سنگ‌صبورتان‌می‌شوم‌دراین‌جنگ تن‌به‌تن

زهرا رباطی مادری است که نه‌فقط سنگ صبور بلکه راهنما می‌شود برای آن‌هایی که اولین بار است پایشان به راهروی بیمارستان‌ها رسیده، سنگ صبور خانم‌های مبتلابه سرطان که هنوز مات و مبهوت مانده‌اند که این سرطان چیست؟

به گزارش زرین نامه به نقل از فارس ؛ سودابه رنجبر: سنگ صبور می‌شود برای کسانی که این روزها تنها مانده‌اند. سنگ صبور کسانی که با خودشان غریبه شده‌اند. نه‌فقط سنگ صبور بلکه راهنما می‌شود برای آن‌هایی که اولین بار است پایشان به راهروی بیمارستان‌ها رسیده. سنگ صبور خانم‌های مبتلا به سرطان که هنوز مات و مبهوت مانده‌اند که این سرطان چیست؟ از کجا آمد؟ چرا به‌یک‌باره بر سر آن‌ها و خانواده‌شان خراب‌شده؟ و هزار سؤال دیگر که حتی توان پرسیدنشان را ندارند. «زهرا رباطی» خانمی که دهه ششم زندگی‌اش را می‌گذراند، بهبودیافته سرطان سینه حدود ۱۰ سال است زندگی خود را وقف نویدبخشی و ترویج امید به سرطانی‌ها کرده است او با عضویت در انجمن‌های خیریه شمس، سپاس و... راه آشنایی با مبتلایان را باز کرده است و یکی از تأثیرگذارترین بهبودیافتگانی است که به صدها سرطانی کمک کرده تا به مرحله پذیرش بیماری برسند و خودشان بتوانند کمک‌حال خود باشند و پیروز این جنگ تن‌به‌تن.

عروسک سنگ صبور

البته او در این مسیر تنها نیست. از همان ابتدا که خودش دوره درمان سرطان سینه را طی می‌کرد عروسک‌های به نام «سنگ صبور» به کمکش آمدند، ایده‌ای که خانم روانشناس «مریم فخرایی» آن را مطرح کرد و زهرا رباطی ۱۰ سال است که حالش را با عروسک‌های دست‌سازش خوب می‌کند و عروسک‌های حال‌خوب‌کن را به دوستانش که در مراحل بیماری هستند، هدیه می‌دهد. او روزهایی را به خاطر می‌آورد که برای اولین بار دست به پارچه و نخ و سوزن برد تا عروسک بسازد عروسک‌ها را با دستان خودش می‌سازد. به خورده پارچه‌های رنگی، کوک امید می‌زند و برای عروسک‌ها لباس‌های شاد می‌دوزد. هرکدام به شکلی، یکی شکل عروس خانم، یکی فرشته، دیگری پسری که شال و کلاه کرده و قصد رفتن و رسیدن به آرزوهایش را دارد و حتی عروسک‌های بندانگشتی؛ عروسک‌هایی که از جنس صبرند، هرقدر با این عروسک‌ها درد دل کنند بازهم می‌شنوند و می‌شنوند. برخی عروسک‌ها اعضای صورتشان طراحی نشده تا صاحب عروسک بتواند آن را به شکل عزیز خود تصور کند و با او درد دل کند.

تو تنها نیستی

هرگاه به بیمارستان‌های امام خمینی و دهش پور و... می‌رود تعدادی از عروسک‌های سنگ صبور را که با دستان خودش ساخته به بیماران هدیه می‌دهد. سراغ بیمارانی را می‌گیرد که مدت‌هاست لبخند از روی لبانشان پاک‌شده و تصور می‌کنند به پایان خط رسیده‌اند. کنارشان می‌نشیند، با همه سکوتشان کنار می‌آید و آهسته‌آهسته زیر گوششان می‌خواند که با دنیا قهر نکنند و تلاش کنند برای زنده ماندن. کم‌کم یخشان آب می‌شود و حالا با او حرف می‌زنند. خانم رباطی قدم‌به‌قدم با آن‌ها می‌آید و می‌گوید: «من همه این مسیر را رفته‌ام دستتان را به من بدهید و آهسته‌آهسته بیایید. خودش را به‌عنوان نمونه‌ای معرفی می‌کند که از این بیماری سر سلامت بیرون آورده. حواسش به خانم‌های بیماری است که از شهرستان برای درمان آمده‌اند خانم‌هایی که برای گذراندن دوره پرتودرمانی، گاهی حدود ۴۰ روز به‌تنهایی ساکن تهران می‌شوند تا طول درمانشان کامل شود. او در این مدت به دیدار آن‌ها می‌رود. حرف‌هایشان را می‌شنود و خیلی مواقع آن‌ها را به انجمن‌های حمایت از بیماران سرطانی معرفی می‌کند تا بتواند از کمک‌های خیرین استفاده کنند.

وقتی طاقتشان طاق می‌شود

بانو رباطی درحالی‌که عروسک زیبایی را از بین عروسک‌های روی میز جدا می‌کند و نشانمان می‌دهد توضیح می‌دهد: «این عروسک بدون لباس و با پای‌شکسته وسط خیابان افتاده بود. لحظه اول که چشمم به عروسک افتاد، از آن گذشتم اما بعد از چند ثانیه راهم را کج کردم، عروسک را از وسط خیابان برداشتم و برایش لباس دوختم، حتی برایش پا درست کردم. حالا حس می‌کنم این عروسک در خانه من خوشحال است. خانم رباطی با یادآوری این خاطره از خانم‌هایی می‌گوید که حتی عروسک‌های سنگ صبور هم با شنیدن درد دل آن‌ها، طاقتشان طاق می‌شود، خانم‌هایی که باید به‌تنهایی بار این بیماری را بر دوش بکشند. نگاهش را به عروسک‌های رنگی روی میز خانه‌اش می‌دوزد و می‌گوید: «دردناک‌ترین جای قصه آنجاست که یک زن باید بابت بیماری‌اش شرمنده باشد. جایی که خانواده به‌خصوص همسر توان پذیرش رنج بیماری و همچنین توان پرداخت هزینه‌ها را ندارند و باعث به وجود آمدن اختلاف‌های کوچک می‌شود و این اختلاف‌ها در مراحل طول درمان بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند و گاهی به سمت جدایی و طلاق می‌روند. این دردناک‌ترین بخش قصه خانم‌های مبتلابه سرطان است. بیشتر این مشکلات از فقر و نداشتن هزینه درمان ناشی می‌شود.»

این عروسک‌ها اینجا نیز به کمک آمده و منبع درآمدزایی شده‌اند چند سالی است بیماران برای بهبود حال روحی‌شان عروسک می‌سازند و سپس آن‌ها را به کمک انجمن‌های خیریه در نمایشگاه‌هایی که با این هدف تشکیل شده به فروش می‌رسانند. این اتفاق نورامید را در دل بیماران روشن کرده است.

بار دیگر پیروز این میدانم

۱۰ سال از بهبودی سرطان بانو زهرا رباطی گذشته است؛ حدود ۶ ماه گذشته به‌صورت ناگهانی متوجه می‌شود سلول‌های چشمش سرطانی شده است او در مدت ۶ ماه بیش از ۸ بار جراحی‌شده اما همچنان نیرو و انرژی خود را حفظ کرده است و ایمان دارد بار دیگر می‌تواند در این مبارزه پیروز باشد. خاطره جالبی که از این دوران به یادش مانده حمایت همه‌جانبه بهبودیافتگانی است که در این مدت ۱۰ سال کنارشان بوده و از جان‌ودل آن‌ها را حمایت کرده است می‌گوید: «بارها تماس گرفتند که به دیدنم بیایند اما شرایط پذیرایی از آن‌ها نداشتم. اما یک‌مرتبه که به بیمارستان رفته بودم تعدادی از آن‌ها در حیاط بیمارستان غافلگیرم کردند و به دیدنم آمدند هیچ‌وقت آن روز را فراموش نمی‌کنم انگار که همه انرژی‌های مثبتی که تلاش کرده بودم طی این سال‌ها به آن‌ها برسانم دریک آن به من رسیده بود.

انتهای پیام/

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه