زرین نامه: در یک شب بهاری، با خواهرتان در حال قدم زدن در اطراف پارکی هستید. ناگهان ماشینی جلوی پارک، متوقف و با شما درگیر می شود. در این حین می بینید خواهرتان را به زور سوار ماشین می کنند و می برند. هر چه از افرادی که در پارک در حال پیاده روی هستند، کمک می خواهید، کسی به شما اعتنا نمی کند و با جواب های «با پلیس تماس بگیر!» مواجه می شوید.
به گزارش زرین نامه؛ در یک شب بهاری، با خواهرتان در حال قدم زدن در اطراف پارکی هستید. ناگهان ماشینی جلوی پارک، متوقف و با شما درگیر می شود. در این حین می بینید خواهرتان را به زور سوار ماشین می کنند و می برند. هر چه از افرادی که در پارک در حال پیاده روی هستند، کمک می خواهید، کسی به شما اعتنا نمی کند و با جواب های «با پلیس تماس بگیر!» مواجه می شوید.
این آینده جامعه ایست که امثال خلیلی در آن وجود ندارند. اصلا به جریانات سیاسی و غیر سیاسی که می توانند و می خواهند از این قضیه منفعتی برای خود کسب کنند کاری نداشته باشید. فرض کنید کاری که شهید خلیلی انجام داد، در یک کشور لاییک صورت می گرفت، در آن صورت مردم آن کشور به وی به چشم «یک قهرمان ملی» نگاه می کردند یا او را به خاطر کاری که انجام داد مورد مذمت قرار می دادند؟ به او به چشم یک موعظه گر دینی نگاه می کردند که از روی تعصب مذهبی و تندروی، اقدام به چنین کاری کرده است یا اینکه او را به خاطر داشتن «مسئولیت اجتماعی» تحسین می کردند؟
اشتباه نکنید، داستان علی خلیلی، داستان ارتکاب گناه و امر به معروف و ولایت پذیری نیست، داستان دفاع از مظلوم و ایثار و فداکاری است. داستان شعری است که تا وقتی ارزش داشت که فکر می کردیم بر سردر سازمان ملل نقش بسته است، شعری که این روزها کمتر می خوانیمش، شعری که باید دوباره معنی اش کنیم:
بنیآدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
ارسال دیدگاه