خدمات رایگان حسینآقا به معلولان
خوبی وجود دارد و انسانیت و نوع دوستی جاریست. هنوز آدم هایی هستند که عشق را با کردار نیکویشان معنا می کنند. «حسین ذولفقاری» کسی است که به خانه معلولان می رود برای رفاه حال آنها هرکاری انجام می دهد.
به گزارش زرین نامه به نقل از فارس ؛ علی جواهری: «ع ش ق» الفبای تمام کسانی است که از خودشان میگذرند و برای دیگران قدمی خیر برمیدارند. در نگاه آنان منافع و مادیات رنگ میبازد و انسانیت و نوعدوستیشان حال خوش را برای دیگران میسازد. گاهی وقتها ما، انسانها برای انجام عملی مثبت نیازمند یک تلنگر هستیم؛ رخدادی که باعث میشود به خودمان بیاییم و دستبهکاری بزنیم که هم دنیایمان را داشته باشیم و هم آخرتمان را بسازیم. حکایت این روزهای «حسین ذولفقاری» 34 ساله شبیه این عبارتهاست. او از وقتی برادرش براثر یک حادثه دچار ضایعه نخاعی شده تصمیم میگیرد بخشی از زندگیاش را وقف انسانهایی کند که مثل برادرش گرفتار ویلچر و معلولیت شدهاند. به همین دلیل با ماشینش به خانه آنها میرود و کارهایشان را رایگان انجام میدهد. همراه او شدیم تا درباره نحوه فعالیتش جویا شویم.
وقتی برادرم معلول شد
لباس ورزشی میپوشد و سوار بر یک ماشین قدیمی سراغ معلولانی میرود که نیاز به کمکش دارند. او درحالیکه بهطرف خانه معلولی میرود که پایه ویلچرش خراب است، میگوید: «با برادرم حسن دوران خوشی داشتیم و داریم. یک روز که در استخر شیرجه زد براثر یک بیاحتیاطی کمرش به لبه استخر برخورد کرد و دچار ضایعه نخاعی شد. وقتی این اتفاق رخ داد همه ما بهم ریختیم. البته برادرم حسن آدم توانمندی است. آن زمان که سالم بود یکلحظه آرام نمینشست و تراشکار بسیار توانمندی بود. بالاخره به هر ترتیبی که بود بر خودمان مسلط شدیم و توسط مؤسسات حمایتی معلولان مسیرمان را پیدا کردیم. وقتی با معلولان ارتباطات برقرار کردیم متوجه شدیم که خیلی از آنها گرفتار هستند و میتوانیم به آنها کمک کنیم. برادرم هم این روزها توانمندیاش را به دست آورده و اکنون کارهایش را خودش انجام میدهد.»
مناسبسازی خانههای معلولان
ماشین حسین آقا آنقدر شلوغ است که داخلش جای سوزن انداخت نیست. بااینکه این بهمریختگی از نظر ما بینظمی است ولی او میگوید هر چیزی سرجای خودش است. او از معلولان میگوید و خاطراتی که از آنها دارد: «شاید باورش سخت باشد ولی بعضی خانوادهها هستند که چند معلول در خانه دارند و مادر و پدرشان قادر به پرداخت هزینهها و انجام کارهای روزمره آنها نیستند. بسیاری از آنها نمیدانند باید چهکاری انجام دهند. آنوقت است که برادرم مرا به آنها معرفی میکند. من هم به خانه آنها میروم و شرایط رفاهیشان را مهیا میکنم. مثلاً حمام را مناسبسازی میکنم و برای نقاط غیرقابل دسترس رمپ میزنم و کمکشان میکنم کارهایشان را خودشان انجام دهند. آنها هم با یک خدابیامرزی بدرقهام میکنند.» او میافزاید: «باید نسبت به هم معرفت داشته باشیم. خیلی از معلولانی که امروز نمیتوانند کارهایشان را انجام دهند زمانی سالم و برای خودشان کسی بودند ولی متأسفانه به محض اینکه براثر حادثهای معلول شدهاند خانوادهشان رهایشان کردهاند. به نظر من این رفتار بیمعرفتی است. چنین اتفاقاتی هرلحظه ممکن است برای هر یک از ما رخ دهد.»
برخورد مردم با معلولان نامناسب است
جلوی خانه معلولی که نیاز به کمک دارد میایستد و وسایل لازم برای تعمیر ویلچر را میبرد. زنگ که میزند با خوشحالی در را برایش باز میکنند. خانه معلول در طبقه پنجم ساختمان است. خانم میانسالی که روی ویلچر نشسته با احوالپرسی گرمی که به نظر میآید مدتهاست حسین آقا را میشناسد و چندین بار کارهایش را انجام داده است جلوی در آپارتمان به استقبال ما میآید. وقتی متوجه میشود که ما برای تهیه گزارش از فعالیت حسین آقا همراهش شدهایم با تأکید بر اینکه کار بسیار پسندیدهای است که آدمهایی مثل او را معرفی میکنیم، میگوید: «برخورد برخی افراد که تعدادشان زیاد هم نیست با معلولان بسیار نامناسب است و هر وقت نیاز به چیزی داریم به بالاترین قیمت ممکن با ما حساب میکنند. چون میدانند محدودیتهایی که داریم مانع فعالیتهایمان است و نمیتوانیم آنطور که باید دنبال همهچیز برویم؛ اما خدا به حسین آقا و امثال او خیر بدهد. این مرد هر وقت کاری داریم برای ما انجام میدهد و تمام قسمتهای خانه را مناسبسازی کرده است.» حسین آقا با شنیدن این صحبتها سرش را پایین میاندازد و با لحنی بسیار محترمانه و مهربان میگوید: «نظر لطف شماست. من وظیفهام را انجام میدهم. همه آدمها باید به فکر هم باشند. آنوقت دنیا زیباتر خواهد شد.» بعد به سرعت مشغول کار میشود. چون افراد زیادی منتظرش هستند که به آنها قول داده و او باید به تک تک آنها سر بزند. کارش انجام میدهد و با وجود اصرارهای مکرر صاحبخانه برای صرف چای یا میوه عذرخواهی میکند و بهطرف مقصد بعدی راه میافتد.
نگهداری و اشتغالزایی برای معلولان
وقتی سوار ماشین میشویم حسین آقا چیزی نمیگوید. وقتی از او درباره ماجرای مراقبت از معلولان میپرسیم نفسی از ته دل میکشد و اشک از چشمانش جاری میشود ولی خودش را کنترل میکند. میگوید: «خیلی از معلولان هستند که پدر و مادرشان پیر شدهاند و قادر به نگهداری از آنها نیستند. حتی نمیتوانند آنها را به حمام ببرند. به همین دلیل گاهی برای شستوشوی فرزندانشان به کمک آنها میروم و گاهی نیاز دارند کسی برای چند ساعت مواظب مریضشان باشد. آنوقت است که به من زنگ میزنند.» وی میافزاید: «البته بسیاری از خیریهها هم با من تماس میگیرند که کارهای معلولان تحت پوشش آنها را انجام دهم. آنها هم در مقابل از افرادی که من معرفی میکنم و میگویم نیاز به کمک دارند حمایت میکنند. خلاصه هر کاری از دستم برمیآید برای این قشر انجام میدهم. ولی نیاز به کمک هم دارم. فضایی تهیه کردهام تا در آن برای این افراد که استعداد زیادی دارند فضای کار درست کنم؛ اما به هر دری زدهام نتوانستم حمایتی را بگیرم.» از حسین آقا جدا میشویم تا به کارهای بسیارش برسد و او همچنان در شلوغیهای شهر در رفت وآمد است تا به کمک افرادی برود که چشم به راهش هستند. امیدواریم به زودی دست حامیان به سمتش دراز شود تا او بیش از پیش بتواند به افراد دارای معلولیت خدمات ارائه کند.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه