وقتی تقدیر، آهن و شعر را به هم جوش می دهد+تصاویر

قاسم شیخ حسینی پیرمردی است که پزشکان در 7 سالگی برای درمان تراخم چشم اش شغل جوشکاری را برای او تجویز کردند و حالا او یک آهنگرِ شاعرِ نوازنده ی نقاش است که دست تقدیر لطافت شعر و نقاشی و موزیک را از 40 سال گذشته با آهن پاره های سرسخت کارگاه اش جوش داده است.

به گزارش خبرنگار زرین نامه ؛ به مناسبت هفته دفاع مقدس سراغ پیرمرد71 ساله ای رفتیم که شنیده بودیم شاعرانه هایش در کارگاه جوشکاری اش می جوشد و همانجا که آهن پاره ها را برای ساخت درب و پنجره های فلزی جوش می دهد، نقاشی هم می کشد، شعر هم می گوید و زمانی برای دلگرمی رزمندگان جنگ تحمیلی کشور آهنگ هم می ساخت و گروه سرودی هم تشکیل داده بود.

می پرسم از چه وقت شاعر شده اید که در پاسخ می گوید؟ قبل از به دنیا آمدن من، پدر و مادرم از هم جدا شدند، پدرم در یک درمانگاه تامین اجتماعی در تهران سرایدار بود و من تا 5 سالگی نزد مادرم در فاضل آباد زندگی می کردم اما بعد از آن همراه پدرم تهران رفته و فصل جدید زندگی ام در آنجا آغاز شد.

در تهران دلتنگی هایم برای مادر می کردم و چون از او دور بودم، پرستارهای آن درمانگاه بخصوص خانم کرمانی با من بسیار مهربان بودند.

خانم کرمانی شعر در خْلقش بود و همیشه شعرهای باباطاهر را می خواند، منِ دلتنگ مادر هم به شعرخواندن هایش گوش کرده و آن ها را به خاطر می سپردم و از همان زمان هم شاعرانگی را در خود احساس کردم.

چرا با این روحیه شاعرانه تان، شغل جوشکاری را انتخاب کردید؟

وقتی کلاس اول را تمام کردم، به بیماری تراخم چشم مبتلا شدم، آن زمان هنوز علم پیشرفت نکرده بود و پزشکان برای درمان تراخم اشعه ی حاصل از جوشکاری را تجویز کردند. من نیز به ناچار پذیرفته و از منزل مان که در نزدیکی عبدالعظیم بود، فروردین 1331 به کارگاه داییم ام در قلهک عظیمت کرده و از همان زمان قرعه ی این شغل به نامم افتاد که البته این نسخه ی پزشکان برای بهبود بیماری ام سودمند هم واقع شد.

اولین شعر را چه زمانی سرودید؟

شعر سرودنم به شکل جدی دو سال قبل انقلاب آغاز شد. هفتم یا هشتم محرم بود، آن روز احساسی در من ایجاد شد که واژه ها یکی پس از دیگری از ذهنم ترواش می کردند و من آن ها را به سرعت روی کاغذ می نوشتم.

وی در میان کلامش اضافه می کند: یکسال بعد متوجه شدم قالب اولین سروده ام یعنی" انقلاب سرخ دشت کربلا" سپید است و تا یکسال آن هایی که با حوزه شعر و ادب آشنا بودند بعد از خواندن شعرهایم در مسجد می گفتند کدام شعرم چه قالبی دارد.

سال 63 در انجمن شعر گرگان با علی موسوی گرمارودی که برای یک برنامه به این شهر آمده بود، آشنا شدم.

گرمارودی در مدت اقامت 3 روزه خود در گرگان مرا با معماری شعر و سخن آشنا ساخت و پس از آن نیز با شرکت در یک دوره 3 روزه ی دیگر در تالار وحدت تهران با وزن و عروض و قافیه آشنا شدم و بقیه مسائل مربوط به شعر را هم خودم به تنهایی آموختم.

آن روز بعد از سرودن اولین شعرم به مسجد رفته و گفتم می خواهم شعری بخوانم. روحانی مسجد حاج آقای رضوانی اجازه دادند و وقتی آنرا در جمع خواندم، ایشان بسیار متاثر شدند.

(البته به دلیل اینکه چند روز قبل از آن در مراسمی از من خواسته شد زیارت عاشورا بخوانم و من به دلیل اینکه نتوانستم آنروز زیارت عاشورا را به زبان عربی بخوانم، حاج آقا رضوانی در ابتدا به دلیل بی سوادی بودنم، باور نمی کرد و از من خواست قسم بخورم که این شعر سروده خودم است.)

بخشی از اولین سروده شیخ حسینی:

انقلاب سرخ دشت کربلا

انقلاب خون و جاویدانگیست

درس آزادیست درس زندگیست

درس انسانیت و پایندگیست

انقلاب سرخ دشت کربلا

بانگ شیران نر است

بر شکم های حریص گرگ ها

گرگ آزادگی و استقلال ما

انقلاب سرخ دشت کربلا

شعله های خشم انسانیت است

برسراپای وجود مرده ها

مرده ها یعنی که من یعنی شما

اجتماعی که سراپایش قصور است و گناه

......

3 ساعت بعد از اولین سروده ام دستگیر شدم

شیخ حسینی در ادامه می گوید: 3 ساعت بعد از آنکه این شعر را در مسجد خواندم، ماموران ساواک مرا به جرم آن دستگیر کردند و تا نیمه های شب مرا نزد خود نگاه داشتند و وقتی فرمانده آن ها دفتر شعرم را دید، چند خط از آن را خواند و از من خواست برایش شعرم را بخوانم، بعد از خواندن من متاثر شد و اشک در چشمانش حلقه زد.

با نهیبی به مامور خود گفت: اگر این شعر ضد حکومت است باید همه ی مسلمانان ضد حکومت بدانیم.

و این اتفاق باعث شد به ارزش شعر و اثر آن پی ببرم لذا زمانی که هنوز جریان انقلاب اسلامی بصورت عام بین مردم مطرح نبود و تنها صحبت هایی بین علماء و تعداد محدودی از فعالان رد و بدل می شد، سرودن شعر برای انقلاب را با جدیت دنبال کردم.

شهید محمد حسین شاه حسینی نیز در همان زمان رساله ای از امام خمینی (ره) به من هدیه داد و این رساله آغازی بر آشنایی من با بنیان گذار کبیر انقلاب شد.

بعد از شهادت جوانان در گرگان، اولین شعرم برای شهدا را سرودم که اینگونه آغاز می شد:

لاله ها گردنشان خم شده است

المی قرص کنید

و ببنید نخی بر گلوی لاله سرخ

سر نخ را به سر چوب الم سفت کنید

......

در جنگ تحمیلی فعالیت خود را چگونه ادامه دادید؟

اولین کسی بودم که در زمان جنگ تحمیلی گروه سرود نوجوانان " ثارالله" سپاه پاسداران شهرستان علی آبادکتول را راه اندازی کردم.

آن زمان کارگاه جوشکاری ام عملاً به یک اتاق فرهنگی تبدیل شده بود، اُرگی دو طبقه که تازه به گرگان آمده بود خریداری و با آن برای سروده هایم آهنگ ساخته و تنظیم می کردم و سپس آن را با بچه های گروه سرود اجرا می کردیم.

مسئولیت گروه به عهده آقای میثم علوی بود که حاصل کارمان را با همکاری وی برای ایجاد روحیه و دلگرمی در رزمندگان به جبهه ها می فرستادیم . سال 63 در مسابقات سراسری سرود پایگاه شهید بهشتی اهواز گروه مان مقام اول را کسب کرد.

آن روز ها بخاطر فعالیت های فرهنگی، در تامین هزینه های زندگی بسیار با مشکل مواجه شدم اما به واسطه احساس مسئولیتی که داشتم، همچنان در کارم ثابت قدم ماندم که در این راه همسر ارجمندم همیشه همراه و پشتیبانم بود.

امروز همه ی سرمایه شیخ حسینی یک کارگاه آهنگری شاعرانه (که آن روزها تعداد آدم های هنرمندنش گاه به 45 نفر می رسید) و شهدا، جانبازان و ایثار گرانی است که عروج شان را از این کارگاه آغاز کرده اند.

قاسم شیخ حسینی همچنین در حاشیه کار با گروه سرود، از هنر دیگرش یعنی نقاشی هم برای نشر ارزش های دفاع مقدس بهره می جوید تا جایی که از طرف لشکر 25 کربلا برای نقاشی به پایگاه شهید بهشتی اهواز دعوت شد و به صورت افتخاری در آنجا تابلوهایی با موضوعات شهدا و دفاع مقدس نقاشی و به جبهه های نبرد یا مکان های فرهنگی می فرستد.

وی می گوید: نقاشی کشیدن من در سن 7-8 سالگی با طراحی تصویری شبیه W روی دیوار و مربعی در کنار آن آغاز شد که آن را برای خودم تفسیر می کردم، اما در جوانی نکات اولیه درباره طراحی با مداد را به مدت 40 روز نزد استاد محمود طلایی طراح و نویسنده کتاب قرآن "گنجینه طلایی" در تهران آموختم.

من در آن 40 روز چگونگی تراشیدن مداد و نحوه قرارگرفتن آن در دستم را آموختم که این تنها آموخته ام نزد اساتید هنر بود و بعد از آن هنر برای هدف (انقلاب و دفاع مقدس) را در این زمینه نیز آغاز کردم که حاصل آن برگزاری 6 نمایشگاه نقاشی و استفاده تابلوهایم در جبهه های نبرد بود.

همه ی دیوارهای منزل شیخ حسینی مزین به تابلوهای نقاشی اش است، وی که اعتقاد دارد بیشتر نقاشی هایش بعد از جنگ تحمیلی استفاده از هنر برای هنر است، ادامه می دهد: در زمان جنگ تحمیلی از هنر برای نیل به هدف بکار گرفته می شد و بسیار هم اثرگذار بود اما در حال حاضر فاخرترین آثار هنر نقاشی هم بیشتر هنر برای هنر است.

 

شیخ حسینی که همه ی عمر برای کسب کمال در تلاش بوده است، گاهی با تعجب برخی دوستان و مردم هم مواجه می شود که چگونه یک شخص بی سواد می تواند کتاب بخواند، این چنین شعر بسراید و در هنر رشد کند.

وی در پاسخ به تعجب آن ها نیز همیشه با مهربانی می گوید: کمال در ادراک انسانی و ایجاد ارتباط با خداوند یگانه است و اگر چه کسب دانش از طریق مکتب و مدرسه حاصل می شود اما اصل علم در مراجعه به خداوند حاصل می شود.

اگر باشد کمال اندر نویسانی و خوانایی          چرا آن قبله گل نانویسا بود و ناخوانا

همسر شیخ حسینی و بانی بیت الرقیه شهر فاضل آباد که همیشه و در تمام فراز و نشیب های زندگی وی را همراهی می کرد متاسفانه ماه گذشته در اثر بیماری دار فانی را وداع کرده اند که این داغ بزرگ بر زندگی این هنرمند اثرگذار دوران دفاع مقدس بسیار سخت گذشته است.

شیخ حسینی در کارگاه خود میان همان آهن پاره ها تابلویی آهنی تر دارد و چند قطعه گچ تا هرگاه شعری از ذهنش تراوش می کند در آنجا بنویسد.

آخرین شعری که از او روی این تابلوی آهنی نقش بسته است، در غم وداع همسر همراه و مهربانش است که چنین سروده است:

گل ناز بهار پرپر من                          پدر مادر برادر خواهر من

بدون عطر شادی بخش رویت                    تمام خاک عالم بر سر من

جهانی را اگر بر من ببخشند                  نخواهم بی تو زهرا همسر من

   عجب تلخ است زهر زندگانی                     که هجران ریخته در ساغر من

                       فلک شلاق ماتم می نوازد                        به سوگ دائم ات بر پیکر من                     

این هنرمند که سال ها در عرصه هنر فعالیت کرده است در پایان گفتگوی صمیمی مان توصیه کرد:

تا می توانیم از هنر مبتذل غربی دوری کنیم و اگر هنر را برای هنر هم بخواهیم حداقل هنر ایرانی خودمان را بخواهیم، نه آنچه غربی ها برایمان دیکته می کنند و هر ابتذالی را به نام هنر به خورد ما مسلمانان می دهند چرا که هنر یعنی پیمودن کمال و نه سقوط و اضمحلال.

وی با بیان اینکه مسئولین پشتیبان هنمندان باشند و امکان توسعه کار هنری را فراهم کنند، گفت: در پاره ای از مواقع دنیای هنر در جهان به آنجا رسیده که یک رقاص را هنرمند می خوانند و در عین حال یک هنرمند واقعی را فراموش می کنند و یک شاعر واقعی را نادیده می گیرند.

باید جوان را از هنر ایرانی سیراب کنیم تا برای تامین نیاز خود تشنه ی هنر غربی نباشد.

انتهای پیام/ 

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه