میم مثل «مین» مثل «مادرِ غمدار»؛ مینها هنوز جان میگیرند
روستاهای مرزنشینی هستند که علیرغم پاکسازی هنوز مین دست از سرشان برنداشته و چون مردم به دلیل کشاورزی یا دامپروری مجبور به زندگی در این مناطق هستند، هنوز میم برایشان یادآور مین و مرگ است.
به گزارش زرین نامه به نقل از مهر؛ جبر روزگار برای همیشه خانهنشینشان کرده بود. دریغ از رد یک لبخند بر صورتهایی که سنگینی بار غم را در چینوچروکهایشان میتوان یافت!
اهل شهرستان شوش هستند. پس از پایان جنگ به عادت هرساله، هوا که رو به خنکی میرود، گله را برای چریدن به فکه میبرند. چادری را آنجا علم کرده و گله را رها میکنند. فکه، منطقهای در شمال غربی استان خوزستان است که از جنوب به چزابه و شهر بستان، از شرق به ارتفاعات میشداغ و رقابیه، از شمالغرب به عین خوش و شهر موسیان، از شمالشرق به برقازه و از غرب به استان العماره عراق منتهی میشود.
بخش جنوبی آن جزو استان خوزستان و شهرستان دشتآزادگان است و بخش شمالی آن به استان ایلام و شهرستان دهلران میرسد. سرزمینی رملی که عملیات والفجر مقدماتی در آن رخ داد.
فکه میدان مین بزرگی بود که بعدها با پایان جنگ بخش قابلتوجهی از آن پاکسازی شد اما نیمه دوم سال ۷۵ علیرغم پاکسازیهای صورت گرفته، «عبود» پدر خانواده وقتی دور شدن یکی از گوسفندان را میبیند به دنبالش میرود که مینی بهجامانده از سالهای جنگ زیر پایش منفجر میشود و پدر پای راستش را از دست میدهد!
پسرها پس از پدر!
قصه به اینجا ختم نمیشود. همین تراژدی۴ سال بعد برای «مهدی» پسرش تکرار میشود اما مین در همان منطقه، بجای پا یا دست، جان مهدی را میگیرد!
رزق خانواده از گلهداری است؛ راهی جز این برای امرارمعاش ندارند پس مجبور بودند سالهای بعد هم در همان منطقه چادر را برای چریدن گله، علم کنند. ۷ سال بعد از شهادت مهدی ۲۷ ساله، داستان تلخ رفتن روی مین برای «ناصر» دیگر پسر خانواده تکرار میشود و این بار پسر به درد پدر مبتلا و یک پای خود را از دست میدهد.
نام دیگر پسرشان «میلاد» است اما «ولید» صدایش میکردند. ۱۸ فروردین سال ۹۶ ولید ۱۶ ساله که گله را برای چریدن به همان حوالی برده بود، جعبهای کوچک را پیدا میکند! بازش میکند، صدای انفجار مین، سرنوشت تلخ خانواده راشدی را تلختر از گذشته کرده و پسر تهتغاریشان هم شهید میشود.
پدر هنوز بیقرار است؛ رمقی برای حرف زدن ندارد. فقط میگوید بعد از رفتن ولید، گله را فروخته است! سراغ مادر خانواده را که میگیریم میگوید برای عرض تسلیت به مراسم فوت یکی از نزدیکان رفته است. عکسی از پسرهای رفته روی مین نداشت و برای پیدا کردن شناسنامهها، به دنبال همسرش میرود.
صبر میرود وقتی داغدل میبینی
مادر میآید؛ با کمری خمیده و تکیه بر عصا! سیاهپوش است! بهرسم زنان عرب که عزیزی را ازدستدادهاند پارچهای سیاهرنگ یا همان «عصّابه» به سر بسته است. شناسنامهها را با کشیدن آهی بلند روبرویمان میگذارد. «آه اگر نباشد، چه میکشد دل!»
شناسنامهها را که باز میکنم، رد اشک بر گونهاش نمایان میشود! پدر اما میخواهد حواسش به شناسنامهها نباشد! پای مصنوعیاش را باز میکند و مجدد محکم آن را بر روی پایش میبندد و سریع با چفیه ای که بر سر دارد، اشک چشمش را پاک میکند.
مادر به شناسنامه ولید که میرسد میگوید: داغ ولید ۱۶ ساله مثل گلوله قلبم را نشانه رفت! دوست داشت به خدمت سربازی برود اما مینی که مهدی را از من گرفت و ناصر و پدرش را جانباز کرد، بی ولیدم کرد.
به زبان عربی به او میگویم خدا به شما صبر عنایت کند و به همان زبان شیرین اما پردرد پاسخم میدهد: «راح الصَبر مَعَ الاولاد» یعنی صبر با رفتن پسرهایم رفت... میگوید محال است پنجشنبهای را برای زیارت دو فرزند شهیدش به مزار شهدا نرود.
بوسه بر شناسنامه بی عکس
مرگ در این خانه مانده بود! وقت خداحافظی که میرسد، مادر با همان کمر خمیده بر عصا تکیه میکند و برمیخیزد، بیاختیار شناسنامه مهدی را میبوسد و بر پیشانی میگذارد! نگاه پر سؤالم را که میبیند میگوید: هنوز «هاشم» دیگر پسرم را دارم و ۴ دختر هم همدم تنهایی من هستند اما بوسیدن شناسنامهها عادت هر روز من است! مخصوصاً شناسنامه مهدی که عکس ندارد!
نمونه «مهدیها» و «ولیدها»، «رَغَد» دختر ۶ ساله دشت عباس است که ۳۰ سال پس از جنگ، وقتی باد در موهایش میپیچید، پایش روی مین رفت و غروب زندگیاش رقم خورد. سالها پیش هم ۷ کودک کردستانی، حین بازی زیر درخت گردوی روستایشان قربانی مین شدند و روح و جسمشان زخمی شد!
طبق منابع موثق در طول ۸ سال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ۱۶ تا ۲۰ میلیون مین در اراضی مختلف مرزی کشور کاشته شد. به همین خاطر ایران بعد از مصر دومین کشور آلوده به این سلاح جنگی شناخته شده است.
مدیرکل امنیتی، انتظامی و امور مرزی استانداری خوزستان در خصوص مین و پاکسازی آن در استان میگوید: کسی نمیتواند منکر آلوده به مین بودن مناطقی از استان خوزستان باشد چراکه این استان خط اول جنگ تحمیلی بود. در حین و بعد از جنگ، پاکسازی اراضی آلوده به مین به دلیل رفت آمد روستائیان یکی از اصلیترین دستور کارهای تمامی دولتها شد.
۵۵ شهید و ۲۰۳ مجروح حاصل مینهای بهجا مانده در خوزستان
رضا نجاتی ادامه میدهد: از سال ۸۵ تا ۹۷ جمع کل اراضی پاکسازیشده از مین و گلوله عملنکرده در استان خوزستان۱۲ هزار و ۴۰۰ هکتار است. در همین بازه زمانی ۷۴ نفر به دلیل رفتن روی مین شهید و ۴۰۲ نفر مجروح شدند که از این تعداد ۵۵ شهید و ۲۰۳ مجروح مردم عادی هستند.
نجاتی عنوان میکند: بیشتر مناطق استان بهویژه شهرهای مرزی مینزدایی شدهاند اما بهمرورزمان و تغییرات جوی و جابهجایی مینها امکان جا ماندن درصد پایینی از مینها در عمق بیش از ۱۲ متر وجود دارد که با این تغییرات به سطح زمین میآیند و منجر به تلفات جسمی و جانی میشوند.
مدیرکل امنیتی، انتظامی و امور مرزی استانداری خوزستان، تأکید میکند: کار مینزدایی در شهرهای مرزی توسط ستاد مینزدایی کشور بهصورت مستمر در حال انجام است و مینزدایی در دستور کار جدی دولت و نظام قرار دارد.
عراق در جنگ تحمیلی مینهای مختلفی را در خاک ایران کاشت که شامل مینهای ضدنفر، ضد خودرو، ضدتانک، ترکشی، زخمیکننده و کشنده بود. هر مین یک سرباز دشمن است؛ مین یا معنی نقص عضو میدهد و یا مرگ!
هنوز هم سالها پس از جنگ تحمیلی، گاهی صدای مین در مناطقی از خوزستان و دیگر استانهای هممرز با عراق به گوش میآید و زندگی یک خانواده به نیستی میرسد.
مناطقی که هنوز مینزدایی نشدهاند، با سیمخاردار یا نصب تابلوهای هشدار، محصورشدهاند اما روستاهای مرزنشینی هستند که علیرغم پاکسازی هنوز مین دست از سرشان برنداشته و چون مردم به دلیل کشاورزی یا دامپروری مجبور به زندگی در این مناطق هستند، هنوز «میم» برایشان یادآور «مین و مرگ» است.
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه