مطمئن باشید برایتان سنگ تمام میگذاریم!
با دستان بازمان هم نتوانستیم به اندازه دست های بسته شما کاری از پیش ببریم. بعضی هایمان هم کار خود را راحت کردیم، نشستیم و همه چیز را گره زدیم به " تحریم ". انگار یادمان رفت که ما فرزندان شعب ابی طالبیم، فرزندان روح الله.
به گزارش زرین نامه به نقل از طنین یاس، دلم هوای گمنامی را کرده است، در زمانهای که عجیب برای نان و نشان و شهرت میدوند!
اصلا دلم هوای غواصی را کرده، در زمانهای که دیری است دلهایمان در غفلت و گناه و بیخبری دست و پا میزند.
دلم عجیب دریا میخواهد اما نه دریای شمال و ویلا و تعطیلات، دریای مواجی که 175 غواص و خط شکن خوب دل بدان سپردند. اصلا شهدا انگار بلد بودند دل به کجا بزنند. درست به نقطه هدف.
دلم هوای دستِ بسته بودن را میخواهد، دلتنگم از این همه قدر نشناسی در برابر این آزادی، امنیت و استقلال... که حتی ندانستم هر لحظ و ثانیهاش را مدیون دستان بسته چه کسانی هستم!
اصلا راستش را که بخواهی دلم هوای شهدا را کرده است. همانها که تا میآیند به شهرمان، انگار حتی نگاه مردم به هم مهربانتر میشود.
دلم هوای تابوت یک شهید را کرده است با آن پرچم سه رنگ زیبایی که بر تنش کرده؛ تا بنشینم کنارش و سرم را رویش بگذارم و به اندازه یک عمر گریه کنم. یک عمر دلتنگی!
و همه اینها امروز جمعند. همین امروز بعد از ظهر.
گمنامی، غواصی و دست بسته بودن
آن هم نه یکی و دو تا. 275 نشانه. 275 ستاره تا دوباره راه را گم نکنیم، آن هم در روز روشن.
275 نشانه تا دوباره یادمان نرود که شهدا هم، هر چه داشتند از ایستادگی و " نه " گفتن به زیاده خواهی های جهانی بود.
275 زنده حقیقی، که آمدنشان جان دوباره ای در رگ های شهر است.
آری پلاکاردهای تشییعتان که بالا رفت، سر خیلی هامان پایین آمد از خجالت و شرم، از فراموشی و روز مرگی. از این که یادمان آمد با دستان بازمان هم نتوانستیم به اندازه دست های بسته شما کاری از پیش ببریم. بعضیهایمان هم کار خود را راحت کردیم، نشستیم و همه چیز را گره زدیم به "تحریم". انگار یادمان رفت که ما فرزندان شعب ابی طالبیم، فرزندان روح الله.
اما خیالتان جمع باشد. ما امروز میآییم و در تشییع شما سنگ تمام میگذاریم.
می آییم و دوباره به خودمان یادآوری می کنیم عهدی را که با شما بسته ایم هرگز فراموش نخواهیم کرد.
می آییم تا دوباره در هوای شما نفس بکشیم، شاید نفسمان باز شود. اصلا در هوای گمنامی و اخلاص و بی نشانی که نفس بکشی همه چیز حل میشود.
راستی یادم رفت آخریاش را بگویم. دلم یک خودکار میخواهد، قرمز باشد بهتر؛ میخواهم دلنوشتهام را روی تابوت یک شهید بنویسم.
می خواهم بنویسم "مطمئن باشید که ما هم رهبرمان را تنها نخواهیم گذاشت همان طور که شما امام (ره) را تنها نگذاشتید"
به قلم: سمیرا خطیبزاده
انتهای پیام/م
ارسال دیدگاه