اقوام ایرانی هوشیار باشند و جاهلان متذکر ! / روشنفکری، چرا و چگونه ؟!
زرین نامه: شاید مرور تاریخ استعمار و جنایات غرب با تهاجمات پی در پی آنان علیه ملت های با فرهنگ و بررسی گزارش ها و آمار حقیقی تذکری باشد بر چرایی و چگونگی "جهل مرکب " در منظر حضور اقلیتی در استان .
به گزارش زرین نامه؛ داستان حضور تکراری مقلدین و روشنفکران غرب زده این بار در دولت تدبیر و امید در استان گلستان همچنان با نشر تئوری های متعفن غرب همراه است. حضوری نه با انتشار نظراتی از جنس خود تئوری ها که اگر باشد بهتر و بیشتر می توان مورد نقد قرار گیرد . افکار التقاطی اقلیتی در رسانه معلوم الحال که در روزهایی حتما تهدید ساز خواهد بود و امید است این نظرات غرب آلود مورد توجه مسئولان و نخبگان استان سرسبز گلستان قرار گیرد.
این حضور گاه با نام قومیت گرایی و گاه با مطالبه توسعه و مدرن شدن همراه است . این حضور قومیت گرایان مصلح درست همزمان است با انتشار گسترده بوی تعفن ثمرات مکاتب غرب در قالب حکومت ها و دولت ها با پوسته ای دروغین از جنس دموکراسی و حقوق بشر و توسعه و مدرنیته در کنار پیشرفت بیداری اسلامی در تمامی اراکان تمدنی اش . تکرار این افق ها در بیان رسانه ای بدون شک شبهاتی را برای مخاطبان ایجاد خواهد کرد.
در رسانه ای معلوم الحال در حمایت از تقریب اقوام آمده بود + " ... آن کشورهای صنعتی مدرن است که توانسته اند به این مشکل غلبه و این تهدید را به یک فرصت تبدیل کنند. آنها با به رسمیت شناختن حقوق اقلیتهای سیاسی و دینی و مذهبی و قومی و نژادی و دیگرگروهها در سیستمهای حقوقی خود و با در نظر گرفتن برابریهای حقوقی و با مشارکت دادن آنها در تصمیم گیریهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و در مجموعه اداراه ی کشور توانسته اند این شکافها را پر و روند همبستگی ملی را بیش از پیش تقویت نموده، و تمام اقوام و مذاهب کشور را زیر هویت ملی متشکل و زیر چتر ملی حرکت دهند، تا برآیند تمام حرکتها به نفع منافع ملی تمام شود. "
و برای تایید بیشتر نظر خود آورده بود : " + در این میان کشورهایی هم هستند که با نظامهای استبدادی این تنوعات را هر چه بیشتر سرکوب می نمایند یا جلوی رشد آنرا بگیرند، تا بدین ترتیب با بر قراری نظمی آهنین و میکانیکی ثبات پایدار ساختگی را به عنوان نظمی طبیعی نشان دهند. اما مصنوعی و غیر طبیعی بودن این وضعیت با کوچکترین بحران و بی ثباتی خود را نشان می دهد."
و نیز آنچنان از اعماق وجود خود می نویسد که " نمونه ی بارز آن فروپاشی و ویرانی کشورهای عراق و سوریه و افغانستان می باشد . چون یکی از تبعات و عوارض رژیمهای استبدادی از بین بردن فرهنگ تعامل و گفتگو و سازش و مذاکره است +. "
چرایی و چگونگی بی اطلاعی نگارنده از چرایی و چگونگی وضیعت بحران های منطقه و حتی آشکارترین مستندات و اخبار از حمایت های غرب و سناریو هایشان بماند بر تعجب مخاطب فهیم خودمان!
شاید مرور تاریخ استعمار و جنایات غرب با تهاجمات پی در پی آنان علیه ملت های با فرهنگ و بررسی گزارش ها و آمار حقیقی تذکری باشد بر چرایی و چگونگی "جهل مرکب " در منظر حضور اقلیتی در استان .
پرداختن به " چرایی و چگونگی " این جهل و حضور آن حتما پاسخی ایجابی و سلبی می خواهد . که با روند رو به رشد رسانه های آگاه و بصیر استان بدون شک آغازی خواهد بود بر پایان جهل مرکب اقلیت رسانه ای دشمن شاد کن جهت جلوگیری از هجمه ها و تهدیدات دشمن علیه ما . ایجاد بحران هایی قومی - مذهبی از جنس عراق ، سوریه ، هند ، پاکستان ، افغانستان و سودان و اوکراین و قدیمی تر از آن در افریقا و ...
در زیر برای تذکر بیشتر بر نگارنده آن یادداشت و با توجه به جایگاه رهبر معظم انقلاب و فرصت ارزشمند مخاطبین گزیده ای از بیانات مرتبط ایشان آورده می شود . امید است که متذکر شویم ....
" تهاجم فرهنگى ، از چه وقت شروع شد ؟ مشخصاً از دوران رضاخان شروع شد. البته قبل از او، مقدمات آن، فراهم شده بود. كارهاى فراوانى شده بود: روشنفكران وابسته، در داخل كشور ما كاشته شده بودند. نمىدانم آيا جوانان نسل ما و نسل انقلابى، تاريخچهى اين صدوپنجاه، دويست سال را درست خواندهاند يا نه؟
من همهى دغدغهام اين است كه جوان انقلابى امروز، نداند ما بعد از چه دورانى، امروز در ايران مشغول چنين حركت عظيمى هستيم. تاريخچهى اين صد و پنجاه، دويست سال اخير - از دوران اواسط قاجار به اين طرف؛ از دوران جنگهاى ايران و روس به اين طرف - را بخوانيد و ببينيد چه حوادثى بر اين كشور گذشته است.
يكى از اين حوادث، ايجاد جريان روشنفكرى وابسته است. نمىشود بگوييم در ايران روشنفكر نداشتيم. هميشه و در همهى عصرها و دورانها، روشنفكرانى بودهاند؛ مردمانى كه جلوتر از زمان خود را مىديدند و بر همين اساس مىانديشيدند و حركت مىكردند. اما غربمسلط به فنآورى و علم، روزى كه خواست در ايران، پايگاه تسلط خودش را مستحكم كند، از راه روشنفكرى وارد شد.
از ميرزا ملكم خان ها و امثال اينها، تا تقىزاده ها، اين روشنفكرى دوران قاجار است كه بيمار متولد شد. روشنفكرى ايران، متأسفانه بيمار و وابسته متولد شد. چند نفرى هم كه آدمهاى سالم و خالصى بودند، گم شدند. بقيه، وابسته بودند. بعضى وابسته به روسيهى آن روز - مثل ميرزا فتحعلى آخوندزاده- يا وابسته به اروپا و غرب - مثل ميرزا ملكمخان و امثالاينها بودند. اين كارها در داخل ايران شده بود؛ لكن بردى نداشت.
كسى كه به نفع فرهنگ غربى - يعنى در حقيقت، به نفع سلطهى غرب بر ايران - و به نفع استعمار به وسيلهى انگليس، در آن روز بزرگترين قدم را برداشت، رضاخان بود. شما ببينيد اين كارها در وضع امروز چقدر رسواست، كه پادشاهى بيايد و يكباره لباس ملى يك كشور را عوض كند! مثلاً شما به هند كه تشريف ببريد يا در اقصى نقاط عالم كه بگرديد، ملتها لباسهاى خودشان را دارند؛ احساس افتخار هم مىكنند؛ احساس سرشكستگى هم نمىكنند.
اما اينها آمدند و يكباره گفتند: اين لباس قدغن است! چرا؟ چون با اين لباس، نمىشود عالم شد! عجب! ما بزرگترين دانشمندانمان - دانشمندان ايرانى كه امروز آثارشان هنوز در اروپا تدريس مىشود - با همين فرهنگ و در همين محيط پرورش يافتند. مگر لباس چه تأثيرى دارد؟ اين چه حرفى است؟! چنين منطق مسخرهاى را مطرح كردند. لباس يك ملت را عوض كردند. چادر زنان را برداشتند. گفتند: «با چادر نمىشود كه يك زن، عالم و دانشمند شود و در فعاليت اجتماعى شركت كند.»
من سؤال مىكنم: با برداشتن چادر، در كشور ما، چقدر زنان در فعاليت اجتماعى شركت كردند؟ مگر فرصتى داده شد براى اينكه زنان ما، در دوران رضاخان و پسر رضاخان، در فعاليتهاى اجتماعى شركت كنند؟! به مردان هم فرصت داده نمىشد؛ به زنان هم فرصت داده نمىشد.
آن روز كه زنان ايران وارد فعاليت اجتماعى شدند و كشور را با دو دست تواناى خود بلند كردند و مردان اين كشور را به دنبال خودشان به ميدانهاى مبارزه كشاندند، با همان چادر به ميدانها آمدند. چادر چه تأثير منفىاى دارد؟! لباس چه تأثيرى دارد در اينكه مانع شود از فعاليت يك زن يا يك مرد؟! عمده اين است كه اين مرد، دلش چگونه است؛ فكرش چگونه است؛ ايمانش چقدر است؛ روحيهاش چگونه است؛ چه انگيزهاى براى فعاليت اجتماعى يا علمى، در او گذاشته شده است؟
اين مرد قلدر نادان بىسواد - رضاخان - آمد و در اختيار دشمن قرار گرفت. ناگهان لباس اين كشور را عوض كرد؛ بسيارى از سنتها را عوض كرد؛ دين را ممنوع كرد! كارهايى كرد كه همه شنيدهايد و در دوران پهلوي ها انجام گرفته است؛ آن هم با قلدرى . او به چهرهى محبوب غرب - يعنى استعمارگران - تبديل شد." / 2
"غرب بويژه پس از سردمداری آمريكا ، با ستمهای آشكار و رفتارهای بی منطق و استكبار و غرور بی حد و حصر ، در جهان اسلام به يك ضد ارزش تبديل شده است. (...)
اين رفتارهای نامعقول و كين توزانه بر ملتهای مسلمان حجت را تمام كرده و به بيداری اسلامی كمك رسانده است. امروز چه بخواهند و چه نخواهند حركتی عميق و ريشه دار در دنيای اسلام آغاز شده است و همين حركت است كه در زمان متناسب خود به استقلال و عزت و حيات دوبارهی امت اسلامی خواهد انجاميد.
اين يك مقطع تاريخی تعيين كننده است. نخبگان و علماء و روشنفكران وظيفهی سنگينی در اين مقطع بر دوش دارند. هرگونه ضعف و سست عنصری و غرضورزی و كوتاهی آنان ميتواند به فاجعه منتهی شود. علمای دين در برابر اختلاف افكنی مذهبی ساكت ننشينند؛ روشنفكران در دميدن روح اميد در جوانان كوتاهی نكنند؛ سياستمداران و زمامداران، مردم خود را در صحنه نگهدارند و به آنان تكيه كنند؛ دولتهای اسلامی همبستگی ميان خود را تقويت كنند و از اين قدرت حقيقی در برابر تهديد سلطه گران بهره مند شوند.
امروز سرويسهای جاسوسی آمريكا و انگليس در عراق، در لبنان، در كشورهائی از شمال افريقا و در هر جای ديگری كه بتوانند با همهی قوا در حال پراكندن ويروس اختلاف مذهبیاند" / 3
"غرب بویژه پس از سردمداری آمریكا، با ستمهای آشكار و رفتارهای بی منطق و استكبار و غرور بی حد و حصر، در جهان اسلام به یك ضد ارزش تبدیل شده است.
رفتار آنان با مردم فلسطین و متقابلاً رفتار آنان با دولت خونخوار صهیونیست؛ موضع آنان در قبال اعتراف رژیم صهیونیستی به سلاح اتمی و متقابلاً موضع آنان در برابر استفاده غیرنظامی ایران از انرژی هستهئی ؛ حمایت آنان از حملهی نظامی بر لبنان و كمك تسلیحاتی و سیاسی به حمله كننده و متقابلاً ضدیت آنان با مدافعان جان بركف لبنانی؛ باجگیری دائمی آنان از دولتهای عربی و متقابلاً باج دهی همیشگی آنان به رژیم صهیونیستی؛ حمایت از اهانتكنندگان به مقدسات اسلام و حتی افتراء و اهانت صریح بلندپایگان غربی ازقبیل پاپ به این آئین الهی و متقابلاً جرم شمردن تحقیق و تردید دربارهی هولوكاست و كیان صهیونیستی؛ حمله نظامی و كشتار و ویرانی در عراق و افغانستان بنام دمــــوكراسی، و متقابلاً توطئه بر ضد دولتهای منتخب مردمسالار در فلسطین و عراق و آمریكای لاتین و هر جای دیگری كه عوامل آمریكا و صهیونیست بر سر كار نیامده باشند؛ غوغای مبارزه با تروریسم و متقابلاً گفت و گوی پنهانی و حتی كمك به تروریستهای جرّار در عراق و غیره.." / 4
"یكی از كارآمدترین حیلهها افروختن آتش اختلاف است. آنان با صرف پول و تلاش سراسیمه و بی درنگ، در پی آنند كه مسلمانان را سرگرم اختلافات میان خود كنند و بار دیگر با بهرهگیری از غفلتها و كجفهمی ها و تعصبها، ما را به جان یكدیگر بیندازند.
امروز هر حركت تفرقهانگیز در دنیای اسلام، گناهی تاریخی است. آنان كه عنودانه گروههای عظیمی از مسلمین را به بهانههای واهی تكفیر میكنند؛ آنان كه با گمانهای باطل، به مقدسات فرقههائی از مسلمین اهانت میكنند؛ آنان كه به جوانهای از جان گذشتهی لبنان كه مایهی سربلندی امت اسلامی شدند، از پشت خنجر میزنند؛ آنان كه برای خوشامد امریكا و صهیونیستها از خطر موهومی بنام هلال شیعی سخن میگویند؛ آنان كه برای شكست دولت مسلمان و مردمی در عراق ناامنی و برادركشی را دامن میزنند؛ آنان كه دولت حماس را كه محبوب و منتخب ملت فلسطین است از هرسو زیر فشار قرار میدهند.. چه بدانند و چه ندانند مجرمانی به شمار میروند كه تاریخ اسلام و نسلهای آینده از آنان با نفرت یاد خواهند كرد و آنان را مزدوران دشمن غدار خواهد دانست." / 5
"من مىخواهم اين را بگويم: در اين كار، انگليسيها از بقيهى دشمنان استعمارى، متبحرترند؛ در ايران، تركيه و كشورهاى عربى، و در شبهقارهى هند، اينها سالها زندگى كردهاند، و با رموز كار آشنا هستند كه چگونه مىشود سنى را عليه شيعه تحريك كرد و چگونه مىشود شيعه را عليه سنى تحريك كرد ؛ اينها خوب بلدند. و كردهاند.
از بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، اين حركت استعمارى شدت گرفت؛ ما اين را شاهد بوديم، از اول انقلاب نشانههايش را مىديديم و هشدار مىداديم؛ و اين روزهاى اخير، يا سالهاى اخير به خاطر اينكه جمهورى اسلامى توانست يك هدف بزرگى را به دست آورد و به يك قلهى بزرگى برسد و آن قله عبارت بود از «بيدارى دنياى اسلام»، انگيزه و داعى اختلافافكنان و جبههى استكبار براى ايجاد اختلاف، شديدتر و قويتر شد. لذا همهكارى مىكنند.
امروز در عراق، مىخواهند شيعه و سنى را به جان هم بيندازند؛ در پاكستان، اين كار را مىخواهند بكنند؛ در افغانستان اين كار را اگر بتوانند، مىكنند؛ در اينجا اگر بتوانند، مىكنند. هر جا بتوانند، مىكنند؛ ما اطلاع پيدا كرديم حتّى ايادى آنها به لبنان رفتند براى اينكه بتوانند بين شيعه و سنى اختلاف بيندازند؛ مشغول تلاشند." / 6
"اقوام ایرانی که همه برادروار، دست در دست هم در همهی حوادث با یکدیگر بودند… یک خصوصیت، بر همهی اینها امروز حاکم است و آن «حاکمیت ایران اسلامی» است که همهی اینها را زیر پرچم اسلام و مفاخر اسلامی و زیر نام زیبای ایران جمع کرده. اینها را میخواهند از هم جدا کنند. بدانند همه، هشیار باشیم همهمان. کسانی نشستهاند دارند طراحی میکنند که این اقوام ایرانی را مقابل هم قرار بدهند" / 6
پانوشت:
1/بيانات در دیدار جمعی از كارگزاران فرهنگی - ۱۳۷۱/۰۵/۲۱
2/پيام رهبر معظم انقلاب اسلامی بمناسبت كنگره عظيم حج - ۱۳۸۵/۱۰/۰۸
3/پيام رهبر معظم انقلاب اسلامی بمناسبت كنگره عظيم حج - ۱۳۸۵/۱۰/۰۸
4/ پيام رهبر معظم انقلاب اسلامی بمناسبت كنگره عظيم حج - ۱۳۸۵/۱۰/۰۸
5/بيانات در ديدار شركتكنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع - ۱۳۸۵/۱۰/۲۵
6/ رهبری - ۹۲/۱۱/۲۸
* پ.ن: روتیتر برداشتی بود از تیتر " امان محمد خوجملی " نویسنده قومیت گرا اصلاح طلب در سایت اولکامیز ! / پیشنهاد بنده به آقای خوجملی که بسیار علاقمند به پسون "روشنفکر" بر نام خود هستند مطالعه بیانات مرتبط رهبری پیرامون روشنفکری بخصوص در سال 77 و یا مطالعه "تاریخچه روشنفکری در ایران " به قلم شهریاز زرشناس است. / به نظر شما چرا در اولکامیز مباحث مربوط به افق ها و اندیشه های انقلاب اسلامی نیست؟! و اگر هم باشد همان مطالبه قانونی اقوام ترکمن ! /
نویسنده : صالح کاهانی - وبلاگ راز 57
ارسال دیدگاه