بهترین هدیه ازدواجی که از پدر شهیدم گرفتم!
فرزند ارشد شهید سید احمد حسینی می گوید: آرزوم بود برم زیارت امام حسین (ع). اما با این وجود دوست نداشتم تا شلمچه رو ندیدم برم کربلا. با خودم می گفتم خدایا دوست دارم اول شلمچه رو ببینم بعد راهی کربلای امام حسین (ع) بشم. آخه پدرم در سال 1365 در عملیات کربلای 5 در شلمچه به شهادت رسیده بود.
به گزارش زرین نامه؛ سید علی حسینی در جمع یاران چهل شب با چهل شهید به ذکر خاطره ای شیرین از عنایت پدر شهیدش پرداخته و می گوید: وقتی پدرم شهید شد فقط 8 سال داشتم اما پیکر پدرم را 9 سال بعد (سال 1374) به ایران آوردند و تا آن زمان هیچ خبری از پدرم نداشتیم. روزهای سختی بود، روزهای انتظار و چشم به در بودن. هر ماشینی که متوجه می شدم از منطقه جنگی آمده به این امید که پدر من هم همراهشون باشه به سمت ماشین می رفتم، اما ناامید و دست خالی برمی گشتم. به هر حال 9 سال چشم انتظاری به هر سختی که بود گذشت.
روزها پشت سرم هم گذشت تا اینکه در سال 86 از طرف نیروی انتظامی که 5 سالی بود در آنجا مشغول به خدمت شده بودم به اردوی راهیان نور دعوت شدم و به همراه همسرم راهی این سفر معنوی شدیم. وقتی به شلمچه رسیدیم حال و هوای عجیبی داشتم که یک اتفاق شیرین و البته باور نکردنی، این حال و هوای خوش را دوچندان کرد. قرار بود از بین زائرینی که اون روز در شلمچه بودند و تعدادشون نزدیک به 600 نفر می رسید به قید قرعه یک نفر رو به سفر زیارتی کربلا بفرستند. موقع قرعه کشی اعلام کردند از بین جمع حاضر اگر پدر شهیدی هست تشریف بیارن برای انجام قرعه کشی . که چون پدر شهیدی در جمع ما نبود، سراغ مادر شهید رو گرفتند که باز هم دست کسی بالا نرفت. تا اینکه گفتند فرزند شهید. که من جلو رفتم تا هر چه زودتر مراسم قرعه کشی انجام شود.
پشت صندوق قرعه کشی قرار گرفتم، میکروفون رو به دستم داده بودند تا اسمی که از صندوق کشیدم بیرون رو اعلام کنم . اما وقتی برگه رو بیرون کشیدم و نام و نام خانوادگی همسرم رو در بین 600 برگه قرعه کشی دیدم ناخودآگاه میکروفون از دستم افتاد و شروع کردم به گریه کردن. باورم نمی شد. بین اون همه جمعیت اسم همسر من برای سفر زیارتی کربلا در آمده بود. این بهترین هدیه ای بود که از پدر شهیدم گرفتم و این هدیه رو گذاشتیم به حساب هدیه ازدواجمون .
گرد آوری: یاران چهل شب با چهل شهید علی آباد کتول
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه