زینبی عمل کنید/ پشتیبان ولایت فقیه باشید+ تصاویر
شهید محمد حسن ناظم غنایی از شهدای گرانقدر علی آباد کتول در وصیت نامه خود سفارش کرده است: مثل کوهی استوار و با یاد خدا، زینب وار در صحنه بوده و پشتیبان ولایت فقیه باشید.
به گزارش زرین نامه؛ شهید محمد حسن ناظم غنایی که او را در منزل امین صدا می کردند در بهمن ماه سال 1347 دیده به جهان گشود.
به دیدار خانواده این شهید رفتیم، مادر به دلیل مشکل قلبی نمی توانست برایمان صحبت کند، اما حرف های پدر شهید درباره محبت و احترام محمد حسن به پدر و مادرش را تمام و کمال تائید می کرد.
پدر می گوید من نجاری داشتم و محمد حسن در امورات مغازه بسیار به من کمک می کرد، در منزل هم به مادرش بسیار کمک می کرد و حتی لباس ها را می شست.
حتی یکی از خاله های شهید در نوشهر ساکن بود که شهید هر از چند گاهی به سراغ خاله اش می رفت و در امورات و کارهایی که داشت، به او کمک می کرد.
پدر از اهمیت دادن شهید به تظاهرات و راهپیمایی ها و همراه مردم بودن محمد حسن برایمان گفت و این چنین از فرزندش یاد کرد که محمد حسن بسیار پسر با حیا و خجالتی بود، اگر 3 روز در جمع یک عده ای می ماند، به هیچ وجه حرف نامربوطی از او نمی شنیدی.
خواهر شهید می گوید هر چند در زمان شهادت برادرم 6 سال بیشتر نداشتم اما با همان سن کم یادم هست که چقدر به نماز جماعت اهمیت می داد و همیشه به مادرم تاکید می کرد نمازش را در مسجد و به جماعت بخواند.
خواهر شهید با اشاره به بیماری مادر می گوید: چون مادرم برایش صحبت کردن سخت است اجازه دهید یکی از خصوصیات اخلاقی برادرم را که همیشه مادرم برایم تعریف می کرد را برایتان تعریف کنم؛ هر موقع پدر و مادرم برای محمد حسن لباس یا کفش نو می خریدند، محمد حسن یا نمی پوشید و یا اینکه اول آن را خاک آلود می کرد بعد تنش می کرد، عقیده داشت ممکن است افرادی باشند که توانایی تهیه این کفش و لباس ها را نداشته باشند و با دیدن لباس نو و جدید من، حسرت کشیده و دلشان بشکند.
وی ادامه می دهد: از مادر شنیدیم که هرگاه پدرمان به فرزندانش پول می داد، آن ها پولشان را خرج می کردند ولی محمد حسن پول هایش را نگه می داشت و بعد همان پول ها را مجدداً خرج نیازمندی های برادران و خواهرانش می کرد.
شهید محمد حسن ناظم غنای 2 بار به جبهه اعزام می شود، مرحله اول به کردستان که 7 ماه به طول انجامید و وقتی شهید به مرخصی آمد از شرایط سخت آنجا برای خانواده می گفت که هر 15 روز یکبار برایشان غذا می آوردند و دوستان شهید حتی در اینچنین شرایط سختی روزه هم می گرفتند. بعد از مرخصی برای دومین مرتبه به جبهه اعزام شد و این بار عازم جبهه جنوب بود.
پدر به او می گوید تو یک بار به جبهه رفته ای و دین خود را به مملکت ادا کرده ای و دیگر لازم نیست به جبهه بروی. اما شهید خیلی مصمم و در عین حال با احترام به پدر می گوید: این یک وظیفه است و باید بروم. این را گفت و رفت. رفت و خبر شهادتش را برایمان آوردند.
آری، شهید محمد حسن ناظم غنایی در دوازدهمین روز تیر ماه سال 1365 در سن 17 سالگی در عملیات کربلای 1 در منطقه مهران شهد شیرین شهادت را نوشید.
پدر شهید می گوید: بعد از شهادت محمد حسن مقداری چوب در نجاری بود که آن ها را وقف مسجد امام حسن (ع) کردم. همان شب شهید به خوابم آمد و رویم را بوسید و گفت: پدر جان دستت درد نکند، ما امشب به برکت وقف شما، اینجا قرآن خواندیم.
همسر برادر شهید می گوید: 3 روز بود که خداوند به ما پسری عطا کرده بود. شب در عالم خواب دیدم شهید محمد حسن (امین)، پسرم را بغل گرفته و در گوش او اذان و اقامه می خواند. به همین خاطر ما اسم شهید (امین) را برای فرزندمان انتخاب کردیم.
فرازی از وصیت نامه شهید:
«پدر عزیزم درود خدا بر تو باد که در طول زندگیم زحمات فراوان برایم کشیده ای و من نتوانستم جبران زحمات تو را بکنم، امیدوارم که مرا به بزرگی خودت ببخشی.
مادر عزیزم مثل کوهی استوار باش و لحظه ای از یاد خدا غافل نباش و زینب وار در صحنه باش.
پدر و مادر و برادران و خواهرم ممکن است اتفاقی بیفتد و جنازه ام به دست شما نرسد آنگاه به یاد شهدای کربلا باشید و ناراحتی به خودتان راه ندهید و هر وقت دلتان گرفت به گلزار شهدا بروید و بر مزار این همه شهید بگریید، آن وقت درد خود را فراموش خواهید کرد.
در پایان میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید و با کفار بجنگید و انتقام خون شهدا را از آنان بگیرید و مرا حلال کنید.»
شهید محمد حسن ناظم غنایی
تهیه و تنظیم: گروه چهل شب با چهل شهید شهرستان علی آباد کتول
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه