اینجا خبری از حق ویزیت بیماران نیازمند نیست
پیدا کردن مطب دکتر سیده عظمت اسلامی کار سختی نیست. سراغش را که از اهالی بگیری، احترامتان میکنند و تا نزدیکی ساختمان پزشکان بدرقه میشوید. بیمارانی که گاهی به جای حق ویزیت، برای تشکر از خانم دکتر، آش رشته و سبزی پاک کرده میبرند.
به گزارش زرین نامه به نقل از فارس ؛ معصومه اصغری: وارد مطب که میشوم از ازدحام بیمارانی که در صف انتظار ایستادهاند جا میخورم. بعضیهایشان سرپا ایستادهاند، بااینحال نک و ناله و شکایتی در کار نیست. نقل کلامشان خوبیها و پیگیریهای خانم دکتر محبوبشان است. در اتاق که باز میشود خانم دکتر از جا بلند میشود. لبخند پت و پهنی میزند. وقتی بهصورت رنجور مریضها نگاه میکند چشمهایش هم به خنده میافتند انگار. دستهایش را پیش میبرد و به مادری که نگران حال بچه کوچکش است دست میدهد و او را کنار خود مینشاند. اینجا خبر از خودکار و نسخهای که با سرعتی سرسامآور پر شود نیست. دکتر اسلامی بهصورت مادر بیمار زل زده و با همان لبخند کشدار کلماتش را مینوشد انگار. حرفهای مادر که تمام میشود تازه نوبت به معاینه میرسد. خیالش از این سر حوصله کار کردن راضی است. روی برگهای در سالن انتظار نوشتهشده: «بیمار گرامی لطفاً شکیبا باشید، همین زمان برای معاینه شما صرف خواهد شد.
ادای دین به درس خواندن در دانشگاه دولتی
بعد از دقایقی طولانی بالاخره نوبت به همصحبتی ما باخانم دکتر میرسد. عذرخواهی میکند و میگوید در خلوتترین روز مطب به ما وقت داده است. پیش از آغاز گفتگو به تلفنی که پشتبند هم زنگ میخورد اشاره میکند و میگوید این تلفن همراه ویژه بیمارانم است. آنها تا کار اورژانسی نداشته باشند به من تماس نمیگیرم. تا پایان گفتگویمان که زیاد کش نمیآید چند باری دستش به گوشی میرود و با صبر و حوصله گوش میکند و بعد شروع به راهنمایی کردن بیماری میکند که دچار مشکلی جدی شده است. لازم نیست بگوید اولویت با بیمارانش است. چنددقیقهای که کنارش باشید این توجه بی چشمداشت را در رفتارش میبینید. وقتی برایمان سؤال پیش میآید که پاسخگویی مداوم به این تلفنها مزاحم کارهای دیگرتان نمیشود لبخندی تحویلمان میدهد و با روایتهایش یاد استادان کمنظیرش را زنده میکند: «اواخر دوره جنگ تحمیلی بود. من متولد قائمشهر هستم و تا آن دوره معنی دقیق محرومیت را نمیدانستم. اساتیدی داشتیم که در دانشگاه ،ما را برای فهم ماهیت فقر آماده میکردند. انساندوستی را آویزه گوشمان کردند و بی تعارف به ما میگفتند حالا که در دانشگاه دولتی درسخواندهاید بهتر است که چند صباحی برای خدمت به روستاها و شهرستانهای محروم بروید. یکی از موهبتهای زندگیام در آن دوران همراهی همسرم با من بود. ایشان هم پزشک هستند. آن موقع به من گفتند حاضری برای خدمت به روستاهای محروم برویم، حرفهای استاد هنوز در گوشم زنگ میزد.به همسرم گفتم حالا که جوان هستیم و توان داریم باید برویم و به بیمارانی که جز فقر هزار و یک درد دیگر هم دارند ادای دین کنیم.
بالگردی که هیچوقت سقوط نکرد
بعد از اتمام درسها و گرفتن مدرک پزشکی راهی شهرستان الیگودرز در استان لرستان شدیم. سال 72 بود. خرابیهای ناشی از جنگ تحمیلی در این استان هنوز به چشم میآمد. مردم واقعاً در فقر مطلق زندگی میکردند. اوضاع شهرستان نسبت به روستاها چند درجهای بهتر بود. برای رفتن به روستاها باید از کوهها و مسیرهای صعب عبور میکردیم. برای سرعت بخشیدن به کار پیشنهاد کردند با بالگرد به بیماران اورژانسی رسیدگی کنیم. یادم هست همیشه پیش از سوارشدن به این بالگرد که اوضاع درست و درمانی نداشت به ما هشدار میدادند و یادآوری میکردند که داریم کاری داوطلبانه انجام میدهیم و این بالگرد امکان سقوط دارد. هر بار که پرههای بالگرد شروع به چرخیدن میکردند و گردوخاک اطرافمان را میگرفت در دلم به بیماری که در لحظه درد میکشید فکر میکردن و صدایی در گوشم میگفت این بالگرد هیچوقت سقوط نمیکند و از بین نمیرود. درست مثل مهربانی و عشق ورزیدن که هیچگاه گم نمیشود وتا ابد باقی میماند.
همسفرهشان که میشدیم دنیا را به آنها میدادند
از همان نخستین ویزیتها بود که دکتر اسلامی محرم دل و رازهای اندرونی خانههای بیمارانش شد. خودش میگوید آن موقع داشتیم درسهایی که از اساتیدمان گرفته بودیم را پس میدادیم. آن نسل از استادها که یادشان گرامی باد همیشه میگفتند آبروی بیمار آبروی شماست و اگر بیمار نیازمندی به شما رو آورد طوری رفتار کنید که به خاطر نداریاش شرمنده شما نشود: «یادم میآید نزدیک اذان یکی از روزهای ماه مبارک رمضان به ما اطلاع دادند در روستایی به حضورمان احتیاج دارند. با بالگرد خودمان را به روستا رساندیم. منزل بیمار خانه محقری بود و تعداد زیادی بچه بدو نیم قد در آن کنار هم چمباتمه زده بودند. اتاقها فرش نداشت. کف اتاق مقوای کارتن پهن کرده و رویش ملحفه انداخته بودند. بعد از ویزیت بیمار سفره افطار انداختند. غذایشان شیر بود. نان را در آن میریختند و میخوردند. کنار من از غذایشان شرم داشتند و این از گرفتگی چهره زن خانه پیدا بود. به آن خانم گفتم من روزه هستم.اجازه میدهی کنار بچههایت افطار کنم. دستپاچه شد. خیلی زود پتوی نرمی که در خانه داشت را کنار سفره انداخت تا رویش بنشینم. انگار دنیا را به او داده بودند .از اینکه میتوانست با دستخالی از من پذیرایی کند حال خوشی داشت. بعدازآن افطاریهای رنگارنگ زیاد دیده و خوردهام، اما آن افطار، کنار بچههای شیرینزبان آن زن روستایی از خاطرم نمیرود.
آش رشته و سبزی پاککرده بهجای حق ویزیت
شتنیترین لحظههای دکتراسلامی زمانی است که مورد محبتهای بیشیلهپیله اهالی محلههای فرودست قرار میگیرد: «بیشتر اهالی اینجا سطح تحصیلات پایینی دارند و درآمدشان بهسختی کفاف نیازهای روزمرهشان رامی دهد، اما بااینکه تنگدست هستند دل و روی گشادهای دارند و همین من را پاسوز محلههایشان کرده است. بارها همکارانم به من پیشنهاد کردهاند که در محلههای دیگر مطب دایر کنم اما میدانم جای دیگر این لطف و صفا حکم کیمیا را دارد. خیلی وقتها که سربسته جوری که به خود بیمار برنخورد برای همکاران جراحم نامه مینویسم که از بیمار هزینه نگیرند آنها متوجه این موضوع میشوند و هفتههای بعداز نقاهتشان با ظرفی از آش رشتهای که پختهاند یا بستهای سبزی آماده طبخ از راه میرسند. این محبت اصیل است و حالم را خوب میکند. دعای این بیماران در لحظههای سخت زندگی همیشه پشتوپناه من بوده است. دخترم الآن دانشجوی ترم پنجم پزشکی است. روزی که کنکور داشت و در جلسه آزمون بود بیماری با من تماس گرفت و گفت زیارتخانه خدا نصیبش شده و کنار کعبه برای من و خانوادهام دعا میکند. دقایقی طولانی حرکتی نمیتوانستم بکنم. اشکهایم جاری شدند و این همزمانی را به فال نیک گرفتم.»
کاهش هزینه درمان با تشخیص درست
دکتر سیده عظمت اسلامی تخصص پوست دارد اما هنوز بهعنوان پزشک داخلی مورد مراجعه بیماران بیشماری است. حوصله او در گوش دادن به روایت بیمار از مشکلاتش باعث تشخیصهای درستی میشود و همین باعث شده بارها بهعنوان پزشک نمونه کشور موردتقدیر قرار بگیرد: «بارها پیشآمده که بیماری با ۳ کیسه دارو به من مراجعه کرده و هنوز از درد شکایت داشته است. وقتی به حرفهایش با دقت گوش میکنم به او اطمینان میدهم که این حجم از دارو باعث ایجاد مشکلات دیگر میشود. استاندارد مصرف دارو برای هر بیماری ۳ قلم است. متأسفانه ما در کشورمان بهطور بیرویهای دارو استفاده میکنیم. وقتی خانمی برای سرماخوردگی کودکش به من مراجعه میکند به او اطمینان میدهم کودکش نیازی به آنتیبیوتیک ندارد اما اگر بعد از دو روز با همین داروها خوب نشد بدون حق ویزیت او را میپذیرم. نتیجه این صحبتها نوعی اعتماد بین پزشک و بیمار ایجاد میکند.» اسلامی گریزی هم به معضل تحریم دارو میزند و میگوید تنها با همدلی میتوانیم از این مرحله عبور کنیم: « با همین فرهنگسازیها و دوری از خودخواهی میتوانیم بحران مصرف بیرویه دارو را رفع کنیم. در بسیاری از روستاها مردم از ابتداییترین داروها محروم هستند و این در حالی است که در شهرهای بزرگ دورریز دارو داریم. اکنونکه دارو هم جزو اقلام تحریمی قرارگرفته است بیشتر از همیشه باید در این زمینه احساس مسئولیت کنیم. حتم دارم با همدلی و راهنماییهای درست همکارانم مصرف دارو در کشورمان میتواند به استاندار جهانی که ۳ قلم دارو برای بیماریهای غیر خاص است برسیم.»
لحظههای انتظاری که با کلمات پر میشوند
در مطب دکتر اسلامی جابهجا کتابهای داستانی و ادبی کنار هم چیده شدهاند. خودش دمخور اشعار حافظ و فردوسی است و این کتابها را در دسترس بیماران هم قرار میدهد تا لحظههای انتظارشان را با آثار ادبی پر کنند: «خواندن اشعار فردوسی به من روحیه میدهد. باعث میشود محکم باشم و اخلاقگرایی را از اولویتهایم حذف نکنم. سعی میکنم طبق علاقه بیماران مجله و روزنامه هم تهیه کنم تا هنگام انتظار دقایقشان به بطالت سپری نشود.
دستش شفاست
الهام هادیانی از ۷ سال پیش به دکتر اسلامی مراجعه میکند. او حالا حکم عضوی از خانواده را برای خانم دکتر دارد: «به تشخیص ایشان اعتماد پیداکردهام.خیلی باحوصله به حرف بیمار گوش میکنند. دستشان همیشه برای من شفا بوده است. مطب دیگر خانم دکتر در محله آبشار است. کنار مطب ایشان داروخانهای بود که ایشان مدام به کارکنان آن سر میزدند. بعد از مدتی متوجه شدم دکتر اسلامی و مسئول داروخانه صندوقی را برای تهیه دارو برای نیازمندان تشکیل دادهاند و هر هفته مبالغی را به آن میریزند. این کارشان خیلی به دل من نشست و بعدازآن شریک این کار خیرشان شدم.»
همیشه در دسترس است
فریده میکائیلی از بیمارانی است که شماره تلفن همراه خانم دکتر را دارد: «هیچ تکبری در رفتار ایشان نیست. شمارهای را برای بیمارانشان در نظر گرفتهاند و بهاینترتیب در هر ساعت از شبانهروز حتی زمانی که مشغول استراحت هستند در دسترس هستند. اعتمادی مثالزدنی به بیمارانشان دارند و ما هم قدر ایشان را میدانیم.»
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه