سردار شهید امیر اسدی

زرین نامه: از وقتی این دفتر را گشوده ام دوست داشتم در رابطه با یک شخصیت اسمانی مطلب بنویسم اما هر بار که تصمیم به نوشتن داشته ام این موضوع که از کدام زاویه به شخصیت ایشان توجه کنم آزارم می داده است تا اینکه امشب با توجه به نزدیک شدن به سالگرد اسمانی شدنِ ایشان تصمیم گرفتم حتما امشب ولو چندین سطر در رابطه با ایشان بنویسم.


سردار شهید امیر اسدی


بله،سردار امیر اسدی. تا آنجایی که بنده اطلاع دارم حتی خانواده ایشان از درجه ی سرداری و فرماندهی ایشان در دوران دفاع مقدس اطلاعی نداشته اند. امیر آقا را همگی به عنوان معلم پرورشیِ آموزش و پرورش می شناختیم و همین طور از ایشان بعنوان کسیکه در جبهه ها زمانیکه در میادین مین مشغول خنثی سازی مین بوده اند و از ناحیه پا مجروح شده اند یاد می کردیم.
امیر آقا پس از جنگ به شغل معلمی روی آورده بودند و سال ها در آموزش و پرورش شهرستان گنبد کاووس مشفول خدمت به فرزندان کشور مسلمانمان بودند. همسر ایشان تعریف می کردند:(( امیر را از 25 شهریور به بعد تو خونه پیدا نمی کردیم، صبح زود می رفت مدرسه تا واسه اول مهر برنامه ریزی کنه که همه چیز هماهنگ و مرتب باشه.))

امیر آقا ظاهری ساده و بی آلایش داشتند و در جمع ها ساکت بودند و سر به زیر داشتند ولی ایشان همواره پایبند به ارزشهای اسلامی و انقلابی بودند و هیچگاه پیمانی را که با همرزمان خویش برای پاسداری از ارزشها بسته بودند را فراموش نکردند تا جایی که در سالهایی که قدرت در دستان اصلاح طلبها بود وقتی یکی از مسئولینِ اصلاح طلبِ شهر به خانواده ی یکی از شهیدان توهینی می کند ایشان اولین نفری هستند که در یکی از مساجد در حضور امام جمعه ی شهر در مقام یک معترض بر می خیزند و با صدایی بلند اعتراض خود را از وضعیت موجود به گوش مسئولین شهر می رسانند.

خاطرم هست در ان سالهایی که بنده بیمار بودم و به دلیل بیماری قادر به تحصیل نبودم و امیر آقا که از بیماری بنده اطلاعی نداشتند و فکر کرده بودند که ترک تحصیل بنده به دلیل تنبلی است در یک روز جمعه در بهمن ماه قرار شد با یکدیگر به نماز جمعه برویم. ایشان تقریبا دو ساعت قبل از وقت نماز به دنبال بنده آمده بودند تا در این فرصت با یکدیگر صحبت کنیم. در این دو ساعت ایشان خاطراتی را تعریف کردند که بیانگر این حقیقت بود که این آسایش و امکانات به راحتی به دست نیامده است پس نوجوانان و جوانانِ ایرانی باید قدر بدانند و از این فرصتی که شهیدان به قیمت از دست دادن با ارزش ترین دارایی خود که همان جانشان می باشد در اختیار مردم قرار داده اند استفاده کنند. در آن روز و روز دیگری که همراه ایشان به قسمت مشاوره ی آموزش و پرورش شهر رفتیم پی به مرام و معرفت ایشان بردم که از آن پس نسبت به گذشته ارتباط گرم تری با ایشان داشتم اما این ارتباطِ اکثرا تلفنی و پیامکی 3 _ 4 ماه بیشتر به طول نینجامید چراکه این ارتباط در اردیبهشت ماه با شهادت ایشان وارد فصل جدیدی شد.

دوستان امیر آقا تعریف می کردند که ایشان از اولین روزهای جنگ تا آخرین روز آن در میادین نبرد حضوری فعال داشتند و در قرارگاه تخریب مشغول فعالیت بوده اند. امیر آقا پس از جنگ به شغل معلمی روی آوردند و سالها پس از جنگ و بعد از بازنشستگی از آموزش و پرورش مجددا به مناطق جنگی بازگشتند تا بار دیگر به پاکسازی خاک وطن از مین های باقی مانده بپردازند.

همسر ایشان تعریف می کردند:(( وقتی امیر در جمع خانواده آلبوم عکس های زمان جنگ را ورق می زد و یکی یکی شهدایی که تو عکس ها بودن رو معرفی می کرد، هر وقت به عکس خودش که می رسید می گفت شهیدِ آینده.))

بله، آن امیر دلها سالها پس از جنگ در یک صبح بهاریِ سال 86 در منطقه قصر شیرین در حالیکه مشغول چیدن مین ها در گودال انفجار بودند گویا چاشنی زنگ زده یِ یکی از مین ها عمل می کند و ایشان و دو تن از یاران این فرمانده ی غیور از میان چندین تن مین معبری به اسمان باز می کنند و آسمانی می شوند.

امیر آقا شهادتت مبارک.

همه ی ما به اندازه ی نفس هایی که با آسایش در کشور اسلامیمان می کشیم مدیون شهدا و خانواده های عزیزشان هستیم.

نویسنده:الف.ای

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه