من از انتخابات می ترسم!

mitasaamدر حالی که به من خیره شده بود، با چشمانش می گفت: «من از انتخابات می ترسم»

به گزارش زرین نامه؛ عمو جان نوشت: چند روز قبل که به منزل یکی از دوستان در روستا رفته بودم نصف شب بی خوابی به سرم زد وهوس کردم کمی روی برف های سفید قدم بزنم. هنوز چند دقیقه ای از برف پیمایی ام نگذشته بود که صدایی از انتهای حیاط توجه مرا به خود جلب کرد. صدا شبیه به ناله توام با درد دل بود. در روشنایی مهتاب نزدیک پنجره شدم و سلام کردم.

بی آنکه جواب سلامی بشنوم، گفت: « من از انتخابات می ترسم! »

خندیدم و گفتم: «مگر شما هم کاندیدا هستی که از انتخابات می ترسی»

گفت: نه

گفتم: از رد صلاحیت دوستان و آشنایان می ترسی؟

گفت: نه

گفتم: نگران ورود پول های کثیف به تبلیغات انتخابات هستی؟

گفت: نه

گفتم: از بی اخلاقی های انتخاباتی و تهمت رقبا به یکدیگر می ترسی؟

گفت: نه

گفتم: از درگیری بین طرفداران کاندیداها می ترسی؟

گفت: نه

گفتم: بالاخره ما نفهمیدیم از کجای انتخابات می ترسی؟ انتخابات که ترس نداره. دید و بازدید ها زیاد می شه، کاندیداها جواب سلام مردم را محکم تر میدن، چهار تا سفره هم این طرف و آن طرف پهن می شه!

بعد گفت: من دقیقاً از همین سفره پهن شدن ها می ترسم. من از انتخابات به همین دلیل متنفرم.

گفتم: لطفاً ادب را رعایت کن. گفتی از انتخابات می ترسم، من قبول کردم ولی از انتخابات متنفرم دیگر چه صیغه ای است؟!

در ثانی اگر سفره ای پهن شد و شما نگران تناسب اندام و اضافه وزن هستی، نون و ماست بخور، اصلاً موقع شام بهانه بیار و بلند شو!

سرش را تکان داد و بدون خداحافظی از کنار پنجره رفت. من هم به اطاق برگشتم و خوابیدم. صبح با صدای وانت بار از خواب بیدار شدم. به حیاط رفتم. به دوستم گفتم: چه کارگر با حالی دارید. دیشب می گفت من از انتخابات می ترسم.

با تعجب نگاهی به من انداخت و گفت: ما اینجا کارگر نداریم.

گفتم: همون کارگری که تو اون اطاق آخریه زندگی می کنه.

گفت: اونجا طویله هست. توش فقط گاوه. الان هم یکی اومده گلنار رو بخره واسه جلسه و شام

تبلیغاتی یکی از کاندیداها ...

گلنارو سوار وانت کردن و بردن؛ در حالی که به من خیره شده بود و با چشماش می گفت: «من از انتخابات می ترسم»

انتهای پیام/

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه