مرگ 1 کیلومتر...
به گزارش زرین نامه ؛ وبلاگ همه ما رهسپاریم نوشت:
گویند : صاحب دلی ، برای اقامه نماز به مسجدی رفت.
نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود و پند گوید….
پذیرفت … نماز جماعت تمام شد.
چشم ها همه به سوی او بود.
مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
آن گاه خطاب به جماعت گفت :مردم!
هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!
کسی برنخاست.
گفت :حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسی برنخاست.
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید
ارسال دیدگاه