تعابيري که رزمندگان اسلام در 8 سال دفاع مقدس بکار مي بردند

زرین نامه: در 8 سال دفاع مقدس رزمندگان در ارتباطاتشان از اصطلاحات مختلفی که بیشتر آن ها به صورت رمز بود استفاده می کردند.

بوفلفل: محلي که نيروهاي پزشکي لشکر 25 کربلا در حاشيه ي اروند رود در آن مستقر بودند؛در عمليات والفجر8 در آن منطقه به مداواي مجروحان مي پرداختند.از آنجا که در اين منطقه از سلاحي شيميايي که بوي تند فلفل دارد استفاده شده بود به بو فلفل شهرت يافت.

پادگان پنير زاده: پادگان تيپ الغدير در انديمشک. چون بيشتر اوقات در آن پادگان به جاي غذا به بچه ها پنير مي دادند، به آن پادگان پنير زاده مي گفتند اسامي بسياري براي اين تيپ برسر زبانها بود از جمله پنيرزاده.

لشکر مدبالاها: نيروهاي اعزامي از تهران درلشکرهاي 10 سيدالشهدا و27 حضر ت رسول (ص)که سرو وضع مرتب و لباسهاي مناسبي داشتند. لشکر 25 کربلا مازندران - لشکر 25 شهر بلا - ببر مازندران

لشکر مهر و تسبيح: به نيروهاي گردان تخريب لشکر عاشورا مي گفتند؛ نيروهايي واقعا مخلص که در بندگي و عبادت سنگ تمام گذاشتند.

گردان ملک حسين: گردان ظفر از لشکر 25 کربلا،در يکي از روستاهاي توابع شهر خرمال عراق ساختمان بزرگ و آراسته اي بود که گويا قبل از جنگ استراحتگاه صدام حسين بود.گردان ظفر چند صباحي را در آن محل مستقر شده بود. بعدها وقتي کسي از نيروهاي اين واحد مي پرسند:شما متعلق به کدام گردان هستيد؟پاسخ مي دادند:گردان ملک حسين!

گردان نان خشکو: گردان 413 لشکر کرمان که مدتي در محاصره ي نيروهاي دشمن بود و رساندن تدارکات به انها ميسر نبود،پس ناگزير بودندنان خشک هاي باقي مانده را جمع وجور و مصرف کنند.

گردان آپاچي ها: گردان عاشوراي لشکر 25 کربلا از استان مازندران؛ به خصوص نيروهاي اعزامي از فريدون کنار ، کنايه از چهره اي متهور و بي باک ودر يک کلام،بي ترمز از اين واحد ها بودند. البته در گردان امام حسن(ع) وضع توفير مي کرد. آنها براي فرماندهانشان که گاه براي شام دعوتشان مي کردند،جشن پتوهايي مي گرفتند که دست کمي از رزم شبانه ي جانانه نداشت.اگر چه به محض خاموش شدن چراغها قبل از آن که پتوها را بياورند و برسر و روي شخص بکشند، او به خودش مي آمد و از خير شام و ميهماني مي گذشت و فرار را بر قرار ترجيح مي داد.

شکارچي حرفه اي: صمدا سودي : فرمانده يکي از گردانهاي لشکر 25 کربلا، نوعا افراد آرپي جي زن گردان را شکارچي يا شکارچي تانک مي ناميدند،اما او با بقيه توفير داشت. تبحر او در شکار تانک به قدري بود که روي موتور سيکلت در حال
حرکت تانک مي زد و کمتر تيرش خطا مي رفت.

حسين شکارچي: حسين از اهالي کردکوي مازندران بود و از نيروهاي لشکر 25 کربلا مازندران. نقل است که در پايگاهي در اسلام دشت مريوان به محاصره ضدانقلاب در آمد و به تنهايي آن قدر تيراندازي مي کند که لوله تير بارسرخ مي شود.و چون فرصت تغيير موضع نداشته،با دستش لوله را عوض مي کند و کف دستش کاملا مي سوزد و تاول مي زند.

شهر حسين آقا: شهيد حسين بهرامي از همان روزهاي آغازين جنگ در جبهه حضور مي يابد. او در تاريخ 7/7/59به سپاه اهواز اعزام مي شود، در خونين شهر مردانه مي جنگد و کارآمدي او موجب مي شود او را به سمت فرماندهي گردان رزمي در طرح آزادسازي سوسنگرد منصوب کنند. طرح حفر کانال او براي محاصره ي دشمن که در نقاطي از سوسنگرد اجرا شد،بين رزمندگان قديمي معروف است.

او انقدر در عمليات امام مهدي عج در سوسنگرد به دشمن نزديک بود که در لابه لاي تانکها به شهادت رسيد او با همراهي فرمانده شجاعي چون عزيز جعفري در صدد آزادسازي سوسنگرد بود و وقتي شهر آزاد شد .مردم منطقه و دوستدارانش چون صادق اهنگران گفتند: پيکر پاک آن شهيد را 40 روز در محراب مسجد جزايري اهواز نگه داشتند و پس ازآن به سمت ولشکا در مازندران اجازه تشييع دادند. به همين دليل سوسنگرد را به شهر حسين آقا ملقب کردند .

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه