مجسمه هیز

زرین نامه: هر کس که از راه می‌رسید، بر سر مجسمه چیزی می کوبید؛ یکی سنگ، یکی چوب، یکی کلوخ، یکی تخم مرغ، یکی گوجه گندیده.‌

به گزارش زرین نامه؛ ایام مبارک دهه فجر، فرصتی برای بازخوانی حوادث و رویدادهای روزهای شورانگیز انقلاب اسلامی است که بخشی از آن را می توان در آثار ادبی مرتبط با آن ایام خواند. از این روی، خبرگزاری فارس در طول ایام دهه فجر بخشی از آثار نویسندگان کشورمان در ارتباط با موضوع انقلاب اسلامی را تقدیم علاقه مندان می کند.

برای امروز در هفتمین روز از ایام دهه فجر داستان های کوتاه کوتاه«مجسمه هیز» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه انتخاب شده است.

ابراهیم اکبری دیزگاه از نویسندگان جوان و خوش آتیه کشورمان است که در حوزه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی هم آثار قابل توجهی دارد. وی در زمینه داستان های کوتاه کوتاه با موضوع انقلاب اسلامی فعالیت چشمگیری داشته که گزیده ای از آن ها در کتاب«دست هایش خونی، چشم هایش گریان» گردآوری و منتشر شده است.

داستان کوتاه کوتاه «مجسمه هیز» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه درباره موضوع انقلاب اسلامی است.

***

هر کس که از راه می‌رسید، بر سر مجسمه چیزی می کوبید؛ یکی سنگ، یکی چوب، یکی کلوخ، یکی تخم مرغ، یکی گوجه گندیده.

بعد یکی دو ساعت، همه خسته شدند و نشستند دورش. با جاهای مختلف مجسمه ور می رفتند. پیرزنی از راه رسید. همه را کنار زد. رفت به طرف سر مجسمه. عصایش را به زمین کوبید و چند تا فحش نثار شاه و پدرش کرد. بعد، نوک عصایش را زد به چشم های مجسمه و گفت:«ده ساله، ده سال و نه ماهه.» دوباره نوک عصا را زد به چشم اش. این دفعه محکم تر، و گفت:«ذلیل مرده ده ساله زل زده به پنجره ی ما، هی نگاه می کنه!»

بعد با نوک عصا اشاره کرد به پنجره ی آبی خانه ی قدیمی و کهنه ای که در گوشه ی میدان بود./فارس

اخبار بیشتر

آرشیو
نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه