مادران شهدای گمنام هنوز تماس می‌گیرند

139409231656548386708514رئیس معراج شهدای مرکز می‌گوید؛ خداوند متعال هم محیط را برای پذیرش یک کرامت و معجزه آماده می‌کند، تا اتفاقی که می‌افتد به عقل جور دربیاید و در آن فضا معجزه هم قرار می‌دهد. یکی از سؤالاتی که اکثر جوان‌ها می‌پرسند این است: شهید سالم هم به معراج می‌آید؟


به گزارش زرین نامه؛ موضوع تفحص پیکر مطهر شهدای هشت سال دفاع مقدس که با گذشت 27 سال از اتمام جنگ تحمیلی هنوز تعداد زیادی از آن‌ها مفقود الاثر هستند و نحوه شناسایی استخوان‌هایی که طی عملیات‌های تفحص کشف می‌شوند، سال‌هاست که مورد توجه مردم و رسانه‌ها قرار گرفته است و سوالات فراوانی در رابطه با مراحل مختلف احراز هویت شهدا در میان مردم ایجاد شده است. نقش معراج شهدای مرکز در این مسأله نقشی محوری است. محلی که از زمان جنگ تحمیلی، محیطی برای انتقال پیکر شهدا بود و با اتمام جنگ هم از پویایی و فعالیت های آن کم نشد. یک بنای قدیمی انتهای کوچه معراج واقع در خیابان بهشت که تمامی شهدا برای تجهیز و اعزام ابتدا به آنجا منتقل می‌شوند. این روزها با بالا رفتن تعداد شهدای مدافع حرم، حضور شهدایی غیر از شهدای تازه تفحص شده در این جغرافیا بیشتر احساس می‌شود. شهدایی از نسل‌های مختلف که همگی در اقتدا به یک رهبر و با یک آرمان جهاد کرده و به شهادت رسیده‌اند.

«سرهنگ ابراهیم رنگین»، 25 سال است که رئیس معراج شهدای مرکز است. او که خود از رزمندگان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس است، سال‌هاست که از پشت تلفن و یا در مواجهه حضوری، دلگرمی‌های فراوانی به مادران و پدران چشم انتظار می‌دهد که منتظر خبری از پیدا شدن شهیدشان هستند. خودش می‌گوید: «قرار بود سه ماه در تعاون رزم باشم اما ماندگار شدم. بعد از جنگ در سال 69 من جزو تعاون رزم و نیروی زمینی سپاه بودم. بعد به عنوان نماینده سپاه در معاونت امور شهدا بودم که ستاد معراج هم به من سپرده شد.»

تعاون رزم سپاه پاسداران هم بخشی از رزمندگان جان برکف دوران دفاع مقدس را دور هم جمع کرد که وظیفه اصلی آن‌ها بازگرداندن پیکر مطهر شهدا از زیر آتش و خمپاره و زمین‌های در تیررس دشمن بود. رزمندگان تعاون رزم که نام و فعالیت آن‌ها همیشه در سایه مظلومیت و غربتی فراگیر قرار گرفته و کمتر از حماسه‌هایشان گفته شده است. ابراهیم رنگین هم یکی از همین رزمندگان تعاون رزم بود که بعد از جنگ در معراج شهدا ماندگار شد. 25 سال حضور در جغرافیایی که بیش از 200 هزار شهید را به خود دیده است، برای او خاطرات فراوانی از انتقال پیکرهای مطهر شهدا به این مرکز ساخته است. او ناگفته‌های فراوانی از تفحص پیکر شهدا، شناسایی هویت آن‌ها، فعالیت‌های مختلف معراج شهدا،  و... دارد. بخش اول گفتگوی تفصیلی تسنیم با ابراهیم رنگین درباره پیچیدگی کارشناسایی شهدای تازه تفحص شده قبلا منتشر شد که در اینجا قابل مشاهده است، بخش دوم گفتگو درباره فعالیت‌های تعاون رزم در دوران دفاع مقدس و تفحص پیکرهای مطهر شهدا در اینجا قابل مشاهده است. بخش پایانی این گفتگو در ادامه می‌آید:


آقای رنگین! معمولا از جانب مردم چه سوالات و ابهاماتی در مورد کار تفحص و شناسایی شهدا پیش می‌آید؟

سوالات و ابهامات زیادی مطرح می‌شود. در تفحص اوایل خیلی بهتر می‌شد کار کرد؛ چون در خاک خودمان بود و محدودیت نفرات و امکانات نداشتیم، ولی الان در همه چیز محدودیت داریم؛ بعضی از دوستان می‌گویند که قبلا شهدا سریع شناسایی می‌شدند و الان چرا شناسایی نمی‌شوند؟ این‌ها سوالاتی است که برخی به صورت شبهه مطرح می‌کنند، در صورتیکه الان شهدای تفحص شده بیشتر از قبل شناسایی می‌شوند؛ هم بنده، هم دوستانی که در این مجموعه کار می‌کنند و هم آقای دکتر تولایی و تیمشان، دوست داریم و همه همّ و غم ما، این است که بتوانیم با دعای خیر خانواده‌ها و شهدا هویت این پیکرها را شناسایی کنیم و به خانواده‌هایشان برسانیم.

یکی از سوالاتی که اکثر جوان‌ها می‌پرسند این است که شهید سالم هم به معراج می‌آید؟ باید بگویم وقتی انسان فوت می‌کند اولین چیزی که از بدن می‌افتد، موهای انسان است؛ همه موهای میت تا روز سوم می‌ریزد؛ وقتی شهیدی می‌آید که مژه، ابرو و موی سر دارد و ناخنش هنوز هست ما می‌گوییم این شهید سالم است؛ خداوند متعال هم محیط را برای پذیرش یک کرامت و معجزه آماده می‌کند، تا اتفاقی که می‌افتد به عقل جور دربیاید و در آن فضا معجزه هم قرار می‌دهد.

یکی از شهدایی که آمده بود در سال 75 یا 76 از بچه‌های مختاری تهران و پاسدار رسمی بود که نامش را فراموش کرده‌ام. این شهید کاملاً گوشت به بدنش بود و پیکرش از منطقه طلائیه هم آمده بود؛ من از مادرش علت را پرسیدم و ایشان گفت که: «غسل جمعه شهید ترک نمی‌شد.» ما حدیث داریم که هر کسی که مداومت بر غسل جمعه داشته باشد، پیکرش سالم می‌ماند. وقتی پیکر در منطقه زیاد بماند و دیرتر خاک شود خوب، مسلماً این بدن از بین می‌رود و استخوان‌ها خرد می‌شود درحالی که پیکر این شهید پیکر سالمی بود؛ موارد این‌چنینی وجود دارد.

وقتی پیکر شهدا به معراج منتقل می‌شود، چه این روزها و چه در دوران دفاع مقدس، حال و هوای معراج شهدا و استقبال مردمی از این شهدا چگونه است؟

خیلی از مردم برای تجهیز کردن شهدا به معراج می‌آیند، حتی خانم‌ها هم خیلی داوطلب برای این تجهیز کردن هستند؛ برای این کار از جوان‌ها (فرقی نمی‌کند که از کدام جناح یا فکری باشند)، استفاده می‌کنیم. کمابیش بعضی از این دوستان می‌آیند، اگر در معراج را باز بگذاریم تعداد نیروهای داوطلب خیلی زیاد است؛ در زمان دفاع مقدس هم وقتی شهید با تریلی و کانکس وارد می‌شد، همینجایی که الان در اختیار همراه اول است آن زمان در اختیار روزنامه اطلاعات بود و بیابان هم بود و کانکس‌ها آنجا می‌رفت. اولین کسانی که برای کار تخلیه شهدا می‌آمدند، که جعبه‌ها را از ماشین پایین بیاورند و کارهایش را انجام دهند؛ همین کاسب‌های بازاری و مردم بودند؛ یعنی داوطلب‌های مردمی در آن زمان هم می‌آمدند.

اخیرا در مجیدیه شهید گمنام دفن کردند، گاهی جایی که شهید می‌رود، برخی می‌گویند که چرا شهید را برای تدفین اینجا آوردید و کسبه نارحت هستند؛ از کسبه پرسیدیم می‌گفتند: «اینها برکت و رونق کار ما هستند و چرا باید ناراحت شویم؟». حاج حبیب تاجیک که مسئول وقت آن زمان(دوران دفاع مقدس) بود، در بین کسبه اعلام می‌کرد که تعدادی شهید آمده است به معراج و حتی گاهی اعلام نکرده همه برای کمک می‌آمدند. الان هم به همین صورت است؛ اگر به هر کدام از پایگاه‌های بسیج و غیر بسیج و کسبه و خبرنگارها بگوییم که این تعداد شهید آمد و می‌خواهیم از کانکس تابوت شهدا را پایین بیاوریم، می‌دانید چقدر داوطلب می‌آیند؟ در زمان جنگ این تعداد چند برابر بود؛ یکی از بهترین خصوصیات معراج شهدا این بوده که مردمی بوده است. برای کمک درگناباد، معراج اهواز و به خصوص معراج قرارگاه نجف، اکثرا از همین افراد روستا می‌آمدند. پیرمرد و جوان برای همین کار می‌آمدند به معراج.

کسانی که آن موقع این فعالیت‌ها را انجام می‌دادند، اکثرا هم پدر شهید هستند و فرزند شهیدشان را آوردند و خودشان کارهای فرزندشان را انجام دادند؛ نمونه اش بسیار زیاد است مثل شهید دوستدار و شهید ابراهیمی که از شهدای تعاون بودند. آن‌ها می‌خواهند فضایی را مانند معراج ایجاد کنند که همان آدم‌ها در آنجا حضور داشته باشند. در این فعالیت‌ها حتی مادر شهدا هم بودند، در همان رختشوی‌خانه‌ای که لباس و پتوی رزمنده‌ها را داخل آن می‌شستند، اکثرا خانواده شهدا بودند. اینها کارهای ارزشی است.

خانواده‌های شهدای مفقودالاثر طی سال‌هایی که منتظر خبری از فرزندشان بوده‌اند با شما خیلی در ارتباط بوده‌اند، احتمالا به معراج گهگاهی سر می‌زدند و یا تماس می‌گرفتند که از فرزندانشان خبری بگیرند. مثل مادر شهید صبوری که سال‌ها با شما و همکارانتان در معراج در تماس بود تا چنانچه خبری از فرزند شهیدش آمد، زودتر از همه آن را بشنود. از جریانات رویارویی با این خانواده‌ها برای ما بگویید.

یادم هست یکی از شهدا به نام مجید ابراهیمی لواسانی، سرباز ارتش بود؛ خانواده او قبلاً در منطقه خاک‌سفید ساکن بودند و بعد به لواسان رفتند، برادرش خیلی پیگیر بود و مادرش هم چندین بار نزد من آمده بود. یک روز برادر شهید با من تماس گرفت و گفت: « آقای رنگین! از سومار شهید آورده‌اند؟» من گفتم: «بله، پریروز آوردند ولی پیگیری کارهایشان هنوز مانده است»؛ گفت: «مادر من دو روز است که می‌گوید خواب دیدم که پسرم را آوردند و من باید به دیدن پسرم بروم».

فردای آن روز هم دوباره با من تماس گرفت و گفت: «نمی‌توانم مانع مادرم بشوم و باید برای دیدن شهدا بیاید معراج.» ما موافقت کردیم که مادر بیاید؛ هنوز ما روی مدارک چهار شهیدی که از سومار آورده بودند، کار نکرده بودیم. من به بچه‌ها گفتم: «این شهدا را به سالن بیاورید تا این مادر آن‌ها را ببیند.» وقتی این مادر آمد، دقیقاً به‌سمت همان شهید وسط رفت و گفت: «این پسر من است؛ پیراهن مشکی دارد و کفش کتانی‌اش هم هنوز هست. سر هم ندارد.» ما تابوت را باز کردیم و دیدیم که دقیقاً به همین شکلی بود که این مادر گفت؛ گفتم: «شما از کجا متوجه شدید؟» گفت: «از سه روز قبل که به معراج آمد، به خواب من آمد و اسم شما را هم به من گفت. پسرم به من گفت که وقتی وارد سالن معراج شدی من سومین شهید هستم و لباس مشکی دارم، چون برای محرم عزادار بودیم که شهید شدم.» ما آن موقع نمی‌دانستیم که این شهید پیراهن مشکی دارد و چنین مشخصاتی همراه اوست. به هر حال بعد از رسیدگی‌های لازم شهید را به مادرش تحویل دادیم.

الان اکثریت مادران شهدا خیلی پیر شده‌اند و با من هم تماس دارند؛ مثلا مادر شهید اکبر منفرد که ارتشی هم بود هر وقت خبری می‌شود، زنگ می‌زند و اصرار دارد که اگر خبری شد، حتما به خودش بگویم و به برادر شهید خبر ندهم؛ می‌گوید: «برادر شهید قلبش ناراحت است. به او چیزی نگویید.» حالا شما فکر کنید وضعیت مادر با این سن بالا بدتر است اما می‌گوید: «شما خبری شد به من بگویید و من آرام آرام به پسرم می‌گویم»؛ از این مدل مادران شهدا هنوز هم داریم؛ اینها سنشان دیگر اقتضا نمی‌کند که خبر را یکدفعه بشنوند. این مادرها با سنشان در این شرایط اذیت می‌شوند، خبر رسانی کار خیلی سختی است؛ در بعضی از جاها که خودم می‌روم دیگر احتیاجی به خبر دادن نیست؛ چون وقتی حضور پیدا می کنیم آن مادر خودش متوجه می‌شود که موضوع چیست.

اکثریت مادران تماس تلفنی دارند، حتی بعضی وقت‌ها برادر یا خواهر شهید تماس می‌گیرد و با عذرخواهی می‌گوید که: «می‌دانیم شهید ما در این عملیاتی که پیکرهایش آمده است نبود، ولی چون مادر اصرار به زنگ زدن داشت، تماس گرفتیم که از اخبار جدید بپرسیم.» و ما می‌گوییم که بیایید و پاسخگو هم هستیم. انتظار برای مادر خیلی سخت است، وقتی پیکر آمد، این مادران تازه باور می‌کنند که فرزندشان شهید شده است؛ این برای ما محرز است که ما از دفاع مقدس رزمنده زنده نداریم که مفقود شده باشد، همه شهید شده‌اند چون صدام سقوط کرده و کسی نمی‌تواند آنجا اسیر مانده باشد، اما دل مادر امید دارد و چیز دیگری می‌گوید. با اینکه می‌داند فرزندش زنده نیست.

از این بابت خانواده‌ها خیلی با ما تماس دارند، اکثرا هم وقتی زنگ می‌زنند حتما باید با من صحبت کنند؛ یعنی قبول ندارند که کسی دیگر به آن‌ها پاسخ دهد و ما هم احترام می‌گذاریم و این وظیفه ماست. در واقع اگر بتوانیم مایه تسلای دل اینها باشیم خوب است؛ چون پدر و مادر شهدا ولی نعمت ما هستند و وجودشان نعمت و دعایشان گیراست. مادر و پدر شهدا واقعا دعایشان گیرا است؛ همیشه دعا می‌کنند و اگر خدای ناکرده نفرین هم بکنند خیلی خطرناک است.

آن مادران و پدرانی که شهیدشان آمده و از بی‌خبری نجات پیدا کرده‌اند، چطور؟ آن‌ها هم هنوز با معراج در ارتباط هستند؟

بله می آیند؛ آنهایی که هم شهیدشان آمده است در ارتباط هستند و می‌آیند. الان بچه‌ها خانواده‌های شهدا را به محل‌های مختلف می‌آورند و برایشان برنامه ریزی‌هایی می‌کنند، از خانواده شهدا حتی آن‌هایی که پیکر شهیدشان آمده است هم داوطلب هستند که در این برنامه‌ها شرکت کنند؛ مثلا به سراغ بچه‌های پایگاه می‌آیند و شکایت می‌کنند از اینکه مثلا امسال ما را با خودتان نبردید. هر 6 ماه یا یک سال، یک بار را برای خودشان الزام دارند که بیایند؛ البته آمدن برای این‌ها سخت است ولی با فرزندانشان می‌آیند؛ خانواده شهدا هر زمانی که بخواهند اجازه دارند که بیایند و از این بابت ما مشکلی نداریم.

تا به حال آقا به معراج شهدا آمده‌اند؟

آقا برای تشییع‌های مختلف شهدا حضور داشتند اما به معراج شهدا هنوز نیامدند. شاید به خاطر مسائل امنیتی است. چون آن محل خیلی شلوغ و مشکل‌ساز است و نمی‌توانیم بحث امنیت را تضمین کنیم.

شما چطور؟ چقدر به دیدار آقا رفته‌اید؟

یک سری با بچه‌های تفحص و چند بار با هیات‌های دیگر به خدمتشان رفتیم. فکر می‌کنم سال 77 یا 78 بود که با بچه‌های تفحص رفتیم. اولین چیزی که حضرت آقا در همان دیدار فرمودند، در مورد تاثیرگذاری بحث شهدا بود که وقتی این شهدا از تفحص می‌آیند، تحولی ایجاد می‌کنند و حال و هوای شهر را عوض می‌کنند؛ یکی از چیزهایی که فرمودند این بود که: «خودتان را دست کم نگیرید.»

کارهایی که بچه‌های تفحص برای شهدا می‌کنند به دلیل خواست خود شهداست که صورت می‌گیرد. واقعا شهدا خواسته‌اند و هرکسی را نخواهند، در این کار نمی‌ماند. ان شالله که ما را هم بخواهند و هر زمانی هم که نخواستند ان شاالله با شهادت برویم.

از شهدای تفحص عموما بیشتر از چند نفر را به اسم نمی‌شناسیم؛ شاید خیلی از این شهدا صحبت نشده است، اگر خاطره‌ای از آن‌ها در ذهنتان هست بیان کنید.

یکی از شهدای تفحص شهید غلامی از بچه‌های لشگر 14 امام حسین(ع) بود. او در دفاع مقدس جزء بچه‌های واحد عملیات و خیلی آدم مخلصی بود، با اینکه جانباز شیمیایی بود و مجروحیت‌های زیادی هم داشت ولی چیزی بروز نمی‌داد، خیلی هم آدم شوخ طبعی بود. می دانید که اصفهانی‌ها خیلی شوخ طبع هستند.ما در همین بحث تفحص با ایشان آشنا شدیم، خیلی شوخی می‌کرد. من همیشه به ایشان می‌گفتم که: «انشالله تو را به همینجا(معراج شهدا) بیاورند.» خودش هم در جواب می‌گفت: «جنازه من را سفارشی درست کنید و همینطور ساده ما را راهی نکنید.»

ما همه شهدای تفحص را نام می‌بریم، بخصوص بعضی از این‌هایی که در تهران هستند را ذکر می‌کنیم اما بقیه را از یاد می‌بریم؛ شهدای جوانی مثل شهید ابراهیم که اهل تبریز بود و تازه در تفحص مشغول شده بود. تازه پاسدار شده بود ولی بچه خیلی عاشقی بود. من یک بار او را دیده بودم. حاج رحیم همیشه می‌گفت: «این پسر شهید می‌شود.» هر کسی که بخواهد می‌رود، فرقی نمی‌کند که اهل کجا باشد، مطمئنا به اینها گفته شده است و این شهدای تفحص هم همه‌شان به نوعی خواسته‌اند و شهید شده‌اند.

وقتی به بهشت زهرا(س) و قطعه شهدا می‌رویم و عکس شهدا را می‌بینیم، چهره‌ها برای ما خیلی آشناست. شهدا همه جا با ما هستند و اگر ما را رها کنند وضعمان مطمئنا خوب نخواهد بود؛ هستند و روی کار ما نظارت دارند؛ انشالله بتوانیم کاری کنیم که خونی که شهدا ریختند را پایمال نکنیم، اگر بدانیم کسی هست که ناظر ما است، گناه انجام نمی‌دهیم. پس باید دقت کنیم.

ایده تشکیل حسینیه شهدا در معراج و انجام فعالیت‌های فرهنگی در آنجا چطور مطرح شد؟

حسینیه شهدا از ابتدا به این شکل نبود. ابتدا در سالنی که شهدا را داخل آن می‌گذاشتیم فرشی نبود؛ چون آنجا کار عملیاتی خود را در رابطه با شهدا و و کار زیارتی را هم زمان انجام می دادیم، وقتی شهدا را در تشییع‌های سراسری می‌آوردند، بعد از حیاط معراج در همان سالن قرار می‌گرفت، مردم تا مدت زمانی که دیگر باید شهید را برای تدفین اعزام می‌کردیم، برای زیارت مراجعه می‌کردند.

این مدت که شهدا در معراج بودند و زائر داشتند شاید سه، چهار یا پنج روز طول می‌کشید؛ در این مدت این حسینیه دائر بود، نه اینکه در آنجا مراسم بگیرند؛ چون در واقع جا نبود؛ بعد گفتیم که این مکان را طوری بسازیم که مردم بیایند و زیارت کنند؛ چون درخواست‌ها خیلی زیاد بود؛ بعد گفتیم که فرش هم پهن کنیم. بعد از آن هم یک ضریح ایجاد کردیم که در وسط سالن به صورت متغیر برای زیارت باشد؛ یعنی هر بار شهدا می‌روند و شهدای دیگری به معراج می‌آیند و تا زمانی که شناسایی شوند چند شهید در این ضریح قرار می‌گیرند تا دوباره در مرحله بعد که تدفین شدند، شهدای جدیدی که آمدند جایگزین می‌شدند.

ایده خاصی نبود که بخواهیم بگوییم که جرقه‌ای در ذهن کسی خورده باشد؛ دکوری هم که آنجا می‌بینید دکوری است که خود همین بچه‌های سرباز و دوستان آن را طراحی کردند. ما اصلا برای ساخت آنجا از کمک جاهای مختلف استفاده نکردیم. خیلی‌ها آمدند که طرح بدهند برای معراج ولی من گفتم که سادگی این محل است که مردم را جذب می‌کند، اصولا معراج شهدا بر پایه ساده بودن خیلی جذاب است؛ آنجا باید درست مثل حسینیه باشد. ایده‌هایی که در جاهای مختلف مثل فرهنگسراها و سازمان‌های مختلف اجرا می‌شود، شکل خاص خودش را دارد؛ اینجا هر چقدر ساده‌تر باشد زیباتر و گیراتر است، چون ما معتقدیم که ارواح طیبه شهدا به آنجا نظارت می‌کنند و شاید شهدایی که به اینجا نیامدند هم توسط شهدای دیگر به اینجا بیایند.

برنامه‌ریزی هیئت‌های مذهبی و زیارت دسته جمعی شهدا در معراج هم از قبل وجود داشت؟

به این حالت امروزی نبود که همه بیایند چون واقعا نمی‌رسیدیم که پاسخگوی همه باشیم، بعد از اینکه یکسری آماده‌سازی‌های ساختمانی انجام شد بیشتر توانستیم جوابگوی خانواده‌ها و هیأت‌ها باشیم. ببینید وقتی جایی مهمانی دعوت می‌کنید اولین چیزی که مدنظر است، این است که بتوانید پاسخگوی پذیرایی از او باشید، باید محل جوابگوی مهمانان باشد. اما اوضاع در مراسم‌ها فرق می‌کرد، در مراسم‌هایی که تشییع عمومی انجام می‌شد، در معراج همیشه باز بود و خانواده‌ها و مردم می‌آمدند و شهید انتقال پیدا می‌کرد؛ اما الان اینطور نیست. دیدار در ساعات اداری بیشتر صرف مراجعین مدارس و ادارات می‌شود؛ هیأت‌ها و بقیه بعد از ساعات اداری مراجعه می‌کنند.

آیا کارهای هنری یا سینمایی در مورد معراج شهدا انجام شده است؟ البته در بعضی از فیلم‌ها به اندازه چند سکانس کارهایی دیده‌ایم که پاسخگوی معرفی کارها و فعالیت‌های انجام شده در معراج نبود.

متاسفانه الان اولین چیزی که سینماگران می خواهند در فیلم کلید بزنند، مسئله جذب مخاطب است؛ خب خیلی از آن‌ها آمدند و بازدید کردند، نمونه‌هایی را داشتند؛ حالا چه در بحث شناسایی شهدا و چه بحث خانواده آن‌ها موضوعاتی بوده است. فیلم‌هایی هم تولید شد. ما همکاری هم کردیم و چیزی هم از این‌ها نگرفتیم. متاسفانه من در تلویزیون دیدم یکی از این کارگردان‌ها می‌گفت که حتی پول سربند را از ما گرفتند، اینگونه نبود و ما از کسی چیزی نگرفتیم. شرط ما این بوده که باید فیلمنامه را بخوانیم و ببینیم که چیزی خلاف واقعیت نداشته باشد.

مثلا برای فیلم بوسیدن روی ماه که آقای اسدیان آمد، ایشان درباره بحث داخل معراج یک فیلمنامه دیگری را نوشته بودند و به ایشان گفتم که اگر می‌خواهید حقیقت را بگویید؛ باید به حرف‌های ما گوش کنید اگر نه که هر چه خودتان دوست داشتید بنویسید. ایشان فیلمنامه نویس و طراح صحنه فیلمش را به معراج آورد و از من سوال کرد و من همه را برایشان توضیح دادم که باید چگونه باشد و چه کارهایی اینجا انجام می‌شود، اینکه شهیدان چگونه بودند؛ اینطور آدم‌ها کم پیدا می‌شوند.

بعضی‌ها آخرین مرحله فیلم و تمام داستان را اجرایی می‌کنند و می‌خواهند یک چاشنی هم در موضوع شهید و دفاع مقدس بگذارند. به نظرم به صورت نصفه و نیمه، چند تا قصه برایش ایجاد می‌کنند و در فیلم می‌آورند. حال شاید آن پلانی که این آقا در آن سه دقیقه پخش و اجرا می‌کند، یک ثانیه‌اش حقیقت داشته باشد. وگرنه اگر بخواهند کار خوبی ارائه کنند، ما هیچ مشکل و معذوریتی نداریم و با همه کارگردان‌ها و مستند سازها و نویسندها همکاری کردیم و باز هم خواهیم کرد./ تسنیم

----------------------------
گفتگو از : نجمه‌ السادات مولایی
نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه