کارگرانی که حتی کارگر هم نیستند!+ تصاویر
صبح ها قبل از طلوع آفتاب مانند همه ی مردهای دیگر برای بدست آوردن یک لقمه نان حلال از خانه بیرون می روند، ولی مقصدشان با خیلی ها فرق می کنند، آن ها کارگران سرِ گُذر هستند که حتی خود را کارگر هم نمی دانند.
به گزارش زرین نامه؛ روز کارگر است و ما به بهانه این روز سراغ آدم هایی رفته ام که اگر چه خیلی از روزها کنار خیابان می بینمشان اما کمتر یادشان می کنیم. آدم هایی که هر روز صبح از خانه به امید کارگر شدن و تهیه یک لقمه نان حلال برای خانواده های خود از خانه بیرون می آیند.
پاتوق این آدم ها در علی آباد کتول کمی بعد از چهار راه قصر و در نزدیکی خیابان گلشن است. ساعت 8 صبح است. حدود 30- 40 نفر زیر سایه درختان آن حوالی ایستاده اند و بقچه ای هم در دستشان است که بنظر می آید نهار امروزشان باشد.
برای نزدیک تر شدن و هم صحبتی با آن ها، عرض خیابان را طی می کنم. «سلام. روز کارگر رو تبریک می گم. می خواهم برای این روز از شما گزارشی تهیه کنم و حرف هایتان را بشنوم.»
آن هایی که نشسته اند از جایشان بلند می شوند، جلو می آیند و کنار هم می ایستند. میانشان چند پیر مرد هم حضور دارد که سنشان به حدود 60- 70 سال می رسد.
از اینکه کسی به سراغشان آمده و این روز را تبریک می گوید، تعجب می کنند. یکی از میانشان گفت: ما از هر 10 روز شاید به سختی بتوانیم 2 روزش را سر کار برویم. ما حتی کارگر هم نیستیم.
سر صحبت که باز می شود یکی یکی پیش می آیند تا درد و دل هایشان را بگویند و با تاکید از من می خواهند حرف هایشان را به گوش مسئولان شهرستان برسانم.
احمد بارکزاریی که یکی از همین کارگران بود، اظهار کرد: 4 فرزند دارم. به سختی می توانم حداقل 2 روز در هفته سرکار بروم. اگر یارانه هم نباشد ما با این بیکاری و بدبختی، زیر فشار تامین خرج زندگی لِه می شویم.
پیرمردی حدوداً 70 ساله نیز خود را صفر اکبری معرفی کرد و گفت: قبلاً کشاورز بودم. ولی خرج و دخلم به هم نمی خواند. حالا 10 سال است که کشاورزی را تعطیل کرده و هر روز اینجا می ایستم تا شاید کسی بیاید و من را به عنوان کارگر سر کار ببرد.
شیر احمد گلبچه پیر مرد دیگری بود که از میان جمع جلو آمد و اظهار کرد: چهارشنبه هفته گذشته وقتی برای کار در یک کارگاه در جاده زرین گل رفتم، حین کار سرم آسیب دید، هر چه کمک خواستم گویی صاحبکار نمی شنید و به من توجهی نکرد.
مرد دیگری بالافاصله در تایید حرف های وی گفت: بله درست است، من هم شاهد این ماجرا بودم. صاحبکار همانطور در حیاط کارگاه قدم می زد و هرچه گفتیم حداقل او را بیمارستان ببریم، توجهی نکرد. در آخر هم 2 هزار تومان به ما داد و گفت بروید.
یکی از میان جمع کمی بلندتر که من هم بشنوم، عنوان کرد: ما کارگر هم نیستیم. برده ایم. بعد از 7 -8 روز هم که خدا توفیق می دهد و می توانیم یک روزش را سر کار برویم، صاحبکار دستمزدمان را به سختی می دهد و می گوید 30 تومن زیاد است!
یکی دیگر از میان جمع گفت: بخاطر بیکاری نمی توانیم شکم خود و خانواده مان را سیر کنیم و لنگ یک لقمه نان حلال هستیم.
وی افزود: زندگی ام بخاطر بیکاری از هم پاشیده است. همسرم به خانه پدرش رفته است. خیلی های دیگر هم که اینجا ایستاده اند اوضاع زندگیشان همین است.
شخص دیگری در ادامه حرف های او گفت: ما طبقه مستضعف جامعه هستیم. کسی هم به ما توجهی ندارد. فقط زمان انتخابات که می شود می آیند سراغمان، برایمان سخنرانی می کنند و وعده می دهند، اما همین که رای آوردند، ما را هم فراموش می کنند.
شخص دیگری نیز خود را حبیب اُشترک از روستای رضا آباد معرفی کرد و اذعان داشت: روزی 3 هزار تومان کرایه می دهم تا به اینجا بیایم. بیشتر اوقات از ساعت 6 تا 11 صبح اینجا منتظر می مانم ولی اصلاً کار نیست که کسی کارگر بخواهد. 5 فرزند دارم. مانده ام چطور خرج زندگی ام را بدهم.
ملا محمد دشتیانی هم با اشاره به اینکه یکی از بچه هایم بیمار است، اظهار کرد: 75 سال سن دارم و توانم نمی رسد کار کنم. همین چند وقت پیش هم موقع کار در یک ساختمان از پله های طبقه سوم سُر خوردم، اما چون درآمد دیگری ندارم، مجبورم با این سن هنوز کارگری کنم.
قربانعلی لکزایی نیز با بیان اینکه روزانه حدود 100 تا 150 نفر در این محل جمع می شوند، گفت: بعضی ها اگر بعد از گذشت 2 -3 ساعت کسی نیامد، ناامید می شوند و می روند، ولی بعضی های دیگر تا ظهر هم منتظر می مانند، به امید اینکه کسی کارگر بخواهد و آن ها را سر کار ببرد.
سمیع رحمانی هم گفت: خانه ام در خیابان منوچهری است. همسرم بیمار شده و می خواهم او را برای درمان به بیمارستان ببرم، اما نه پولی دارم و نه بیمه ای. اینجا هم که یک روز کار هست و 10 روز نیست. مانده ام چه کنم....
شخص دیگری تصریح کرد: مسئولان از کارفرمایان و سرمایه گذاران حمایت نمی کنند، برای همین هم کسی در شهر برای راه اندازی کارگاه و کارخانه ای سرمایه گذاری نمی کند. قبلاً یک مهندس پیمانکاری اینجا بود که پروژه ساختمان سازی اجرا می کرد ولی چون حمایت نشد به تهران رفت. اگر بود الان تعداد زیادی از ما پیش او سر کار بودیم و این همه دغدغه و نگرانی نان شب را نداشتیم.
میان این کارگران سرِگذر، چند استادکار گچکاری و کاشیکاری و... هم پیدا می شود که عنوان می کنند دستمزدشان 50 هزار تومان است، اما برای اینکه با سیلی صورت خود را سرخ نگاه دارند، حاضر هستند با همان دستمزد 30 هزارتومانی هم سرکار بروند و کارگری کنند چرا که نمی خواهند دستشان را جلوی کسی دراز کنند.
وی تاکید کرد: حرف ما را به مسئولان برسانید که از کارفرمایان حمایت کنند تا ما کارگران بیکار نباشیم.
حرف هایمان رو به پایان است که مردی موتور سوار نزدیکمان می ایستد و می گوید 2 نفر کارگر کاشیکار می خواهم. کارگرها با عجله به سمتش می دوند...
گزارش: نرگس تجری
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه