازگو می کند:

رزمندگان سپاه اسلام در اطراف روستای باشماق دیواندره در کمین نیروهای ضد انقلاب گرفتار شده بودند و به دلیل موقعیت مناسب نیروهای ضد انقلاب تعدادی از رزمندگان سپاه اسلام به شهادت رسیده بودند و تعدادی نیز موفق شده بودند از کمین نیروهای ضد انقلاب جان سالم به در ببرند.

وقتی خبر به سپاه دیواندره رسید، نیروها به فرماندهی شهید جمیل شهسواری راهی منطقه شدند. نزدیک به دو روز منطقه را زیر نظر گرفتیم و توانستیم انتقام خوبی از نیروهای ضد انقلاب بگیریم؛ در طول این دو روز حتی یک دقیقه هم نخوابیدم و توانستیم به کمک نیروهای توپخانه تمام مواضع نیروهای ضد انقلاب را مورد هدف قرار دهیم.

حالا بعد از برقراری امینت در منطقه باید پیکر مطهر شهدا و مجروحین احتمالی را تفحص می کردیم و به محل ستاد سپاه دیواندره منتقل می کردیم. علی رغم اینکه نزدیک به دو روز نخوابیده بودیم، ولی هیچ کدام از نیروها حاضر نبودند، پیکر مطهر شهدا روی زمین بماند. به همین خاطر با تمام توان به دنبال یافتن پیکر مطهر شهدا بودیم.

پیکر مطهر شهدا چند روزی روی زمین مانده بودند و به همین دلیل از لحاظ شرایط فیزیکی دچار تغییراتی شده بودند. پیکر مطهر یک شهید را در نزدیکی چشمه ای یافتیم، جنازه این شهید عزیز به دلیل اینکه چند روزی روی زمین باقی مانده بود، بسیار حجیم شده بود و وزن زیادی هم به خودش گرفته بود، به طوریکه چند نفر دست و پای مبارک شهید را گرفتیم تا توانستیم پیکرش را تا نزدیکی ماشین حمل شهدا منتقل کنیم.

در میان شهدایی که تفحص کردیم، نحوه شهادت یک شهید را هیچ گاه فراموش نمی کنم؛ این شهید عزیز جزء دراویش منطقه بود و طبق سنت، دراویش موی سرشان را بلند می کنند. نیروهای ضد انقلاب بعد از شهادت این شهید گرانقدر، ایشان را با موی سرش به درختی بسته بودند. هرچه تلاش کردم نتوانستم موی سر این شهید را باز کنم، به همین خاطر مجبور شدم قسمتی از موی سرش را بِبُرم. بعد از اینکه موی سر شهید را از درخت جدا کردم به اتفاق دوستانم، جنازه شهید را در یک مسافت طولانی حمل کردیم و به داخل ماشین حمل شهدا منتقل کردیم.

بعد از اینکه پیکر مطهر شهدا را به محل ستاد سپاه دیواندره منتقل کردیم، تصمیم گرفتم به منزل پدر همسرم بروم تا کمی استراحت کنم، چند روزی می شد که چشم روی چشم نگذاشته بودم و از شدت خستگی و کم خوابی سر درد شدیدی داشتم.

وقتی به منزل پدر همسرم رسیدم، قبل از اینکه لباس هایم را عوض کنم، از شدت خستگی خوابم برد. وقتی بیدار شدم و هیکل خودم را در آینه دیدم تعجب کردم؛ سر و صورتم باد کرده بود و رنگ به صورت نداشتم، تمام لباس هایم خونی بود و من بدون اینکه متوجه خون لباس هایم باشم، با همان لباس ها خوابیده بودم.

همسرم می گفت: زمانی که وارد خانه شدی حواست پرت بود و ظاهر و قیافه ات نشان می داد که خیلی خسته ای. ما هم برای اینکه اذیت نشوی، حتی به تو نگفتیم که لباس هایت خونی است و لباس هایت را عوض کن و بعد بخواب.

نحوه برخورد نیروهای ضد انقلاب با پیکر های مطهر شهدا به مسئاله حل نشده برای من و دوستانم تبدیل شده بود؛ نیروهای ضدانقلاب آنقدر از نیروهای سازمان پیشمرگان مسلمان کرد و پاسداران انقلاب اسلامی کینه به دل داشتند که به پیکرهای بی جان شهدا نیز رحم نمی کردند و پیکرهای مطهر شهدا را تکه تکه می کردند.

نیروهای ضدانقلاب با مثله کردن پیکر های مطهر شهدا، نه تنها عقده های خودشان را خالی می کردند، بلکه قصد داشتند با این کار اوج وحشیگری خود را به رخ رزمندگان سپاه اسلام بکشانند و با این کار رعب و وحشت در دل رزمندگان سپاه اسلام بیاندازند. غافل از اینکه رزمندگان سپاه اسلام با عقیده و نیتی الهی پای در میدان مبارزه نهاده بودند و این گونه وحشی گری های نیروهای ضد انقلاب تأثیری در اراده پولادین رزمندگان سپاه اسلام نداشت.

انتهای پیام/م

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه