حکایت ضرب‌المثل «نان گدایی گاو خورد، دیگر به کار نرفت» چیست؟

حکایت ضرب‌المثل «نان گدایی گاو خورد، دیگر به کار نرفت» چیست؟

به گزارش زرین نامه؛ پوشیده نیست که ضرب‌المثل‌های هر قوم به طرزی چشمگیر عصاره خرد جمعی و نشانگر ارزش‌ها، اعتقادات و تجارب دیرینه آن قوم است و از آن‌جا که زبان و فرهنگ با هم ارتباط متقابل دارند و نگرش مثبت نسبت به فرهنگ یک قوم موجب ارتقای انگیزه برای فراگیری زبان آن قوم توسط افراد متعلق به سایر اقوام می‌شود، گنجانیدن ضرب‌المثل‌های مناسب در متون آموزش زبان، می‌تواند در ایجاد این نگرش سهمی در خور توجه ایفا کند. پژوهش‌های انجام‌شده در مورد ضرب‌المثل‌های فارسی عمدتاً به دو بخش گردآوری و بیان خاستگاه محدود می‌شوند. اما به نظر می‌رسد تاکنون پژوهش چندانی از منظر جامعه زبان درباره ضرب‌المثل‌های فارسی صورت نگرفته باشد که جا دارد پژوهش‌های متعددی در این باره انجام پذیرد تا راهگشای مولفان و مدرسان کتاب‌های آموزش زبان فارسی در انتخاب و به کارگیری زبان فارسی باشند (اکبری، 1382).

با این وصف در باشگاه ضرب‌المثل امروز به نقل حکایت کوتاهی از ضرب‌المثل «نان گدایی گاو خورد، دیگر به کار نرفت» می‌پردازیم.

**********************************************

مضمون «کار و کوشش» در افسانه‌های ایرانی در طبقه‌بندی افسانه‌های اخلاقی قرار می‌گیرد. این مضمون بیشتر در ادبیات تعلیمی دیده می‌شود؛ افسانه‌ها، تمثیل‌ها و مثل‌هایی که دارای چنین مضمونی هستند نیز در دسته ادبیات شفاهی که قصد پند و اندرز به شنونده دارند، قرار می‌گیرند. مثل‌هایی که در نکوهش بیکاری و تنبلی آمده‌اند، فراوان‌تر از افسانه‌هایی با مضمون کار و تلاش هستند.

با این توصیف ضرب‌المثل امروز هم پیام محوری‌اش لزوم تلاش و کار برای به دست آوردن روزی است. و در نکوهشی علیه نشستن و کاری نکردن و منتظر کمک این و آن بودن.

اما داستان مربوط به این ضرب‌المثل...

می‌گویند روزی کشاورزی مشغول شخم زمین با یک گاو و کاشت گندم بود. در همین حال گدایی آمد به زبان بازی و گدایی کردن از او. کشاورز به او گفت که ما داریم زحمت می‌کشیم و گندم می‌کاریم، تو هم برو کار کن و دست از این تنبلی بردار که مالی که با زحمت و رنج کار به دست آید، حلاوت بیشتر دارد. از سوی دیگر بذری که می‌کارم مال ارباب من است و من ابا دارم از آن بی اجازت و رضایت او به تو ببخشم که برکتش حلال نیست و روزی مرا کم می‌کند.

گدا قانع شد و رفت به کناری تا چرت نیمروزی‌اش را بزند. توبره‌ای داشت که اندکی نان در آن بود . آن را به کناری گذاشت. شخم زمین که تمام شد کشاورز گاو را رها کرد تا در حوالی چرخی بزند و بچرد.

گاو هم در حین همین گشت و گذار چشمش به توبره گدا خورد و آن را به چشم بر هم زدنی بلعید. کشاورز فهمید با چوب به دنبال گاو کرد و آن را زد. گدا که دید گفت بیچاره را نزن، زبان بسته است. گویند که به گدا یا نانی بده یا نانی بگیر.

کشاورز اما گفت: تو گدایی می‌روی و نان دیگری را گدایی می‌کنی، اما گاو من که نان گدایی خورد، دیگر کار نمی‌کند!

در همین میان ضرب‌المثل‌های دیگری هم هستند که پیام این ضرب‌المثل را دارند. از آن جمله می‌توان به‌:

هرکه به امید همسایه بنشیند، شب گرسنه می‌خوابد،
تا شب نروی روز به جایی نرسی،
نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود

و ...

اشاره کرد.

گزارش از: مریم محمدی

انتهای پیام/م

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه