سن من به جنگ نمی‌رسد به آخرین شهید جنگ هم نمی‌رسد

شعری زیبا از شاعر جوان گالیکش در وصف شهدا.

سن من به جنگ نمی‌رسد به آخرین شهید جنگ هم نمی‌رسد

از چه بگویم که زور کلمات به وصف یک شهید هم نمی‌رسد

راهشان شهادت و شعارشان این بود

که یک وجب از این خاک به دست دشمن نمی‌رسد

مرد و حرفش! این مثل در جبهه خوب معنا می‌شد

که پا نهی براهی پر مین، که دانی این راه به آخر نمی‌رسد

شب عملیات بود و بوسه میزد برعکس فرزندش

بوسه‌ای که دگر هیچ‌وقت به صورتش نمی‌رسد

شاباش گلوله بود در شب عملیات

در آن بزم که صدا به صدا نمی‌رسد

فهمیده می‌شود مرد سیزده‌ساله‌ی وطن زیر تانک

او که همه می‌گفتند سنش به نبرد هم نمی‌رسد

هم‌نسل من میدانی مفقودالاثر کیست

شهیدی که جنازه‌اش به دست مادرش نمی‌رسد

بی‌نام‌ونشان مانده‌ای که راه را گم نکنیم

شهدا در حسرتند که مقامشان به شهدای گمنام نمی‌رسد

پایش را داد بهر عشق بازیش

وقتی‌که دید دستش به شهادت نمی‌رسد

هزار دشت لاله در حسرتند که چرا

عطرشان به یک لاله‌ی پرپر شما نمی‌رسد

همت شما بلند و زبان من کوتاه

که هیچ‌گاه شعر من به شأن شما نمی‌رسد

شعری از روح‌الله حسینی راد

انتهاي پيام/م