رضاخان با روضههای سیدالشهدا چه کرد؟
رضاخان در مراسم عزادای ماه محرم شرکت کرد، پیشاپیش دستههای سینهزنی حرکت نمود. پای خویش را برهنه ساخت و کاهگل بر سر ریخت.
سیاست مذهبی رضاخان
چنانچه مشهور است و روایات تاریخی تایید میکند، رضاخان برای جلب نظر عمومی، بهشدت خود را فردی مذهبی معرفی میکرد. این قزاق درسآموختهِ نظام، نوید یک حاکم اسلامی را میداد که میخواهد احکام اسلامی را در جامعه اجرا کند. از این رو، برای جلب نظر مردم مذهبی ایران، نه فقط از علاقه مردم به حضرت سیدالشهدا که از مجموعه مذهب و احکام دینی، سوء استفاده کرد. این وضعیت به گونهای بود که رضاخان «محتسب» استخدام کرد: «رضاخان در ماه رمضان برای اینکه توجه مردم را به دینداری خود جلب کند، به روزه گرفتن فرمان داد و کارکنان سازمانهای نظامی و انتظامی را به ادای فرایض مذهبی وادار کرد و حتی به منظور رعایت دقیق موازین شرعی ناظر شرعیات تعیین کرد.» [1]
در یکی از اعلامیههای رضاخان، هنگامی که به فرماندهی دیویزیون قزاق منصوب شد، آمده است: «تمام مغازههای شرابفروشی و عرقفروشی، تئاتر و سینما، فتوگرافها و کلوپهای قمار باید بسته شود و هر که مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد.» [2]
همچنین او پس از ناکام مانده طرح جمهوریخواهی، در اعلامیه دیگری نوشت: «چون یگانه مرام و مسلک شخصی من از اولین روز، حفظ و حراست از عظمت اسلام و استقلال ایران و رعایت کامل مصالح مملکت بوده و هست... و چون من و کلیه آحاد و افراد قشون از روز نخستین محافظت و صیانت ابهت اسلام را یکی از بزرگترین وظایف و نصبالعین خود قرار داده و همواره در صدد آن بودهایم که اسلام روز به روز رو به ترقی و تعالی گذشته و احترام مقام روحانیت کامل رعایت و محفوظ گردد...» [3]
این تصویر گویا در هنگام سفر رضاخان
به کربلا گرفته شده است
دسته قزاقها سینهزنان میآیند
با این حال، آنچه بیش از دیگر تظاهرهای مذهبی رضاخان نظر مردم مؤمن ایران را جلب کرد، «رضاخانِ هیئتی» بود. رضاخانی که طاغیان را سرکوب کرده بود، نظمی نسبی آورده بود و از قضای روزگار، برای حضرت سیدالشهدا هم سینه میزد و سوگواری میکرد. اوج این تظاهر و سالوسِ خانِ میرپنج را در محرم الحرام سال 1301 شمسی (1341 قمری) میبینیم. از آن محرم تاریخی، روایتهای متعددی شده است که در ادامه برخی از آنها را مرور میکنیم.
حسن اعظام قدسی، ملقب به اعظامالوزاره، که از فعالان مشروطه و نمایندگان مجلس شورتای ملی بود، در کتاب خاطراتش شرح جالبی از اقدامات رضاخان را حکایت میکند: «سردار سپه پس از موفقیتهای فوقالذکر به فکر افتاد که حالا باید توجه مردم را به خود جلب و معتقد به خود نماید و بهترین راه هم اعمال مذهبی، خاصه عزاداری است که عامه طبقات متوجه خواهند گردید. من الاتفاق ماه محرم که عموم مردم مشغول عزاداری [هستند] و مجالس در تمام تهران دایر است. سردار سپه روز دهم محرم، (عاشورا)، به همراه دسته قزاق با يک هيأت از صاحب منصبان در جلو و افراد با بيرق ها و کتل با نظم و تشکيلات مخصوص از قزاقخانه حرکت مي کرد. اين دسته از ميدان توپخانه و خيابان ناصريه به بازار مي آمد. صاحب منصبان در جلو و جلوی آنها سردارسپه با يقه باز و روي سرش کاه و غالب آنها به سرشان گل زده بودند و پاي برهنه وارد بازار شدند و دسته سینهزن از افراد، چند قدم ایستاده، نوحهخوان میخواند و افراد سینه میزدند.
دسته قزاقها با میانداری رضاخان در
عاشورای 1341 در تهران غوغا میکرد
روز عاشورا هم پس از به هم خوردن دسته عزاداران قزاق عدهای از آنان را به زندان شهربانی ریختند و متجاوز از سیصد نفر از محبوسین را به زور متخلص کردند. و نيز شب يازدهم دسته قزاقها به بازار آمده و با در دست داشتن شمع، شام غريبان گرفته بودند و خود سردار سپه، سر و پاي برهنه، شمع در دست گرفته و در مسجد جامع که متعلق به کاشیها و مسجد شيخ عبدالحسين (ترکها) که از بزرگترين مجالس روضه آن روز بود آمدند و يک دور، دور مجلس گشتند و نیز در قزاقخانه مجلس روضه دایر [بود] از تمام محلات تهران و شمیرانات به آن مجالس میرفتند.» [4]
عینالسلطنه هم در همین باره در روزنامه خاطراتش مینویسد: «محرم سال 1341 قمری/1301 شمسی، ظاهرا بسیار باشکوه برگزار شد. در مسجد شیخ عبدالحسین آقای دستغیب شیرازی نماینده مجلس و میرزا عبدالله واعظ، وعظ میکردند و بیشتر، از سیاست و تدین اسلام سخن میگفتند و از جراید بد میگفتند. در شب و روز عاشورا دستههای مفصلی حرکت کردند... سردار سپه نیز ناظر حرکت دستهها بود. دستههای ارتشی نیز با موزیک در حرکت بوده و به سر و سینه میزدند و میخواندند:
ز بیداد کوفی و از جور شامی
چکد خون ز چشم نظامی [5]
اما احوالات شخص رضاخان در این عزاداریها، شرح جالبی دارد. «وی در نمایشی مذهبی در مراسم عزاداری ماه محرم شرکت کرد، پیشاپیش دستههای سینهزنی حرکت نمود. پای خویش را برهنه ساخت و کاهگل بر سر ریخت؛ در حالی که سردار سپه بود، در مراسم شام غریبان دسته قزاقها شرکت و با بازوبند مشکی، سری برهنه، و شمعی در دست به نوحهسرایی و سوگواری پرداخت.» [6] آیتالله حسین بدلا هم همین احوالات را در خاطرات خود نقل کرده است:
«خود رضاخان مانند فرفره به همه جای ستون سر میزد و در حالی که در عزای امام حسین (علیهالسلام) گل به پیشانی مالیده بود قزاقها را مرتب میکرد... دسته قزاقها با شمعی که افرادشان به نشانه عزای امام حسین (علیهالسلام) در شام غریبان به دست داشتند، وارد شدند و دقایقی بعد نشستند. رضاخان مقابل آقا سید کمالالدین [یکی از علمای بزرگ تهران] روی زمین نشست و گفت: این قزاقها همه یاران شما و امام زمان هستند و آمدهاند تا سر بسپارند... رضاخان برای جلب افکار عمومی، مجلس روضه مفصلی را در قزاقخانه و در یک جای وسیع برپا میکرد.» [7]
حجتالاسلام محمدتقی فلسفی هم که خود شاهد حرکات رضاخان بوده در همین رابطه میگوید: «یکبار او را دیدم که داخل عزاداران بود. یک دانه شمع در دست گرفته و یک تکه مقوای گردی را سوراخ کرده بود که اشک شمع در آن جاری شود و روی دستش نریزد که بسوزد. او را در حالی یدم که شمع گچی، نصف شده و سوخته بود ولی نصف دیگر شمع میسوخت و او همراه جمعیت میرفت.» [8]
تاثیر سیاستِ فریب
این حرکات و تظاهرهای رضاخان، ازقضا موثر افتاد و نیات او را برآورده کرد. حسن اعظام هم در این رابطه مینویسد که «پر واضح است که مشاهده این حال در مردم خوشباور خالی از تاثیر نبود و شخص وزیر جنگ از این پس بین عامه مردم یک شخص مذهبی و مخصوصا پابند به عزاداری که ایرانیان خیلی به آن علاقهمند میباشند معرفی شده و ایشان شبها نیز به مجالس روضه اصناف میرفت و در مجالس روضه آنان شرکت میجست. بعضي از وعاظ و روضه خوانها روي منابر از او تعريف و او را دعا مي کردند. مردم از زن و مرد متوجه میشدند که وزیر جنگ به روضه میاید و نویسنده خود چه در خیابان ناصریه و چه در مسجد شیخ عبدالحسین (ترکها) دسته قزاق را به طوری که ذکر شد (وزیر جنگ در جلو سینهزنها) مشاهده نمودم.» [9]
موفقیت رضاخان به اندازهای بود که دیگر سیاستمداران سودجو را هم به فکر سوء استفاده از هیئات مذهبی و عزاداری محرم انداخت. به گونهای که سیاستمداران اقلیتهای دینی هم بیرق و تکیه برپا کردند:«این اقدامات... به قدری سردارسپه را در نظر عامه آخوندان و آخوندمنشان محبوب کرد که مجلسیان را هم که هیچ معتقد به این کارها نبودند به فکر باز کردن دکان وجاهت در بغل دکان سردارسپه انداخت و آنها هم از 11 تا 13 محرم به مباشرت ارباب کیخسرو [زرتشتی] در مجلس، عزاداری برپا کردند و مثل سردارسپه طاقه شال به علمهای دسته محلات بستند و بر روضهخوانها پاکتهای سبک وزن سنگین قیمت تقدیم داشتند و اگر موقع نگذشته بود شاید دسته هم راه میانداختند.» [10]
حضرت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) هم در سخنرانیهایشان به تاثیر این اغفال و نیات رضاخان اشاره کردهاند: «رضاخان بعد از این که کودتا کرد و آمد تهران را گرفت، به صورت یک آدم مقدّس اسلامی خدمتگزار ملت درآمد. حتی در جلسه هایی که در محرم انجام میگرفت در تکیههای زیادی که در تهران بود، آن وقت میگفتند او میرود و شرکت میکند و در دستجاتی که از نظامیها در تهران بیرون میآمد من خود دیدهام و مجلس روضهای که از طرف رضاخان با شرکت خودش تأسیس میشد من یکیش را خودم دیدهام. این بود تا وقتی که حکومتش مستقر شد اغفال کرد ملت را تا این که جای پایش محکم شد.» [11]
رضاخانِ واقعی خود را نشان میدهد
با این همه، با آغاز دوران «شکوه» رضاخانی و اطمینان شاه پهلوی از تاج و تخت، شاه حامی اسلام و یارانش که باران امام زمان بودند، به شاه حامی مدرنیته تبدیل شد و یارانش هم یاران سرکوب و زور. سختگیری و اجبار رضاخان نسبت به عزاداریهای محرم شدت بیشتر می یافت. سیاست گام به گام رضاخان، ابتدا با تقلیل ایام عزاداری شروع شد. مطابق گزارش یکی از سیاحان از مراسم محرم در سال 1311 شمسی، «امسال شاه، روزهای تعطیل را از چهار روز [چهار روز آخر دهه اول محرم] به سه روز تقلیل داده و از کارهای فرعی و قدیمی مرسوم در دستهها جلوگیری شده است. محدودیتهای شهربانی در نقاط مختلف کشور برحسب آنکه مردمش متجدد یا متعصب باشند متفاوت است. هدف کلی آن است که به جای اقدامات حاد و فوری روشهای سنتی را گام به گام تعدیل کنند تا فرمانداران فرصت یابند با رعایت احتیاط، همیشه درصدی از حمایت مردم را جلب کنند... برخی تصور میکنند و بعضی امیدوارند که رسم دسته راه انداختن کمکم به طور کلی از بین برود.» [12]
رضاخان پیش از آنکه به محدودیت و ممنوعیت عزاداریها بپردازد، به مبتذل کردن و آلوده کردن آن مبادرت میورزید. مثلا گفتهاند که در برخی احکام او آمده: «در صورت حضور خانمها در مجالس روضهخوانی، زن و مرد با هم روی صندلی و نیمکت نشسته استماع روضه نمایند.» [13] او که به شهوت مدرنیته دچار شده بود، میخواست عزاداری را هم مدرن کند. او در پاسخ به نامه ستاد ارتش در 23/12/1314 درباره چگونگی برخورد با مراسم ایام محرم در مساجد و تکایا دستور داد: «البته بایستی روضهخوانی کنند و ممانعت نمیشود ولی روضهخوانی بایستی در مساجد و تکایا باشد آن هم مرتب و به قاعده و در روی نیمکتها مستمعیت بنشینند و آقایان محدثین متخصص خوب قابل روضهخوانی کنند. سینهزنی و این قبیل کارهای سابق به کلی ممنوع است.» [14]
رضاخان که به شهوت مدرنیته دچار شده بود
میخواست عزاداری را هم مدرن کند.
در این ایام، رضاخان به کوچکترین روضهها هم واکنش نشان میداد. او مانند فردی کینهای، هرجا که نامی از حضرت اباعبدالله (علیهالسلام) به میان میآمد رگ غیظ و غضبش متورم میشد. سردار اسعد بختیاری در خاطراتش به مراسمی در اوایل دوران رنگعوضکردن رضاخان اشاره میکند که ضمن آن روضه مختصری قرائت شد. به نقل سردار اسعد، «نظر شاه این بود که همین روضه را هم اصلاحاتی بفرمایند. در ادامه محدود ساختن روضهخوانی، در سال 1311 تنها در بلدیه روضه مختصری برگزار شد.» [15]
بر اساس بخشنامه محرمانه وزارت داخله در 28 اسفند 1314، در ایام سوگواری محرم و صفر راه انداختن دسته ها ممنوع شد. [16] جو خفقان به سمت و سویی رفت که روضههای خانگی، مراسمات حوزههای علمیه و از همه عجیبتر، ذکر مصایب حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) در مجالس ترحیم هم ممنوع اعلام شد.» [17] پیرو فرمانهای بعدی که پشت سر هم میرسیدند، بستن دستمال یا روسری برای شرکت در مجالس روضه جلوگیری به عمل آمد تا اینکه در سال 1316 شمسی، طی اطلاعیه محرمانه وزارت داخله، به طور کلی روضه خوانی ممنوع شد. در این اعلامیه، هدف از ممنوعیت روضهخوانی، «خارج کردن مردم از خرافات و آشنا نمودن مردم به تمدن امروز» به عنوان «وظیفه اساسی دولت در مسایل داخلی» دانسته شده بود.» [18]
رضاخان تا پایان حکومت خود به ممنوعیت عزاداری
برای سیدالشهدا (علیهالسلام) ادامه داد.
به دنبال این حکم، عمال رضاخان دست به کار شدند. برای نمونه، حاکم یزد در اعلامی به شهربانی این شهر نوشت: «منسوخ نمودن روضهخوانی حتی در خانهها از وظایف اولیه بوده و مخصوصا مامورین دولت وظیفهدار هستند که موهومات را از سر مردم خارج و آنها را به اجرای تمدن امروزه آشنا سازند.» [19] این ممنوعیت گاهی دردسرساز هم میشد. مثلا مردم –که خیلیهایشان حتی از این بخشنامهها و اعلامیهها خبری نداشتند- در مجالی ترحیم درگذشتگان خود، ذکر مصیبتی هم از مصائب سیدالشهداء (علیهالسلام) میکردند. این وضعیت، کار را برای عمال رضاخان دشوار کرده بود. برای همین برخی از این کارگزاران درپی سامان دادن به اوضاع برآمدند. برای نمونه استاندار خراسان در 14 بهمن 1318، به نخست وزیر نوشت:
«چون مدتی است ذکر مصیبت اکیدا ممنوع گردیده و ممکن است به استناد این ماده در بعضی نقاط ندانسته مبادرت به ذکر مصیبت کنند، بنابراین و نظر به اصلاحاتی که از 1314 به این طرف در وضعیت اجتماعی کشور حاصل شده به نظر بنده سزاوار است که به طور کلی در مقررات مجالس ترحیم تجدیدنظری به عمل آمده و مخصوصا ماده مربوط به ذکر مصیبت حذف و عندالاقتضاء اجازه داده شود، در گایان مجلس مختصر ذکری از پیشینه و خدمات متوفی گفته شود.» [20]
سختگیری و خفقان رضاخانی، گاهی هم خیلی فجیع و بیمحابا میشد. مثلا حاکم اصفهان برای اینکه بتواند منویات همایونی را اجرا کند تقاضای «جواز شدت عمل» میکند. در سندی از اسناد وزارت دربار این نامهنگاریها آمده است. در یکی از این اسناد، و در فرمان وزارت دربار در خصوص اجرای قانون اتحاد لباس و جلوگیری از دستجات عزاداری در مورخه 7/10/1309 آمده است: «برای اجرای کامل قانون... حکومت جلیله اصفهان پیشنهاد نمودهاند هرگاه به رفقذ و مدارا و اندرز و نصیحت پیشرفت ننمود، تدابیر شدیده اتخاذ شود. مراتب به عرض خاکپای مبارک همایونی ارواحنافداه رسیده و مورد تصویب واقع گردید.» [21] حاکم اصفهان، چند روز بعد در نامهای به تیمورتاش (وزیر دربار) مینویسد:
«بنده با مراجعه به روحیات ایرانی هیچ تردید ندارم که در این مملکت سعادت را باید عنفاً و جبراً تحمیل این مردم کرد و همین که پای زور به میان آمد، همه تسلیم خواهند شد. ولی با سفارشاتی که پی در پی به بنده فرمودهاید تا دستور جدی به بنده مرحمت نفرمایید مطابق وظیفه که دارم مبادرت به خشونت نخواهم کرد. اما راجع به سینهزن و دستجات تعزیه و این افتضاحی که در تمام ایران نظیر ندارد، این هم معطوف است به قسمت اول، یعنی بدون جبر و زور ممکن نیست از این کار جلوگیری شود.»[22]
این روند تا هنگام سقوط پهلوی اول و تبعید او به تبعیدگاه ادامه داشت. رضاخان که بهحق خاطرهای تلخ از خود در تاریخ به جای گذاشت، در اذهان ملت مؤمن ایران که دل در گرو امام حسین (علیهالسلام) و یاران وفادارش دارند، سالهایی از رنج و تنگنا را آفرید. در این دوره «تا میتوانستند مردم را اذیت و آزار کردند و دیگر کسی جرات نمیکرد برای امام حسین (علیهالسلام) عزاداری کند. اوضاع بهگونهای بود که حتی از جلسات چندنفری هم جلوگیری میشد و نمیگذاشتند سه نفر با هم روضه بخوانند. اگر کسی به مجلسی میرفت و نام امام حسین (علیهالسلام) را میبرد و گزارش میدادند او را دستگیر میکردند، گاهی محاسنش را میتراشیدند و گاهی هم شکنجه یا چند ماه زندان میکردند.»[23]
اما اوج شاهکارهای رضاشاه در محرم سال 1319 اتفاق افتاد. دولت رضاخانی به سران اصناف و بنگاهها دستور داده بود تا همزمان با ماه محرم، «کارناوال شادی به راه بیندازند و در سال 1319، جشن با ایام تاسوعا و عاشورا مصادف گردید. در آن شب، عدهای عمله طرب و فواحش، سوار بر کامیونهای روباز، به رقص و پایکوبی در خیابانها پرداختند...» [24]
ارجاعات:
1. داود امینی، چالشهای روحانیت با رضاشاه، تهران، نشر سپاس، 1382، ص 77و78
2. حسین مکی، تاریخ بیست ساله، علمی، تهران، ج1، ص 236
3. حسین مکی، همان، ج2، ص 546 و 547
4. حسن اعظام قدسی، نشر کارنگ، 1379، ص 51و52
5. قهرمانمیرزا عینالسلطنه، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1374، ج8، صص 6500تا 6506
6. داود امینی، همان
7. هفتاد سال خاطره (خاطرات آیتالله حسین بدلا) مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 25
8. علی دوانی، خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 75
9. حسن اعظام قدسی، همان، ص 51و52
10. عبدالله مستوفی، ج2، ص462
11. امام خمینی، صحیفه نور، مرکز حفظ و نشر آثار امام خمینی، ج ۱۲، ص ۳۲۸
12. مریت هاکس، ایران: افسانه و واقعیت، مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، ، ۱۳۶۸ص 191و192
13. خشونت و فرهنگ: اسناد محرمانه کشف حجاب (۱۳۱۳ - ۱۳۲۲)، به کوشش مدیریت پژوهش، انتشارات و آموزش، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱، ص 144
14. داود امینی، ص 239
15. جعفرقلی امیر بهادر، خاطرات سردار اسعد بختیاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، ص 241و242
16. واقعه کشف حجاب: اسناد منتشر نشده از واقعه کشف حجاب در عصر رضا خان، بهاهتمام مرتضی جعفری، صغری اسماعیلزاده و معصومه فرشچی، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۳. ص 200
17. مجله پاسدار اسلام، اردیبهشت 1385، شماره 293
18. خشونت و فرهنگ، ص 19
20. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، تهران، عروج، 1378، ص143
21. پهلویسم یا شبه مدرنیسم در ایران، تحقیق و تدوین: مجتبی زارعی، رضا مختاری، خانه کتاب، چاپ اول، 1388، ص17
22. زارعی و مختاری، همان، ص 18
23. حمید بصیرتمنش، همان، ص 481
24. حسین مکی، همان، ج1، ص 452
ارسال دیدگاه