روایتی تلخ از زندگی دختر گلستانی/ خانواده ها دقت کنند

خانواده در اسلام دارای جایگاه ویژه ای است؛ جایگاهی که می تواند در بستر آرام خود هر یک از افراد خانواده را به مدارج بالای انسانی و علمی و معنوی برساند.

به گزارش زرین نامه به نقل از گلستان ما، در نگاهی موشکافانه خانواده نهاد کوچکی از جامعه بزرگی است که مردمان آن در کنار هم زندگی می کنند، اما امتیاز خانواده بر جامعه آن است که در خانواده خمیر مایه شخصیتی افراد در حال شکل گرفتن است و می توان با ارائه الگوهای رفتاری مناسب و اسلامی، شخصیت افراد را به گونه ای شکل داد که در برابر ناملایمات و سختی‌های زیاد کمترین آسیب را ببیند.

اما انسان وقتی وارد جامعه شد و چارچوب شخصیتی و رفتاری او شکل گرفت تغییر در آن شخصیت چه بسا کار مشکلی است. عموم جوامع جهان با تجربه به این نتیجه رسیده اند که اصطلاح خانواده همان اصطلاح جامعه است و چه بسا اصطلاح خانواده آسان تر ، صحیح تر و کم هزینه تر از اصطلاح جامعه باشد .

چون افراد هر یک از خانوده همان هایی هستند که در آینده جامعه را تشکیل می دهند و اگر درست و صحیح تربیت شده باشند جامعه در امنیت و آرامش خواهد بود .

در خانواده زن و شوهر از نظر قانونی و اخلاقی در قبال یکدیگر مسئولیت هایی دارند که هرگاه یکی از آنها مورد بی اعتنایی قرار گیرد، به طوری که اگر نیازهای روحی و روانی فرد تامین نشود روابط تیره می شود تا جایی که هر فردی در بیرون به دنبال تامین نیازهایش است .

بدون تردید فقر و نابرابری‌های اقتصادی در زمره مهمترین معضلات جامعه بشری است که از جایگاه ویژه ای در بین سایر مسائل اجتماعی برخوردار است . فقر از بنیادی ترین مشکلات و نابهنجارترین دردهای زندگی انسان است . مشکلات فقر صرفا" منحصر به پیامدهای خود فقر نیست بلکه مشکلات این مسئله اجتماعی زمانی شدت پیدا می کنند که آن بسترساز انحرافات گردد.

با همه این اوضاع مشکلات و دشواری‌های عدیده ای بنیان خانواده ها را تهدید می کند و خانواده ها همواره در معرض آسیب‌های جدی و دشواری‌های سخت زندگی اند .

یکی از آسیب های جدی که بنیان آن را به هم می زند وجود طلاق است که زاییده دشواری ها و سختی ها، ناآگاهی ها و عدم تفاهم زوجین است. متاسفانه بروز این عارضه پدیده شومی را به دنبال دارد که از بنیان خانواده عبور کرده و جامعه را با آن درگیر می کند. بی تردید ، وجود هرگونه بحران و آسیبی در خانواده تاثیر نامبارکی بر ذهن و آینده فرزندان آن خانواده خواهد گذاشت.

آنچه در اینجا می خوانید داستان زندگی دختری به نام لیانا است که قربانی لرزه ای شد که خانواده را از هم پاشید، زندگی وی و خواهرانش را از سایه بانی ایمن محروم گردانید.

 قربانی:

پدرم بعد از مرگ همسر اولش با مادرم ازدواج کرد، مادرم نیز ازدواج دومش بود. او نیز از شوهرش طلاق گرفته بود و از همسر اولش دو فرزند یک دختر و یک پسر داشت . پدرم به دلیل بیماری توان کار کردن نداشت و ما خانواده فقیری بودیم که از طریق کمکهای کمیته امداد زندگی می کردیم .

من در مدرسه در درسهایم بسیار ضعیف بودم و از مدرسه متنفر بودم . کلاس دوم دبستان بوده که مادرم از خانه فرار کرد و بعد از مدتی با مردی در مشهد ازدواج کرد و ما نیز با پدر پیر و بیمارمان زندگی می کردیم در این زمان بود که من ترک تحصیل کردم . به خاطر ناتوانی پدرم او را به خانه سالمندان بردند و من و دو خواهر دیگرم را به بهزیستی بردند و برادر ناتنی ام را به عموی پدرم دادند . حدود 5 سال در بهزیستی زندگی کردم . کودک ناآرامی بوده، همیشه عصبی بودم و با دیگران درگیر می شدم و سرناسازگاری داشتم .

وقتی 18 سالم شد فردی به بهزیستی آمد و مرا برای یکی از اقوامش پسندید . احسان پسری کوتوله بود ولی بعد از دیدنش به خاطر اینکه از بهزیستی خلاص بشوم قبول کردم و نامزد شدیم . دو هفته با او به شاهرود رفتم و بعد از دو هفته گفتم نمی خواهمش و پیگیر طلاق شدم و مهریه ام را که 140 سکه بود با 5/3 میلیون راضی شدم و بعد به علی آباد ، خانه عمه ام برگشتم مدتی آنجا زندگی کردم . همان زمان بود که توسط یکی از اقوام دور شوهر عمه ام مورد بی حرمتی قرار گرفتم ، ولی نتوانستم کاری کنم به دلیل ترس از بیرون انداختن از خانه چیزی نگفتم تا اینکه پولم تمام شد و عمه ام مرا از منزل بیرون کرد. در منزل عمه ام به دلیل نشست و برخاست با انسان های ناباب معتاد به شیره شدم که برادر ناتنی ام مرا چند بار به کمپ برد برای ترک ولی باز ادامه دادم .

بعد از اینکه عمه ام مرا بیرون کرد اول خانه ای اجاره کردم با خواهرانم، اما چون نمی توانستیم پول اجاره بدهیم خواهرانم به منزل برادرم رفتند و من به منزل پدری ام برگشتم و به تنهایی زندگی می کردم و با کمک بهزیستی و یارانه زندگی می کردم تا اینکه با فردی به نام دانیال که شاگرد راننده اتوبوس بود در راه مشهد آشنا شدم و با هم در تماس بودیم به او احساس وابستگی زیادی داشتم. بعد از قرار ملاقات های مکرر، کم کم پایمان را از این دیدارها نیز فراتر گذاشتیم ….

آینده چه می شود؟

لیانا، زنی 26 ساله و مطلقه است که پس از غرق شدن در ورطه نابودی و تباهی توسط نیروی انتظامی دستگیر شده و به مرکز مشاوره آرامش ارجاع داده شده تا مشاوران این مرکز بتوانند به وی کمک کنند. کارشناس مرکز مشاوره آرامش پلیس گلستان معتقد است از عواملی که سبب بروز این آسیب در مددجو گردید می توان به موارد زیر اشاره کرد :

عدم مهارت نه گفتن ، عدم مهارت حل مسأله، جو ناسالم خانواده، نبود فضای صمیمی بین اعضای خانواده، از هم پاشیدن کانون خانواده با فرار مادر از منزل – انتخاب نامناسب در ازدواج و در نهایت طلاق،اعتماد به افراد غریبه، احساس و خلأ تنهایی، فقر، ناتوانی در تأمین نیازها، داشتن پدر بیمار و اعتیاد مددجو به مواد مخدر، ضعف در باورهای اعتقادی و دینی، عدم حس امنیت و آرامش در خانه و خانواده و عدم آموزش مهارتهای زندگی.

وی همچنین تصریح کرد: بحران و آسیب در خانواده در هر حالتی مخرب و ویرانگر است. کودکان بی سرپرست واقعیت تلخ جامعه هستند که به دور از مهر و محبت و تربیت والدین قرار می گیرند و همین دوری از مهر و محبت و تربیت صحیح تأثیر منفی زیادی روی آنها گذاشته است.

این کارشناس افزود: در صورتی که والدین نتوانند به دلایلی نیازهای روحی ، عاطفی این فرزندان را تأمین کنند، تأثیرات نامطلوبی را در تداوم زندگی آنها برجای می گذارند و این کودکان در آینده به بزهکاری روی می آورند زیرا تداوم خشونت به وی‍ژه در دوران نوجوانی پیدایش بدبینی به زندگی ، پوچی و بدبختی نوجوانان را به همراه دارد که پیدایش این روحیه زمینه را برای انواع انحراف ها فراهم می سازد و آنها را برای جایگزینی آرامش از دست رفته خود به سمت اعتیاد و دوستی های خطرناک، بزهکاری و….. گرایش می یابند.

وی همچنین اظهار داشت: به نظر می رسد لیانا از مهارت های حل مساله برخوردار نبوده است و در برخورد با مشکلاتی که در مسیر زندگی اش قرار داشته راهکارهای هیجان مدار ناسالمی را انتخاب کرده است.

در خانواده لیانا رابطه صمیمانه ای بین اعضای خانواده از جمله خواهر و برادران برقرار نبوده است با توجه به انکه لیانا از محبت مادری محروم شده است.

زمانی که وی به دلیل نداشتن سرپرست مجبور بوده است در بهزیستی ساکن شود هم به دلیل احساس تنهایی و هم برای فرار از محیطی که مجبور به زندگی در آن بوده تصمیم می گیرد تن به ازدواجی می دهد که برخلاف میل باطنی اش و برای فرار از مشکلات کنونی بوده که این تصمیم هیجانی و اشتباه منجر به ایجاد مشکلات و آسیب های بعدی برای وی شد.

وی همچنین بعد از طلاق همسر،نیاز به یک حامی داشته است اشتباه دیگر مددجو به دلیل انتخاب حامی نامناسب بوده است بنابر اظهارات وی برادرش حامی مناسبی برای او بوده و پشتیبان وی بوده است اما او به منزل عمه اش که محل رفت و آمدهای افراد ناباب بوده است که در اثر این رفت و آمدها وی معتاد شده است و هم چنین مورد آسیب تجاوز قرار گرفته است.

وی در پایان بیان داشت : نکته بارزی که در این زمینه وجود دارد این است که معضل کودکان و نوجوانان بد سرپرست و بی سرپرست فقط با نگهداری آنان در محیط های امن حل نمی شود. که این خلاء زیربنای مشکلات بعدی شده است

لازم است که این افراد در بهزیستی نیز قبل از ورود به جامعه مهارت های زندگی لازم و همچنین آموزش های کافی در خصوص آسیب های اجتماعی را کسب نمایند تا گرفتار آسیب های بعدی نشوند.

در واقع باید بستر مناسبی برای حضور آنان در جامعه فراهم آید و موانع ورود آنان به جامعه از میان برداشته شود و این امر هم نیازمند فرهنگ سازی است.که جامعه بتواند بی دغدغه با این مسأله کنار بیاید که در غیر این صورت جامعه با مشکلات تازه ای روبرو خواهد شد.

انتهای پیام/