وقتی همت برای بهزیستن آدم ها سرطان را هم شفا می بخشد

رئیس اداره بهزیستی علی آبادکتول: زندگیم را خیلی دوست دارم، هرگاه قدم خیری برداشتم اگر چه گاهی دیر، اما همیشه اثرش در زندگی احساس کرده ام.

به گزارش زرین نامه؛ آدم ها همیشه بهانه ای برای آموختن کمک به دیگران دارند. گاهی این بهانه ها کوچک و گاهی هم بزرگ هستند مانند آموختن یک خواهر از ایثار و گذشت برادر شهیدش.

فاطمه ابراهیمی هم که سال 1360 وارد سازمان بهزیستی شده و حدود 4 سال از دوران مدیریتش در اداره بهزیستی علی آباد کتول می گذرد، یکی از همین بهانه های بزرگ برای ماندن در مسیر کمک به نیازمندان حتی پس از بازنشستگی دارد.

به مناسبت روز بهزیستی سراغ او رفتیم و با او درباره روزهای پر فراز و نشیب زندگی اش به گفتگویی خودمانی نشستیم:

ابراهیمی می گوید: در سال های جنگ همسرم جبهه رفته بود و من به عنوان آموزشیار سواد آموزی شب ها در مدرسه عباس شهید خیابان جنگلده تدریس می کردم، که توسط یکی از دوستانم متوجه شدم بهزیستی علی آباد نیرو می خواهد. وقتی آنجا رفتم از من پرسیدند؛ چه کاری بلدی؟

من که دوره های ماشین نویسی را گذرانده و خوب بلد بودم، شروع کردم به تایپ کردن و رئیس خوشش آمد. چون ساعت کاری آنجا صبح بود و در تدریس من خللی ایجاد نمی کرد، کارم در آنجا آغاز شد.

وی درباره آن روزها می گوید: وقتی فرمی را تایپ می کردم باید در دفترخانه ثبت می شد، آنجا آقایی دفتردار بود که خیلی خط خوبی نداشت، همیشه با خودم می گفتم؛ ایکاش روزی خودم دفتردار اینجا بشوم و با خط خوش بنویسم؟ چون قراردادی بودم این امر امکان پذیر نبود. اما خیلی اتفاقی آن آقای دفتردار به جایی منتقل شد و تنها گزینه جایگزین او من بودم که خیلی زود به آرزویم رسیدم.

هر چه می گذشت بیشتر به کارم علاقمند می شدم

در حوزه مددکاری پرونده ای ندارم ولی در این مقوله به همکارانم کمک می کردم، هنگامی که خانم های بی سرپرست یا معلولین به اداره مراجعه می کردند، کارشان را راه می انداختم و نمی گفتم وظیفه من نیست. هر چه می گذشت بیشتر به کارم علاقمند می شدم و بیشتر از پیش دوستش داشتم.

ابراهیمی بهزیستی را اینگونه توصیف می کند: بهزیستی یعنی زیستن با انسان هایی متفاوت تر از بقیه. آدم در بهزیستی باید عاشق کارش باشد چون مراجعین این سازمان همگی آسیب پذیر و نیازمند هستند. ما باید در بهزیستی نگاهمان به کار، نگاهی مددکارانه باشد نه فقط صرف کار اداری، باید کاری که از دل بر می آید انجام دهیم.

در ادامه گفتگویمان با یادآوری بهترین روز دوران کاریش می گوید: یک روز با خیری آشنا شدم که از مشکلات بهزیستی برایش گفتم و با هم به بازدید خانواده های تحت پوشش رفتیم. بعد از بازدید برای معلولین ویلچر و برای زوج های جوان خانواده های کم بضاعت جهیزیه خرید. تقدیم اولین جهیزیه به زوج جوان یک خانواده کم درآمد، بهترین احساس و خوش ترین خاطره دوران کاری را برای ساخت. این اتفاق خوب تا آنجا پیش رفت که موفق شدیم انباری پر از جهیزیه تهیه کرده و به زوج های کم بضاعت هدیه بدهیم.

خانم مهربان دارد می آید

یک روز از وضعیت خانواده ای مطلع شدم که به علت اعتیاد پدر و مشکل مالی، بچه های خانواده مدرسه نمی رفتند و بی سواد بودند، با خودم گفتم چرا کسی نیست به وضع این بچه ها رسیدگی کند، خیلی ناراحت شدم.

دیدن وضع زندگی آن ها، تلخ ترین خاطره من است اما خدا را شکر این اتفاق تلخ در آن روز خیلی زود به شیرینی تبدیل شد.

عزمم را برای کمک به آن ها جزم کرده و برای بچه ها کتاب و پوشاک خریدم و با مشارکت خیرین سر پناهی برایشان درست کردیم، مادر خانواده که خانه را ترک کرده بود، برگرداندیم و پدر را هم برای درمان به مرکز ترک اعتیاد فرستادیم. از آن زمان فرزندان خانواده وقتی مرا از دور می بینند، می گویند خانم مهربان دارد می آید.

فعالیت در بیت الزهرا (س) را از بهزیستی جدا نمی دانم

چند سال پیش در کنار کار بهزیستی یک انجمن به نام بیت الزهرا در خیابان سی متری شمالی تشکیل دادم که ابتدا با 10 عضو از خانم های همان منطقه آغاز به کار کردیم. در آنجا فعالیت هایی در زمینه پیشگیری از اعتیاد، آموزش مهارت های زندگی به مردم این منطقه انجام می دهیم و امروز بیت الزهرا (س) به عنوان یکی از بهترین مکان های فرهنگی مذهبی شهر شناخته می شود.

از همه ی این حرف ها که می گذریم، ابراهیمی درد کهنه ای هم دارد که درباره آن می گوید: 8 سال پیش در ناباوری تمام دچار بیماری سرطان شدم، آن موقع تلاش می کردم کسی مطلع نشود تا خاطر کسی را آزرده نکنم، شب اربعین امام حسین (ع) بود که در بیمارستان بستری بودم و در بیت الزهرا مراسم عزای امام حسین (ع) بر پا بود ...

آن خیلی دلم شکسته بود و خیلی دعا کردم که شفا بگیرم تا بتوانم به کارم برای به مردم ادامه دهم. خوشبختانه بعد از مدتی آثار بهبودی در من پدیدار شد. پزشکم می گفت یکی از با روحیه ترین بیماراننم هستی و من فکر می کنم بیشترین دلیل داشتن این روحیه قوی ام بخاطر بودن در میان مردم و سعادت کمک به آن ها است.

یاد آن روزها که می افتد، بغض راه گلویش را می بندد و اشک روی گونه اش غلط می خورد، کمی که می گذرد، می گوید: سلامتی الانم را مدیون دعای خیر مردم می دانم.

گاهی با کمک آشپز بیت الزهرا غذای گرم درب خانه نیازمندان می برد. معتقد است آن ها مانند فرزندان خودم هستند که برایشان غذا می برم.

همسرم و فرزندانم حامی همیشگی ام بوده اند

ابراهیمی درباره همراهی همیشگی خانواده می گوید: کارم فقط به ساعت اداری خلاصه نمی شود و گاهی خارج وقت اداری هم باید به برخی خانواده ها سر بزنم که همسر یا فرزندانم همراهم می آیند. دخترم برنامه دانشگاهش را طوری تنظیم می کرد که با کار من تداخل نداشته باشد تا بتواند به من کمک کند.

و کلام آخر؛

خودم را از بهزیستی جدا ندانسته و بعد بازنشستگی ارتباطم را با اداره قطع نمی کنم، بعد از بازنشستگی فعالیتم در بیت الزهرا بیشتر خواهد شد چرا که همه ی آرامش امروزم را مدیون خدمت در بهزیستی و جامعه هدف آن می دانم.

انتهای پیام/

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه