خبری در شهر پیچید. 175 دردانه، 175 مرد، 175 غواص، 175 قهرمان، 175 شهید به میهن بازگشتند. چه در سر دارند؟ چرا آمدند؟
به گزارش زرین نامه؛ بالهایشان را بسته بودند تا در این دنیا بمانند و اسیر قفس دنیا شوند، اما بال گشوده، نه به دنیا دل بستند و نه اسیر هوای نفس شدند.
وقتی تصاویرشان را دیدم که با دستان بسته، در میان گل و لایی نفسشان بند آمده تا ما در این نقطه از زمان با تمام غرور بایستیم، نفس بکشیم و هر روز به بهانه ای به نام پاکشان بتازیم.
شرمم گرفت و شکستم، وقتی خودم را از نسل سوخته، نسل دهه شصتی ها می خوانم. نسلی که به خاطر مشکلاتش از تمام زندگی بریده و تنها به امید معجزه سر می کند.
آری ما نسل سوخته ای هستیم که عده ای برای زندگی ما از زندگی شان گذشتند، اما همین که زندگی به ما رسید، گردن خم کردیم و نشستیم و بهانه جویی کردیم. ما خود را نسل سوخته ای می دانیم که برای روشنایی دنیایمان، جوانانی از این سرزمین در میان نیزارها و نخلستان های جنوب، در سوسنگرد و جزیره ی مجنون و کوه های غرب در خاک و خون غلتیدند.
آری ما از نسل سوخته هستیم که تنها از مردانگی دم می زنیم و این در حالی است که علیرغم همه ی مشکلات و هجمه ها به کشورمان، آسوده و بی تلاطم نشسته ایم!
ما نسل سوخته ایم که به جای استقامت و شهادت اسیر حیله های دشمن شده ایم و سنگر ها را خالی کرده ایم و در پشت جبهه ها نشسته ایم و منتظریم تا دشمن به دو قدمی شهرهایمان برسد.
به خون پاک 175 مرد که ایستاده جان دادند تا ما گردن خم نکینم، قسم که دوباره بر خواهیم خواست، حتی اگر ما را نسل سوخته بخوانند.
نویسنده: محمد سلیمی
ارسال دیدگاه