سه وجه اشتراک فضای اجتماعی جنبشهای بیداری با عصر انقلاب ایران
زرین نامه: بستر مشترک اجتماعی، قویترین نقطه اتصال جنبشهای بیداری اسلامی به انقلاب دینی ایران است. ایام خیزش جوانان مسلمان خاورمیانه، بسیاری از مشخصههای «عصر ایران دوره ستمشاهی» را بازگو میکند.
به گزارش زرین نامه:ـ اندیشوران غرب برای یافتن آدرس و نشانی دوستان آینده جنبشهای بیداری اسلامی، نگاه خویش را به پلاکاردها و پرچمهای برافراشته در میدان التحریر قاهره، بنغازی و منامه دوختند تا شاید در شعارها و گفتارهای میلیونها تظاهرکننده، سمت و سوی حرکت آنها را دریابند. آن شعارها و پارچهنوشتهها در نگاه همگان حکایت از پیوند در بستر ارزشهای دینی داشت.
«بستر اجتماعی مشترک» همان مفهوم در ادبیات جامعهشناسان خاورمیانه است که حکم میکند شاخهها و شعبههای جریانهای مبارز به بحر واحدی به نام «اسلامگرایی» اتصال پیدا کنند.
یک ـ بستر مشترک اجتماعی، قویترین نقطه اتصال جنبشهای بیداری اسلامی به انقلاب دینی ایران است. ایام خیزش جوانان مسلمان غرب آسیا و شمال آفریقا بسیاری از مشخصههای «عصر ایران دوره ستمشاهی» را بازگو میکند. رژیمهای توتالیتر عرب، همانند نظام یکهسالار آن روز ایران جملگی بر اراده مقام سلطنت تکیه کردند. در راس هرم قدرت این رژیمها، فردی با بالاترین نشان نظامی نشست که تاج شاهی بر سر گذاشت. در قاعده این هرم قدرت، طبقه اشراف و وابستگان فامیلی و سیاسی دیکتاتور قرار گرفتند که قدرت و ثروت را در انحصار خویش داشتند.
حاکمان مطلق عرب بعد از چند دهه حکمرانی در فضای بسته و خاموش، آنگاه به سمت موروثی کردن قدرت و برقراری قانون مادامالعمری رفتند. در این مدت آنها همه گروهها و عقاید و مشربهای سیاسی را یا مطیع و مرعوب ساختند یا آنکه کمر همت به انهدام هستی و حیات آنها بستند.
به این صورت انقلابیون عرب در پایان دوره طولانی عصر دیکتاتوری، همان اندازه از شدت و گستره جور به تنگ آمدند که نسل مبارز ایران در دهه 1970 میلادی از رژیم پهلوی.
دو ـ شباهتها بین روزگار انقلابیون مسلمان عرب و ایرانی در عرصههای اقتصادی و فرهنگی، بسیار عمیق و پررنگ است. توده مردم فقیر عرب در چرخه زندگی اقتصادی خویش همان تبعیضها و بیعدالتیها را چشیدند که زمانی ملت ایران در عصر اشرافیت شاهان فرومایه و بیعرضه پهلوی. قریب به اتفاق کشورهای انقلابی عرب مانند ایران 57 بر اقتصاد تکمحصولی تکیه کردند. این ساختار تکبعدی بدان جا منجر شد که شهروند عرب مسلمان در بازار بیرحم رقابت جهانی به واردکننده بیاختیار فرآوردههای تمدن صنعتی غرب بدل شد. در این فضایی که همه مقدرات زندگی رفاهی مردم به درآمد منابع خام کشور گره خورد، الیت و گروه حاکم، مالکیت انحصاری برداشت و فروش ذخایر و ثروت ملی را هم در دست گرفت.
اولین میوه تلخ ارتباط بین قدرت سیاسی با ثروت ملی، پیدایش پدیده دامنگستری به نام فساد مالی در سطح گسترده بود.
نسل جوان و مسلمان عرب، درست زمانی پرچم قیام علیه حکومت فاسد را برافراشت که دولتهای وقت غوطهور در زندگی پرحیف و میل، حیات کشور را به کمکهای مالی غرب به ویژه ایالات متحده گره زده بودند. وقتی همه چشماندازهای رقابت و رشد اقتصادی برای این ملتها تیره شد، جنبشهای بیداری، آرمان براندازی بساط تبعیض و فساد را نماد قیام خویش برگزیدند.
سه ـ روابط یک سویه اقتصادی بین نظامهای رانتخوار عرب با طرفهای غربی به شکلگیری پیوندی عمیقتر در عرصههای امنیتی کشیده شد. سیره و سلوک نظامهای یکهسالار عرب در وادی امنیت شباهتی شگرف به نظام پلیسی ایران دهه 1350 یافت. به مانند وقایع نیمه دوم حکومت پهلوی، در جهان عرب نیز، شکاف اجتماعی مردم و حکومت، سران این رژیمها را به سوی تشکیل بزرگترین سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی سوق داد.
آنها سرمایهگذاری عظیمی را صرف پلیسی کردن فضای جامعه و تشکیل واحدهای تعقیب و کنترل مردم کردند. 2 ماموریت نظامهای مخوف امنیتی، از ساواک تا سیستم اطلاعاتی مصر این بود که ابتدا ترس، رعب و دهشت حکومت را بین توده مردم مستولی سازند و سپس به حذف یا مهار جریانهای سیاسی و قومی دست یازند.
اغلب نظامهای حکومتی عرب به سیاق الگوی ژاندارمی رژیم محمدرضا، نقش بازوهای نظامی غرب را در صحنه منطقه ایفا کردند. آنها به مدرنترین سلاحها و ابزارهای سرکوب آمریکا و اروپا تجهیز شده و در این مسیر، بخش عمده ثروت ناشی از صدور نفت و مواد خام را صرف خرید تسلیحات تازه ساخت غرب کردند.
طبیعی بود چنین حکومتهایی برای ماندن در جوامع پر تلاطمی مثل مصر یا ایران به تدریج در پی ایجاد ساختارهای فرهنگی دلخواه خویش بروند. حکومتهای فردگرای عرب، پس از استقرار نهادهای امنیتی افسانهای در پی خلق یک ایدئولوژی جدید رفتند. این نظام ایدئولوژیک بر مجموعهای از نمادها و اسطورههای موهوم از جمله ناسیونالیسم افراطی تکیه کرد.
مثال اعلای این قضیه در مصر، حاکمیت حزب شخصی «نامبارک» موسوم به «ملی دموکراتیک» بود که نقش نظام تکحزبی «رستاخیز» دوران «محمدرضا» را ایفا کرد. نظام تبلیغی و فرهنگی تحت سلطه خاندان قدرت عربی همگی دست در کار ساختن چهره یک قدیس و قهرمان از شاه یا دیکتاتور خویش رفتند و دست آخر در مسیر پیاده کردن این تفکر، فرهنگ تبعیت و اطاعتپذیری را از طریق نظامهای آموزشی مدارس تا دانشگاهها رواج دادند.
ادامه دارد...
ارسال دیدگاه