علی؛ مردی که تاریخ هم به داشتنش افتخار می کند

اینجا همین که مظلوم باشی کافی است ، دیگر فرقی ندارد که علی باشی یا حسین ، مردان این شهر بی وفایی را خوب معنا می کنند.

به گزارش زرین نامه؛ همین که خواستم از علی بنویسم، جملاتم همه رنگ تنهایی، مظلومیت و خون در خود گرفتند و سطر سطر جملاتم از بیان تاریخ شرم کردند.

همین که علی رانوشتم، دلم پر زد، به مکه، به غار حراء، به رد پای کودکی در کوه و در شعب ابیطالب، رد پایی همیشه پشت سر پیامبر.

همین که علی را نوشتم دلم پر زد به شب هجوم اشراف به خانه ی رسول حق و باز علی بود، علی!

همین که علی را نوشتم، دلم پر زد به کنار چاه های بدر، به لشکری تنها 313 نفره، دلم پر زد و رفت به بیابان های مکه و مدینه!

آری هر سوی تاریخ را نگریستم، علی را دیدم، احد بود و کوهی سر به فلک کشیده که در دامنش با حس کردن نام علی احساس حقارت می کرد، به خندق که رسیدم، تمام قدرت و شجاعت در برابر علی گردن خم کرده بود.

همین که علی را نوشتم، به خیبر رسیدم، به قلعه هایی پولادین از جنس نفاق، دو رویی و تذویر یهود که با یک "یا علی" در هم شکست.

اما هر چه در میان دایره واژگانی ام گشتم، کلمه ای که بتواند "خم"، برکه معروف تاریخ را تفسیر کند، نیافتم. در برابرش بزرگی اش متحیر ماندم....

اما وقتی به دروازه های کوفه می رسم، بر خود می لرزم از این همه بی خردی، از این همه نامردی، از این همه جهل، از این خوارج و منافقین کور دل!

وقتی نیمه های شب در کوچه های کوفه قدم می زنم و خلیفه و امامی را می بینم که خود کیسه به دوش گرفته است، می لرزم، می ترسم که چرا این همه از این مرد خوبی ها فاصله گرفته ام!

هر چه به علی نزدیک تر می شوم، بیشتر شرمم می گیرد، فرمانروایی که در میان خرابه ها روی خاک می نشیند و به دور از تمام جنجال ها و تبلیغات، هم نشین نابینایی می شود که هرگز او را نمی بیند و نمی شناسد و در میان کوچه ها دست نوازش بر سر یتیمان می کشد، از این همه بزرگی او و کوچکی و غافل ماندن خودم، شرمم می گیرد.

آری تاریخ هم با داشتن علی به خود می بالد.....

نویسنده: محمد سلیمی

انتهای پیام/