آقاي رئيس جمهور! سفارش آيت الله خوشوقت يادتان هست!؟/ اسير همان آفات ذكاوتي شديد كه ايشان فرمود!

زرین نامه: يكي از نزديكان رئيس جمهور با نگارش رنجنامه اي، به بيان برخي از خاطرات دكتر احمدي نژاد و مرحوم آيت الله خوشوقت پرداخت.


به گزارش زرین نامه؛ در اين رنجنامه بر اساس تصريح مرحوم خوشوقت نسبت به آفات ذكاوت، شرايط امروز و برخي رفتارهاي رئيس جمهور تحليل شده است.
در ادامه متن كامل اين رنجنامه را مي خوانيد:

جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد
سلام علیکم

حقیر را به خوبی می شناسید، چند سالی در دولت اول شما به واسطه امانتی که به من سپرده بودید، هر هفته و چند ماهی هم هر روز با شما ملاقات داشتم.

به یاد دارم که گاهی این دیدارها آخرین برنامه ملاقات شما می شد و قدم زنان فاصله دفتر تا منزل شما را طی می کردیم.

در حالی این خطوط را از صمیم جان برایتان می نویسم که در دولت شما هم بسیاری از جدید الورودها، فرصت های علمی، مالی و شغلی را یک یک شناسایی و شکار کردند اما در مقابل خود به خوبی می دانید که بنده همه فرصت های از قبل داشته دانشگاهی و مالی را رها کرده و هیچ یک از پیشنهادهای مکرر حتی قائم مقامی وزیر را نیز نپذیرفتم و همواره ترجیح دادم که صرفا امانت دار بمانم. پس فرصت طلبان و شیفتگان قدرت و ثروت نمی توانند برای رنجنامه ای که برایتان می نویسم مرا متهم به همکیشی با خود کنند!

آنچه می نویسم دینی است که احساس می کنم نسبت به شما بر گردن من است و باید ادا کنم.

بنده هرگز به شما نگفته ام و شما هم نمی دانید که من نیز جزو فعالین اولین ستاد انتخاباتی شما بودم، شاید جزو آخرین نفراتی بودم که به ستاد شما پیوستم چون تا قبل از آن تصمیمم چیز دیگری بود و در ادامه خواهم گفت که چه شد که به انتخاب اصلح رسیدم.

همانطور که گفتم نظر اینجانب ابتدا بر روی شما نبود و بین شما و یکی از رقبایتان در دور اول متحیر بودم، شما نمی دانید ولی من با آن نامزد جلسه سه ساعته داشتم و نظرم به وی متمایل تر شد اگرچه هنوز به یقین نرسیده بودم. برای خروج کامل از تحیر و سردرگمی و به قصد تایید گرفتن به عنوان حجت شرعی برای کمک به ستاد رقیب اصولگرای شما، نزد عالم ربانی و فقیه نورانی حضرت آیت الله خوشوقت رفتم و پس از مشورت مستقیما از محضر ایشان به ستاد شما آمدم !

همانطوز که می دانید آقای خوشوقت حقیقتا به شما علاقمند بودند و نقش موثری در گردآمدن اعضای کلیدی ستاد شما داشتند.

به خاطر آلرژی و حساسیتی که به فضای ستاد های انتخاباتی داشته و دارم، سعی می کردم حضور خود در ستاد شما را به حداقل ممکن برسانم و بیشتر در خارج از محیط ستاد فعالیت کنم زیرا اگرچه در مقایسه با سایر ستادها، صفا و خلوص و توکل از ستاد شما موج می زد ولی باز هم مشاهده اندک افرادی که به امید طی کردن یک شبه ره صد ساله آنجا اتراق کرده بودند تنفس در آن فضا را برای من سخت می کرد.

یادتان هست که مالک ساختمان یکی از ستادها به محض اینکه حدس زد بر روی اسب بازنده شرط بسته است عذر شما را خواست و گفت که من قبلا قول این ساختمان را به ستاد فلانی داده بودم ! حتما فردای اعلام نتایج قیافه او و امثال او دیدنی بوده است.

شما در رفتار و گفتار ارزشهای اصیل انقلاب را به مردم یاداور شدید و رفته رفته نسیمی فراگیر قلب های اکثریت را به سمت شما متمایل کرد و حماسه ای به یادماندنی رقم خورد.

درست فردای پیروزی شما، ارتباط خود را با ستاد قطع کردم و همراه با بسیاری از مردم مشغول ادای نذرهای انتخاباتی شدم. از اینکه با وجود تمام تحقیرها و تخریب ها، مردی از جنس مردم با شعارهای اصیل انقلاب پیروز شده بود سر از پا نمی شناختیم.

درحالیکه حامیان واقعی شما یعنی مردم مشغول ادای نذرهای سنگین خود بودند، فرصت طلبان حرفه ای گویی که در ستاد های شما نذری می دهند، پشت درها قابلمه به دست صف کشیده بودند!

از اینکه می دیدم عزمتان را جزم کرده اید که نگذارید شیرینی پیروزی شما آلوده به مگسهای انتخاباتی شود واقعا لذت می بردم و به انتخاب خود می بالیدم. بگذارید همین جا اعلام کنم که به نظر من دولت اول شما متخصص ترین، سالم ترین، پرکارترین و مردمی ترین دولت انقلاب بوده است و اگر این اسم منفور نشده بود به واسطه خدماتتان در اقصی نقاط ایران جا داشت سردارسازندگی صدایتان کنند گرچه شما قطعا لقب سرباز سازندگی را بیشتر دوست می داشتید.

از همان ابتدا، ارتباط شما با حضرت آیه الله خوشوقت، این عالم ربانی و عارف قرآنی زبانزد شده بود تا جایی که شما حتی هیات دولت خود را نزد ایشان بردید و همچنین به یاد دارم در جلساتی هم که برای حلقه اصلی یاران همراه خود در زیرزمین دفتر کارتان - ساختمان سفید- تشکیل می دادید از ایشان برای وعظ دعوت می کردید.

هنوز حضور برخی اطرافیان شما، نه در افکار عمومی و نه حتی در بین خواص تبدیل به مساله نشده بود اما ایشان در نیمه دوم دولت اول شما قصد کردند در این باره شما را نصیحت کنند. گفتند که به شما پیغام دهیم که می خواهند شما را ببینند. من پیغام را از طریق منشی مخصوصتان به شما رساندم. چون می دانستم به شدت به حاج آقا علاقه مند هستید و دیده بودم که برخی اطرافیانتان از علاقه شما به ایشان سوء استفاده می کنند، به دلیل همان آلرژی ای که گفتم تمایل نداشتم از ارتباط من و حاج آقا مطلع شوید لذا با وجود اینکه مدام شما را می دیدم مستقیم پیغام را نرساندم. منشی متواضع و سختکوش شما تماس گرفت که "دکتر می پرسد حاج آقا قصد دارند تشریف بیارند یا من خدمت برسم؟" پیغام را منتقل کردم. جواب این بود که "هر طور آقای احمدی نژاد صلاح می دانند". منشی شما در تماس بعدی اعلام کرد "دکتر جمعه صبح منزل حاج آقا خواهند بود".

جهت همان ملاحظه ای که داشتم آن روز منزل حاج آقا نیامدم اما از دوستانی که بودند شنیدم که دیدار شما صرفا به احوال پرسی و مسایل بسیار کم اهمیت گذشته است. به محض خروج شما یکی از نزدیکترین شاگردان حاج آقا به ایشان می گوید رییس جمهور مملکت اینجا آمد ولی به هیچ یک از مطالبی که در نظر داشتید مطرح کنید حتی اشاره هم نکردید؟! و حاج آقا در جواب فرموده بودند: "دیدم فشارها و هجمه ها بر این بنده خدا بسیار زیاد است مناسب ندیدم من هم انتقاد کنم، توکلش به خدا و توسلش به اهل بیت بالا است، ان شاء الله همین ها کمکش کند و ایرادها را برطرف کند." با این جمله دهان حضار بسته شده بود و بعد باز مانده بود.

چند هفته بعد از این دیدار محضر آیت الله خوشوقت بودم و فهمیدم ایشان از مساله ای ناراضی است. گفتم "حاج آقا خوب چرا به آقای احمدی نژاد نمی گیید، حتما اگر بفهمند که شما راضی نیستید اصلاح خواهند کرد." با خنده فرمودند :" باور نخواهند کرد که من مخالفم هستم ! "

گفتم: "خوب من به ایشان منتقل می کنم و می گم نظر شما رو" با لبخند جواب دادند:" اگر می خواهی امتحان کنی بکن ولی قطعا ایشان خواهد گفت که دروغ می گویی !".

چند روز بعد درحالیکه در حیاط کنار دفتر کارتان قدم می زدید احتیاط کردم و بدون اینکه اشاره کنم راوی خود من هستم گفتم : " یکی از اطرافیان موثق آیه الله خوشوقت که من هم میشناسم می گفتند که حاج آقا از فلان مساله ناراضی است" و شما که فکر می کردید راوی فرد دیگری است بلا فاصله گفتید:"دروغ می گوید" و بعد ادامه دادید "آن روز هم که منزل ایشان رفته بودم این آقا مدام به بهانه پذیرایی می آمد و می رفت و آخر نگذاشت حاج آقا حرفشان را بزنند و ایشان را معذب کرده بود !"

آیت الله خوشوقت عبادت به خلق را بالاترین عبادت می دانستند و تلاش شما برای خدمت به مردم را می ستوند و کسانیکه از روی حسادت یا کینه توزی سنگ اندازی می کردند را مذمت می کردند، برای موفقیت دولت شما دعا می کردند و بارها و بارها دیگران را نیز به دعا برای موفقیت دولت شما تشویق می کردند.

اما هرچه بیشتر به پایان عمر دولت اول شما نزدیک می شدیم، نگرانی ایشان برای سرنوشت شما و دولت شما بیشتر می شد.

می فرمودند: "احمدی نژاد بسیار باهوش است و آفت زیرکی خود رایی است، او بسیار هم شجاع است و آدمهای شجاع اگر تهذیب نکنند دچار تکبر می شوند" و دعا می کردند از این آفات در امان باشید.

باز می فرمودند: "احمدی نژاد سخت اعتماد می کند ولی وقتی اعتماد کرد دیگر تمام است و کسی نمیتواند نظرش را عوض کند".

بعضا از پرکاری بیش از حد شما هم ابراز نگرانی می کردند و می فرمودند "کار بیش از اندازه به اصل لطمه می زند و اگر تعادل برقرار نشود ناخواسته ممکن است انسان دچار انحراف شود". در چنین شرایطی دولت اول شما پایان یافت و دولت دهم با ترکیبی کاملا متفاوت آغاز به کار کرد.

چون در دولت دوم شما احساس کردم در محافظت از شیرینی ها موفق نبوده اید و عزمتان برای دور کردن مگس ها مانند گذشته نیست، حاضر به ادامه حمل امانت نشدم اما چون می دانستم باوجود فراوانی اطرافیان پرمدعا در عمل تنها هستید تا معرفی کابینه چند هفته ای شبانه روز آنچه در توان داشتم انجام دادم (می دانم که شما از بسیاری از آن تلاش ها و اقدامات بی خبرید).

با وجود اینکه همکاری ما پایان یافته بود و امانتی بر دوش من نمانده بود، در دولت دوم هم هروقت قصد ملاقات با شما را داشتم با وجود تمام مشغله ها و گرفتاریهایتان، بزرگوارانه پذیرا بودید و نقدها و پیشنهادهای بنده را می شنیدید.

در سری جدید ملاقات ها، بعد از هر ملاقات اعضای دفتر شما و مهمان بعدی به شدت گله مند می شدند، چون معمولا وقت های شما را نیم ساعته می بستند و دیدارهای ما معمولا زودتر از یک ساعت و نیم پایان نمی یافت.

آقای مشایی هم مانند بسیاری دیگر از اطرافیان شما بارها از آقای خوشوقت درخواست ملاقات کرده بودند که موافقت نشده بود، اما یک بار که آقای مشایی در یک برنامه زنده در شبکه چهار حاضر شده بودند حاج آقا به بنده فرمودند: "من دم خروس را دیدم".

من خود نیز به شخصه بسیاری از رفتاری های آقاي مشايي را نیز مصداق بارز سالوس نمایی و زهد فروشی می دانم.

افسوس که شما گرفتار آفت ذکاوتتان شدید و توصیه حکیمانه و مشفقانه رهبر فرزانه انقلاب را قلبا نپذیرفتید و عملا رعایت نکردید و شد آنچه نباید می شد.

من در هیچ یک از ملاقت های دور دوم، به توصیه اکید آیت الله خوشوقت حرفی از مهندس مشایی نمی زدم. اما به عنوان یکی از کسانیکه قلبا شما را دوست داشتم و عقلا تحسین تان می کردم، روز به روز احساس می کردم که از مسیری که خود احیایش کرده بودید دورتر و دورتر می شوید.

خدا نگذرد از کسانیکه با حسادت های کودکانه و عداوت های جاهلانه، آتش لجاجت را در شما برافروختند و در شعله های این آتش و آزمون سختی که برای شما رقم خورد برخی دستاوردهای شما از بین رفت تا جایی که دشمنان به شما چشم طمع دوختند.

خدا از آنها نگذرد و از اطرافیان نا اهلی که در آتش لجاجت شما دمیدند و از اعتماد خالصانه و پاکی که به آنها کرده اید به جای آب هیزم ساختند.

رییس جمهور محبوب نهمین دولت انقلاب،

اگرچه آیه الله خوشوقت از سرنوشتی که برای شما احتمال می دادند شدیدا نگران بودند، اما مدام می گفتند که "دعا کنید دولت ایشان ختم به خیر شود، ایشان نیتش خدمت است ولی گرفتار شده ، ان شاء الله خدا ایشان را به خط رهبری برگرداند و عاقبت به خیر کند."

یک بار هم فرمودند: "اگر ایشان که هدفش خدمت است بداند که در اثر تبعیت از ولایت چه توفیقاتی برای خدمت، فراتر از همه خدمت هایی که در گذشته داشته برای او رقم خواهد خورد، قطعا برخواهد گشت"

برادر بزرگوارم،

ناگفته درباره برخی اطرافیان دور و نزدیک شما بسیار دارم، اما شما ثابت کرده اید که نسبت به خطای آن دسته از اطرافیانی که در سپر اطمینان شما وارد نشده اند بی ملاحظه و سریع اقدام می کنید و این حسن را بسیاری از مدعیان و منتقدان تند و تیز امروز شما ندارند.

شما تنها چند روز مانده به پایان دولت قبلی، برخی وزرا را عزل کردید، امیدوارم این توفیق را پیدا کنید تا در این واپسین روزها، با تجدید نظر در برخی اعتمادهایی که کرده اید همه معادلات را برهم بزنید و امید بدخواهان را به یاس مبدل کنید.

خداوند دعای عالمان حقیقی دین و مردم مظلوم این سرزمین را در حق شما به اجابت برساند و آخرین گام های دولت دهم را برترین و شایسته ترین و دشمن شکن ترین آنها قرار دهد. آمین

رجانیوز

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه