طبیب دردهای شهر بیمارمان باشیم تا تشدید کننده دردهایش
شهر سالم نمی ماند مگر مدیریت شهری سالم در راس شهر بکار گماشته شود و این مهم در دستان مردمان آن شهر است.
به گزارش زرین نامه به نقل از رادکانا؛ شهر به مثابه یک موجود زنده است؛ همانطور که یک موجود زنده از اعضا و اجزای گوناگون با عملکردهای مختلف تشکیل شده است؛ همانطور که شاهرگ ها و مویرگ ها جریان های حیاتی بدن یک موجود را به هم اتصال می دهد؛
همانطور که عملکرد همه این اجزاء تحت کنترل مغز به عنوان مرکز فرماندهی می باشد؛
همانطور که اراده یک موجود باعث می شود تا از خطرات محیطی فرار کند؛
همانطور که یک موجود از هر نوع ماده غذایی، ولو بسیار زیبا و خوشبو و خوشمزه که باشد، نمی خورد و نمی آشامد؛
همانطور که بسته شدن رگ ها و وجود کثیفی در آن باعث بیماری در تک تک اعضا و نهایتا بیماری کل بدن می شود؛
همانطور که اگر سلول ها نباشند و به وظیفه خود عمل نکنند، ضعف به سراغ عضو مورد نظر می آید؛
و …..
شهر هم همین طور است؛
خیابان ها و کوچه ها، همان شاهرگ ها و مویرگ ها هستند؛
ادارات و سازمان ها، همان اعضا مختلف بدن هستند؛
ادارات نظارتی و امنیتی همان گوش و چشم و دیگر ارگان های ایمنی و سلامت موجود هستند؛
…… و سلول ها هم همانا شهروندان یک شهر هستند؛
از همه مهمتر مدیریت شهری یک شهر که همانا پارلمان محلی یا شوراهای شهر هستند به مثابه مرکز کنترل و اراده یک موجود که مغز مینامیمش، می باشند؛
حال:
– اگر شاهرگ ها و مویرگ ها پر از کلسترول و کثیفی شوند، دیگر مجالی برای خون رسانی و ارسال غذا به بافت ها و اندامها و سلول ها نمی ماند و فرسودگی و بیماری و ضعف به سراغ آنان می آید،
در شهر هم همین اتفاق می افتد؛ اگر خیابان ها و کوچه ها پر از چاله و چوله باشند و جوی هایش کثیفی و میکروب و سگ های ولگرد همانند باکتری ها و ویروس ها در این شریان های حیاتی شهر جولان دهند، شهر بیمار خواهد شد.
– اگر اعضا و اندام های بدن دچار کم کاری شوند این مغز است که با ارسال پیام های عصبی و ارسال گلبول های سفید و ماکروفاژها (کشنده میکروب ها) و دیگر مواد مفید، باعث بهبود عملکرد آن عضو می شود.
در شهر هم همین اتفاق خواهد افتاد و مدیریت شهری عاقل و با اراده است که می تواند تک تک ادارات و سازمان ها را از وجود هر نوع نابسامانی و کم کاری رهایی بخشد، چون دارای قدرت قانونی محکمی همانند ماکروفاژها است.
– تمامی سلول های بدن از نزدیکترین تا دورترین نقطه به مغز، دارای یک رشته پیام رسان به مغز هستند و همیشه درد خود را به مغز می رسانند و مغز هم با عدالت کامل به تک تک اعضا و سلول های امدادی دستور می دهد تا به آن سلول دردمند کمک کنند.
در شهر هم همین اتفاق خواهد افتاد اگر مغز عاقل و عدالت گستری داشته باشیم به تک تک شهروندان در تمامی نقاط شهر خدمت رسانی می کند.
– و ……….
همانطور که دیدیم اگر بدن موجودی فاقد مغز عاقل و مدیر و مدبر و توانمند و سالم و پر انرژی باشد زودتر دچار بیماری و ضعف می شود و زودتر در صید صیادان قهار قرار می گیرد و مرگش از بقیه هم نوعانش که از خطرات پرهیز کردند زودتر اتفاق می افتد.
در شهر هم همین اتفاق خواهد افتاد اگر در مرکز کنترل یک شهر افرادی توانمند و با دانش و مخلص و جسور، حضور نداشته باشند نه تنها شهر سالم نمی ماند بلکه زودتر از دیگر شهرها بیمار شده و مردمانش که همانا سلول ها باشند زودتر می میرند.
و این مطالب برای این است که بدانیم: شهر سالم نمی ماند مگر مدیریت شهری سالم در راس شهر بکار گماشته شود و این مهم در دستان مردمان آن شهر است؛ مردمانی که همانند سلول های یک بدن وظایف خود را به نحو احسن انجام می دهند و همیشه در صحنه بودند و خواهند بود.
مردمانی که جز عدالت و کارایی مفید از ادارات و مدیریت شهری، یاری و کمک فراتری نمی خواهند.
قصدم از این نوشتار این است که:
انتخاب مدیریت شهری سالم و خالص، در 29 اردیبهشت 1396 اتفاق خواهد افتاد.
از هم اکنون عناصر مفید و مضر زیادی که همانا نامزدهای شورای شهرمان هستند در خیابان ها و کوچه ها و حتی از طریق فضای مجازی وارد منازل ما می شوند و هر کدامشان با رنگ و لعاب مختص خودشان، رخ به ما نشان می دهند.
این مائیم و قدرت ادارکمان؛ این مائیم و آینده نگری مان؛ این مائیم و شهر بیمارمان که باید هر چه زودتر درمان یابد.
نکند خدای ناکرده عنصری که برای شهر مضر است را انتخاب کنیم که اگر چنین کردیم خود را نیز بیمار کردیم.
نکند خدای ناکرده گول شکل و شمایل قارچ های خوش رنگ سمی روئیده در شهر را بخوریم که اگر چنین کنیم، مرگمان حتمی است.
نکند خدای ناکرده عنصری را که دارای رزومه بیشتری ولی مضرتر باشد را بر کسی که رزومه کمتر ولی مفیدتری دارد ترجیح دهیم، آن وقت همانند سلولی که فقط از یک عنصر پر شود، شهرمان فرتوت و ناتوان خواهد شد.
نکند خدای ناکرده به خلوص و ناخالصی عناصر موجود در شهر (نامزد های انتخاباتی) توجه نکنیم که اگر چنین کردیم خود و آیندگانمان متضرر خواهند شد.
و حرف آخر غزلی از حافظ را می خوانیم به امید آنکه دردهای شهر بیمار مان هر چه زودتر التیام یابد:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودم به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
یا حق
نویسنده: رئوف مازندرانی (کارمند دانشگاه گلستان)
ارسال دیدگاه