میدونی چرا می خوام برم اعتکاف؟
زرین نامه: میدونی چی شد که میخوام برم اعتکاف؟
گفتم بیام یه جا که ببینمت ... اینجا .... مسجد ... خونه خودت
آره اینجا بالاتره ... آره اینجا راحت تر دیده میشی
میدونی چرا ..؟ آخه ... آخه هوا ... هوا
هوای شهر خیلی کثیف شده ... اینقدر کثیف که شاید تو هم
تو هم منو نبینی ... هان .. میبینی؟
این منم ... خسته ...تنها با خودم ... مشغول خودم ... مشغول دیگران
آی خدا..... این پایین همه مشغول کارای خودشونن
این پایین همه چیز ریزه... ریز.... هیچ چی صفا نداره ....
اینقدر که حتی نماز هم صفا نداره ... آره ...باورت میشه ..؟
من نمیدونم عاشقا چه جور نماز می خونن..؟ چند ساله که مکلف شدم... اما ...
اما هنوز عاشق نشدم... میگن عاشقات خیلی نازن.. دلاشون بهاریه.....
همش بارون دارن ... ابراشون از دریای تو پر میشه ....
کاش یه روز منم عاشق بشم... مثل ... مثل اونایی که تو نمازاشون برات گریه میکنن
مثل آقای بهجت .. چقدر بهجت داشت ..؟ چقدر راحت بود مثل اینکه کاری جز تو نداره
آره میگفت کسی که گناه نداره غم نداره ...همه چی بهش میدن ..
راضیش میکنن ... اونقدر میدن که بهشت رو تو همین دنیا میبینه...
اگه نبینه که نمیشه .... بهشت مال توست.... حال توست ...
مردم میگن فلانی چه حالی داره... بهش غبطه می خوریم..
چه خوب با خداش حرف میزنه .... چقدر جدا شده .. هیچ چی نمیخاد..
آخه همه چی بهش دادن ..آره همه چی ...
بیا بشین ... بشین اینجا ... اینجا اعتکافه ........
به خدا همه چی میدن ... دستاتو بالا بگیر داره بارون میاد...
خدا داره بارون رحمتشو میریزه .... بزار خیس بشی ...
آره گریه کن ... گریه ... چقدر نازه .. چه خوشگله این صورت..؟
این صورت داره از بارون خدا میریزه ... شک داری بارون میاد؟
چه بارونیه؟ وای ... خدا داری چیکار می کنی..؟
من کجام..؟ وسط دریای رحمتت....آره وسط دریا بارونش خیلی نازه...
اونجایی که هیچ کی نیست .. هیچ کی غیر خدا ... غیر معشوق من ...
آره من عاشق خدا شدم ... عاشق نوازش بارونش رو گونه های گنهکارم ..
داره منو میشوره .. من شسته میشم ... چون خدا منو داره جدا میکنه
جدا از همه خواسته هام ..... دانسته هام
نویسنده: فاطمه- وبلاگ نوشته های فاطمه
ارسال دیدگاه