همه ی ماجرای آن شب تلخ/ شهدایی که اتفاقی شهید نشدند
امشب سکوت بیشتری به جبهه حاکم بود، طوری که صدای موج های کوچک درون رودخانه هم به گوش می رسید. همه ی غواصان به طرف دیگر اروند رسیدند و منتظر فرمان اصلی هستند.
به گزارش زرین نامه؛ محمد دشتیان کمالی بسیجی تک تیرانداز لشکر۲۵ کربلا درباره عملیات کربلای 4 روایت می کند؛ زمستان ۱۳۶۵ جنوب کشور. کنار اروند رود. اوایل شب عملیات. گردان غواصان امشب حال و هوایی دیگر داشتند! عده ای در سنگرشان زیارت عاشورا می خوانند، گروهی در حال وضو ساختن و تعدادی نیز مشغول نوشتن وصیت نامه. بعضی دیگر هم در کنار اروند با پروردگار حق راز و نیاز می کردند. خلاصه همگی به نوعی با معبود خویش عاشقی داشتند.
ساعتی بعد، بیش از ۲۰۰ غواص آموزش دیده، ماهر و با تجربه به همراه 25 نفر تک تیرانداز حامی، قبل از شروع عملیات به آب اروند زدند تا شرایط و بستر عملیات را قبل از انجام آن مهیا و مناسب کنند.
آب و هوای سرد و تجهیزات بسیار آن ها، غواصی و پیشروی را بشدت سخت و طاقت فرسا کرده، ولی رزمنده ها مصمم و با روحیه طبق دستور فرمانده به آب زده اند و به نوعی عملیات رسماً ساعاتی قبل از اعلام رمز، شروع شده بود.
امشب سکوت بیشتری به جبهه حاکم بود، طوری که صدای موج های کوچک درون رودخانه به گوش می رسید، همه ی غواصان به طرف دیگر اروند رود رسیده و منتظر فرمان اصلی هستند.
در همین شرایطِ انتظار بود که رزمنده ها ناگهان متوجه شلیک صدها منور بالای سرشان شدند! این یعنی دشمن متوجه حضور غواص ها شده! همه غواص ها زیر آب می روند ولی بی خبر از اینکه حالا نه تنها جایشان معلوم بود، بلکه تعداد و هدفشان هم قبلاً لو رفته بود.
اروند یکپارچه روشن می شود و چند ثانیه بعد صدای صدها تیر بار و توپ ۲۳م.م, زوجی که مخصوص شکار جنگنده هاست در آسمان، منطقه را پر آشوب می کند و گلوله های آن ها مستقیم به تن و جان پاک غواص ها می نشیند.
صحنه دلخراشی بود! جان پناهی نداشتند و تحرک سریعی هم ممکن نبود! بعد از باران گلوله تیر بارها، نوبت توپ و خمپاره بود. هر تعداد از غواص ها که زنده یا مجروح در زیرآب اروند مانده بودند، توسط باران دوم توپ و خمپاره شهید شدند. اما دشمن بازهم دست بردار نبود! طول اروندرود چندین دفعه توسط جنگنده های بعثی بمباران شدیدی شد که در کل دیگر اثری از غواص ها در نمای اروندرود دیده نمی شد!!!
در این فضای یک طرفه و درحالی که عملیات قبلاً لو رفته بود، مابقی نیروهای اصلی نیز در متن عملیات با رمز یا "محمد رسول الله" حمله را آغاز و مشغول پیشروی بودند که این کار هم ممکن نبود، اوضاع به کلی بهم ریخته بود و مدیریت و فرماندهی امکان نداشت؛ چرا که دشمن بعثی قبل از عملیات منطقه را با ۹ ردیف موانع دفاعی مسدود کرده و باعث شهادت بسیاری از رزمنده های ما شده بود.
ظرف چند دقیقه ابتدای درگیری، تمامی غواصان ناپدید شدند! عمق کم ساحل اروند و گلوله های تیربار پدافندی ۲۳ و از این طرف تجهیزات سنگین و سرب زیاد دور کمر رزمنده های غواص و کپسول های اکسیژن که با انفجار بمب های بزرگ حالا دیگر ترکیده بودند...
بچه ها مثل سنگی کف رود کشیده می شدند! شهادت مظلومانه این عزیزان آن هم دسته جمعی، غم عظمایی را به دل دیگر رزمنده ها بجا گذاشته بود.
غروب یک روز تابستانی سال ۱۳۶۶ من و برادر حسینی از بازماندگان عملیات کربای 4 در کنار پل شکسته ی شهر نیمه خراب و خالی از سکنه خرمشهر.
او که در این لحظه بغض گلویش را می فشرد و اشک امانش نمی دهد، سکوت کرده و به غروب غم انگیز خرمشهر خیره شده است! بعد از مدتی ادامه می دهد: عملیات کربلای ۴ توسط منافقین کوردل لو رفته و به همین دلیل دشمن آماده و هوشیار بود و منتظر ناب ترین و بهترین بندگان جهادگر خدا!
تمامی تحرکات ما و عملیات توسط ماهواره های جاسوسی امریکا به عرض صدام متجاوز و ملعون رسانده می شد و او هم در جنگ بکار می گرفت.
برادر حسینی از یک موضوع خیلی رنج می برد و آن هم مفقود شدن دوستانش در عرض کمتر از یک ساعت است! این مجروح و دلسوخته عملیات غم انگیز موصوف، در جواب سوالم که آیا جستجویی بعد از عملیات داشته اید، می گوید: اتفاقاً بله. ولی به تصور اینکه اروند رود شهدا را با خودش به خلیج برده باشد، در آن مکان جستجو کردیم.
اما وقتی اثری یافت نمی شود، آن ها تصور می کنند که یا بچه ها اسیر شدند و یا بدن پاکشان متلاشی شده است!
آسمان خرمشهردر حال تاریک شدن بود که من و آقای حسینی از شهر متروک و خالی از سکنه عبور کردیم تا به یگان هایمان بپیوندیم.
از آن لحظه دیدارم با این بازمانده، تا این تاریخ حدود ۳۰ سال می گذرد. نمیدانم او که بیقراری یکسال دوری دوستانش را می کرد، این روزها آیا در قید حیات است که بازگشت مسافران آن شب عملیات را زیارت کند یا نه؟!! اگرچنین باشد احوال او دیدنی و شنیدنی است.
به راستی چرا این همه سال دوری گلدسته های نازنین جنگ؟! آیا آن هایی که دستور حرکت این غواصان را به دل سیاه دشمن متجاوز دادند، وجود ندارند؟
اگر گوشه ای از این مملکت نجات یافته از همت شهدا، در پستی کلیدی مشغول ادامه رشادت هستند، پس چرا یک سوم قرن در انجام وظیفه شان فاصله افتاده است؟! بچه هایمان چه شدند؟ کجایند؟!
بله خواننده محترم، عادتی شده که بگوییم شهدا دست ما را هم بگیرید. ولی نشنیده ایم مسئولی بگوید: " بسم رب شهداء. بنام خدای شهدا"
شهدای غواص مظلوم کربلای ۴ ما را ببخشید که اتفاقی پیدایتان کردیم!!!
معذرت می خواهیم که تشییع جسم پاک و عزیزتان دیر شد...
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه