نگاهی به گذشته و آینده اسفندیار/کاخ آرزوهای مشایی

زرین نامه: سوم تیر 84 شاید بهترین روز عمر مشایی بود، «قله» همین‌جا بود و دیگر نباید سرش را بالا می‌گرفت، او زین پس باید پایین را نگاه می‌کرد. «دولت خدمتگزار» تشکیل شده بود.

 

 

 

 

 

 

 

به گزارش نامه به نقل از هفته نامه متن بهروز شجاعی می‌گوید: «هرجا که بوده شاگرد اول بوده»، پربیراه هم نمی‌گوید، اما او دیگر شاگرد اول نیست و اسفندیار، استاد اول دولت است، زاده آبان‌ماه 1339 در روستای مشا از توابع رامسر. از نوجوانی صدای خوشی داشت، در مدرسه قرآن تلاوت و گهگاهی هم مداحی می‌کرد. اردیبهشت سال 89، مردم ایران قرآن خواندن مشایی را از شبکه اول سیمای تلویزیون دیدند و شنیدند؛ جایی که محمود احمدی‌نژاد و بشاراسد، شانه‌به‌شانه هم نشسته‌ بودند و رحیم‌مشایی قرآن تلاوت می‌کرد.

اسنفدیار رحیم‌مشایی اما تنها به مداحی و تلاوت قرآن علاقه‌مند نبود، آن‌طور که خود می‌گوید، «قهرمان شطرنج» مدرسه نیز بوده و حالا سیاستمداری مرموز با یقه‌ای بسته و تسبیحی در دست است که شاید تصویر امروز او، نمادی از علایق دوران کودکی‌اش باشد.

انقلابی 15 ساله

آتش انقلاب، در حال شعله‌ور‌شدن بود و اسفندیار 15ساله نیز شور انقلابی داشت، مسجد‌به‌مسجد، و روستابه‌روستا می‌رفت و از انقلاب و امام می‌گفت و دعای کمیل و ندبه می‌خواند. سال 57 که رسید، او نوجوانی 18 ساله و سخنرانی قهار شده بود.

از همان بعد از انقلاب، به کارهای اطلاعاتی و امنیتی علاقه‌مند بود و در شمال کشور و در زمانی که هنوز وزارت اطلاعات تشکیل نشده بود به عضویب بخش اطلاعاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد در آن‌جا مشغول مبارزه‌ای پرحاشیه با مجاهدین‌خلق شد. برخوردهای شدید و گاه اغماض‌آمیز او با اعضای این سازمان در آن دوران، در دو سه سال اخیر با اظهارات رضا گلپور، سروصدای زیادی به پا کرده که از روابط خانوادگی تا کاری اسفندیار را تحت‌الشعاع قرار داده است.

پایه‌گذاری حلقه ارومیه

اما مشایی مرد یک‌جا ماندن و بسنده کردن به جایگاهی کوچک نبود و شاید همین برخوردهای پرسروصدا بود که سردار محمدرضا نقدی را مجاب کرد که از او دعوت کند تا به کردستانی برود که درگیر بحران‌های عدیده‌ای شده بود.

اسفندیار رحیم مشایی، با ورود به کردستان نام و نشانش را تغییر داد و شد مرتضی محب‌الاولیا و سمت معاونت اطلاعات واحد کومله اطلاعات سپاه مستقر در قرارگاه حمزه سیدالشهدا را برعهده گرفت. در همان ایام بود که محمود احمدی‌نژاد، فرماندار خوی شد تا بتواند در جلسات شورای تامین استان آذربایجان‌غربی که اسفندیار دیروز و مرتضی‌ آن روز، هم عضو آن بود، با مشایی نشست‌وبرخاست، جلساتش با احمدی‌نژاد ادامه پیدا کرد و آرام‌آرام جمع آنها با حضور مجتبی ثمره‌هاشمی، صادق محصولی، علیرضا نیکزاد، علی‌اکبر محرابیان، علیرضا شیخ‌عطار، محمد علی‌آبادی و... - که هریک در گوشه و کنار استان مسوولیتی داشتند - جمع و حلقه ارومیه پایه‌گذاری شد.

اما مشایی در این سمت، دست به اسلحه نبرد و ترجیح داد که مرد فرهنگ شود تا مرد جنگ. گفت تخصصش کار فرهنگی است و مسوولان را راضی کرد تا او توانش را در این حوزه به کار گیرد؛ او مرکز نشر فرهنگ و ادبیات کردی را به راه انداخت؛ ماهنامه‌ای به زبان کردی منتشر کرد و بعد از آن، بانی تاسیس انتشارات صلاح‌الدین ایوبی شد. کتابخانه ساخت و شب‌شعر برگزار کرد و همه اینها با این توجیه بود که جنگ به کار فرهنگی هم نیاز دارد.

خداحافظی با مرتضی محب‌الاولیا

جوان 21 ساله آن روز می‌دانست که اگر بخواهد تا آخر عمر مرتضی محب‌الاولیا باقی نماند و بشود اسفندیار رحیم مشایی، باید از حوزه فرهنگ به عالم سیاست میان‌بری بزند.

سال 1365 فرارسید وزارت اطلاعات تشکیل شده بود و محمدی ری‌شهری وزیر اطلاعات شد، آوازه کارهای فرهنگی و مطالعاتی وی به گوش ری‌شهری هم رسیده بود، محب‌الاولیا به تهران احضار و شد همان اسفندیار رحیم‌مشایی، اما نه همان اسفندیار قاری قرآن و سخنران سال‌های 55 تا 57 بلکه جوانی 26 ساله، مسوول «تدوین استراتژی ‏نظام جمهوری اسلامی در خصوص اکراد ایرانی» شد.

بعد از تدوین این استراتژی مشایی، مسوول «مناطق بحرانی کشور» در وزارت اطلاعات شد.

در همین ایام، اسفندیار دانشجوی مهندسی الکترونیک دانشگاه صنعتی اصفهان شد اما او در شهر هزارتوی «اصفهان» نیز دست از فعالیت‌های سیاسی‌ و امنیتی‌اش برنداشت، چراکه به مسجدالمهدی محله مردوایج اصفهان - که به محله اعیان‌نشین‌های این شهر است - رفت و در اطلاعات پایگاه بسیج این مسجد، مشغول به فعالیت شد. او دانشجوی دانشگاه صنعتی اصفهان در شمالی‌ترین نقطه شهر و عضو بسیج مسجدی در جنوبی‌ترین نقطه جغرافیایی شهر شد. او می‌گوید، در آن زمان حضوری فعال در جریان برخورد با مهدی‌هاشمی و باند او در اصفهان و نجف آباد داشته است.

بعد از مدتی، او باردیگر کارهای فرهنگی‌‌پژوهشی را آغاز کرد و پایه‌گذار موسسه «مطالعات ملی» از موسسات وابسته به وزارت اطلاعات شد و هدف این موسسه پژوهش و ارایه راهکار درخصوص مسایل قومیت‌های ایرانی، شناخت بیشتر آنان و همبستگی ملی بود.

سلام بر ‌هاشمی!

دیگر نه جنگی بود و نه جبهه‌ای، اما اسفندیار دلش با دولت‌هاشمی بود و عزم خدمت در دولت سازندگی را داشت. می‌گویند به محمدعلی بشارتی، وزیر وقت کشور پیشنهاد داد که مدیرکل اجتماعی بشود. کارنامه کاری‌اش را برای بشارتی می‌گوید و او و سایرین را قانع می‌کند که بشود مدیرکل امور اجتماعی وزارت کشور، آن هم در زمانی که بسیاری از اعضای حلقه ارومیه، هریک در گوشه‌ای از آن دولت پست و مقام‌های کوچک و بزرگ داشتند.

چهار سالی اسفندیار بر این مسند ماند تا دوم خرداد 76 آمد. مصطفی تاج‌زاده معاون سیاسی وزیر کشور و خانه تکانی وزارت کشور آغاز شد. تاج‌زاده می‌گفت، مدیر کارآمدتر می‌خواهد و امور اجتماعی وزارت کشور حیاط‌خلوت نیست، مشایی برای امور اجتماعی مملکت چه کرده؟ اسفندیار حوصله پاسخ دادن نداشت و از وزارت کشور رفت، پیش از آنکه او را برکنار کنند.

مشایی از وزارت کشور بیرون آمد اما تمام نشد، باز هم سابقه فرهنگی‌اش سند کارآمدی‌اش شد! اسفندیار سمتی دیگر گرفت: «مدیر رادیو پیام».

آغاز بالانشینی

بعد از رفتنش به رادیو، به دنبال تعویض محل سکونتش رفت و بالانشین شد، آن هم در فرمانیه. اما مدافعانش می‌گویند سال‌هاست اجاره‌نشین است و تا سال‌ها ماهی 80هزار تومان اجاره می‌داده و چند سالی است ماهاینه 850هزار تومان اجاره و دومیلیون هم پول رهن می‌دهد. گویا از همان زمان که به رادیو پیام رفت، پولش برکت پیدا کرد، چراکه صاحبخانه‌اش در مصاحبه‌ای با روزنامه «ایران» گفت:« یک میلیون دادند! بعد ما احتیاج پیدا کردیم، به ایشان که آن زمان در رادیو کار می‌کردند، گفتیم پول نیاز داریم و ایشان یک میلیون به رهن اضافه کردند. پول‌شان خیلی برکت دارد.»

چند سالی در رادیو پیام ماند و این رادیو را زیرورو کرد. از صداوسیما آهنگ‌های پاپ و جاز پخش کرد. صدای مذهبی‌ها درآمد اما او سکوت کرد و تقصیرها به گردن دولت اصلاحات افتاد. اما رادیو پیام با همه این حواشی شنونده‌های پروپاقرصی پیدا کرد و باعث شد که لاریجانی مسوولیت رادیو تهران را هم به مشایی بدهد.

وا اسلاما!

شاهین اقبال بر شانه‌های محمود احمدی‌نژاد نشست و فرماندار سابق خوی، شهردار تهران شد. حلقه ارومیه با شهردار شدن احمدی‌نژاد بار دیگر در شهرداری جمع شدند و سهم مشایی از سمت‌های تقسیم شده، ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران بود.

شهرداری فرصت خوبی برای مشایی فراهم آورد تا سکوتش را بشکند و حرف‌های جنجالی بزند و زد: «فرهنگسراها به خانه ابتذال تبدیل شده، اسلامی‌اش می‌کنم. نمی‌گذارم موسیقی پاپ مبتذل در خانه‌های فرهنگ پخش شود. تئاتر‌های غیراسلامی نه.»

در همین ایام خبری در شهر پیچید: «مسیر ورود آقا باید آماده شود و باید قدمگاه آقا در تهران ساخته شود»؛ خبری عجیب که هیچ‌گاه تکذیب نشد اما اجرا هم نشد.

از همان دوران درباره اعتقادات خاص مشایی به امام زمان(عج) و نزدیکی‌اش به انجمن حجتیه حرف و حدیث‌ها آغاز شد تا جایی که گروهی از مشاوران جوان شهرداری تهران، به دلیل رویکردهای فرهنگی اسفندیار و همگرایی‌اش با انجمن حجتیه استعفا دادند.

هنوز هم که هنوز است، درباره ارتباطات اسفندیار با انجمن حجتیه سخن‌ها گفته می‌شود اما او تکذیب می‌کند و رضا گلپور می‌گوید که شخص مشایی به او گفته که روستابه‌روستا می‌رفته و انجمن‌های حجتیه را در استان مازندران راه می‌انداخته. داوود احمدی‌نژاد، برادر رییس‌جمهور هم در لفافه از خطر حجتیه‌ای‌ها می‌گوید: «بعضی از اعضای انجمن حجتیه که اکنون به «راه حقیقت» تغییر نام داده‌اند، جریان فتنه آینده را خلق می‌کنند.»

‏مشخصه این دوران، کسری‌های پی‌درپی بودجه شهرداری است که صدای برخی از اعضای شورای شهر را در آورده و می‌گویند: «هزینه یک‌ساله این سازمان در شش ماه به اتمام رسیده. در یک سال، پنج میلیارد تومان هم به بخش‌خصوصی بدهکار است. بدهی فرهنگسراها بالاتر رفته و دستمزد کارکنان را نداده‌اند. هر روز شورا و یک پرونده مالی. شایعه‌ها زیاد شده است.» شایعه شده که این پول‌ها هزینه کارهای تبلیغاتی می‌شود؛ اما مشایی می‌گوید کمک به هیات‌های مذهبی و دادن آش افطار برای طعام، تبلیغ نیست.

اینجا قله است!

سوم تیر 84 شاید بهترین روز عمر مشایی بود، «قله» همین‌جا بود و دیگر نباید سرش را بالا می‌گرفت، او زین پس باید پایین را نگاه می‌کرد. «دولت خدمتگزار» تشکیل شد، رفیق قدیمی‌اش، احمدی‌نژاد اینک رییس‌جمهور بود و او نیز به سبب علاقه‌اش به فرهنگ، شد رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری.

جنجال‌سازی‌هایش آغاز شد؛ از حوزه میراث گرفته تا سیاست، آبگیری سد سیوند، سرقت نسخه رونوشت از کتاب «قانون» ابوعلی سینا در هفته میراث فرهنگی، ممنوع المصاحبه‌شدن مدیران و کارشناسان میراث، فروش سر سرباز هخامنشی، تخریب کتیبه هخامنشی خارک و... از جنجال‌های میراثی دوران مسوولیتش در این سازمان بود.

حضور مشایی در ترکیه در سال اول مسوولیتش در سازمان میراث فرهنگی با انتشار فیلمی از جلسه‌ای که او نیز در آن حضور داشت. خبرساز شد، مجلسی که در آن رقصندگان زن به پایکوبی پرداختند.

نهم دی‌ماه سال 86 مشایی پست دیگری در دولت گرفت تا آغازی باشد برای ابوالمشاغل‌شدنش در دولت و پیشی گرفتن از غلامحسین الهام. در این تاریخ، احمدی‌نژاد مشایی را به‌عنوان «رییس مرکز ملی مطالعات جهانی شدن» منصوب کرد‎ و تمام وزارتخانه‌ها و دستگاه‌ها موظف به همکاری با او شدند.

29 تیرماه سال 87 را باید نقطه اوج جنجال‌های سیاسی مشایی دانست، روزی که او در همایش نوآوری و شکوفایی در صنعت گردشگری گفت: «ایران امروز با مردم آمریکا و اسراییل دوست است. هیچ ملتی در دنیا دشمن ما نیست؛ این افتخار است. ما مردم آمریکا را از برترین ملت‌های دنیا می‌دانیم. در آینده، نژاد و کشور معنا ندارد. آینده از آن انسان‌هاست. هر منطقی که به خط‌کشی بین انسان‌ها بینجامد، منطقی است که در دنیا خریدار ندارد. نمی‌توان منطقی را بزک کرد و به مردم ارایه داد.»

این سخنان غیرمنتظره، نام مشایی را بر سرزبان‌ها انداخت و موج اعتراض به این اظهارات از علما و سیاسیون گرفته تا مردم آغاز شد و جالب آن‌که هیچ‌گاه این سخنان از سوی احمدی‌نژاد مورد نقد واقع نشد.

مشایی روزبه‌روز به احمدی‌نژاد نزدیک‌تر می‌شد و رابطه آن‌ها نه معاون و رییس و زیردست و بالادست که بالعکس مرید و مرادی می‌شد، مراد اسفندیار شد و مرید احمدی‌نژاد. ارتباط و نزدیکی آن‌ها در نوروز 87 بیشتر هم شد، احمدی‌نژاد به خانه مشایی رفت و دختر اسفندیار را برای پسرش خواستگاری کرد و جواب عروس خانم هم «بله» بود.

مغز دولت

هرچه دولت به جلو می‌رفت، نقش مشایی در رهبری فکری آن پررنگ و پررنگ‌تر می‌شد و اسفندیار نیز تلاش می‌کرد تا نقشه راه دولت را ترسیم کند و بشود ایدئولوگ دولت. اظهاراتش بیشتر جنبه عرفانی و انسان‌گرایانه پیدا کرد. گفت: «دوران اسلام‌گرایی به پایان رسیده ‌است. البته این دوره تمام نشده بلکه رو به پایان است»، «کسی که ریاضیات را درک نکند، بهشت را نخواهد دید»، «موسیقی را نمی‌فهمند و می‌گویند حرام است»، «اگر امروز به افرادی مانند رازی و ابوعلی‌سینا افتخار می‌کنیم به طوری که قد آن‌ها از اعماق تاریخ بیرون است، برای بلندی قد آنها نیست بلکه کوتاهی قد نسل‌های بعدی آن را نمایان کرده‌ است. شاید بوعلی‌سینا در عصر خود قامتی برجسته داشته، اما قرار نیست افتخار هزار سال بعد آدمیان نیز باشد و این نشانه فقر انسان‌ها در دهه‌های بعدی است، چراکه نشان می‌دهد فرصت شکوفایی در دوره‌های متعدد پدید نیامده ‌است. اگر قرار باشد طی چند هزار سال فقط چند صد ابوعلی‌سینا به وجود آید افتخارآمیز نیست.

حضرت نوح با ۹۵۰ سال عمر نتوانست مدیریت جامع کند چراکه عدالت را ایجاد نکرده‌ است. آمدن پیامبران در طول تاریخ برای تمام شدن دوره‌های قبلی پیامبری بوده‌ است. اگر هر پیامبر مدیریت درستی می‌کرد عدالت برقرار می‌شد»، «از ذکر چه می‌جویند شاعران، همان را بجویند از ایران» ایران ذکر است و تاریخ ایران آکنده از ایمان است»، «انسان را که حذف کنیم، خدا خودش حذف می‌شود»، «برخی‌ها به من خرده می‌گیرند که چرا نمی‌گویی مکتب اسلام و می‌گویی مکتب ایران، از مکتب اسلام دریافت‌های متنوعی وجود دارد اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مکتب ایران است و ما باید از این به بعد مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم».

کاخ آرزوها ویران شد؟

انتخابات پرحاشیه 88 با اعلام پیروزی محمود احمدی‌نژاد پایان یافت. احمدی‌نژاد و یارانش از گردنه سخت انتخابات عبور کردند و چهار سال دیگر سکاندار قوه مجربه شدند. چهار سال دوم، دولت اما جهت‌گیری‌های متفاوتی داشت. احمدی‌نژاد حکم معاون اولی را برای اسفندیار رحیم‌مشایی صادر کرد تا اسفندیار که از همان نوجوانی دوست داشت بر صدر بنشیند، باز هم خود را بالاتر ببیند.

از روستای مشا تا معاون اولی ریاست جمهوری راهی دراز بود که مشایی، حساب‌شده و قدم به قدم و گاه با جهش‌های بلند به آن رسید. ساخت کاخ آرزوهایش رو به پایان بود که ناگهان حکم حکومتی رهبر معظم انقلاب آب سردی بود بر پیکر او و مریدانش.

بسمه تعالی
جناب آقای دکتر احمدی‌نژاد، ریاست‌محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و تحیت
انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم‌مشایی به معاونت رییس‌جمهور برخلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شماست. لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد. سیدعلی خامنه‌ای
27/4/88

پای مشایی در میان بود، گرچه دستور رهبری بود. احمدی‌نژاد دستور را گرفت و 11 روز خانه‌نشینی اعتراضی پیشه کرد. سرانجام مشایی از معاونت اولی عزل شد و بلافاصله به سمت ریاست دفتر رییس‌جمهور منصوب شد. مشایی اما فقط در همین پست نماند و به پست‌هایی که از سال 84 در دولت گرفته بود، روز به روز اضافه می‌شد تا کارنامه پرباری در دو دولت احمدی‌نژاد با این پست‌ها داشته باشد: نمایندگی ویژه رییس‌جمهور به‌منظور تصمیم‌گیری در مورد نحوه اجرای اختیارات هیأت وزیران در امور نفت، ریاست شورای هماهنگی مناطق آزاد و ویژه اقتصادی، دبیر کمیسیون فرهنگی دولت، ریاست گروه مشاوران جوان ریاست‌جمهوری، مسوولیت انتصاب مدیرعامل صندوق مهر امام رضا(ع)، مسوولیت کنترل و نظارت مرکز امور حقوقی بین‌المللی ریاست‌جمهوری، نماینده تام‌الاختیار رییس‌جمهور در ستاد مرکزی راهیان نور، رییس کارگروه زیارت و فرهنگ رضوی، عضویت در شورای فرهنگی دولت با حکم رییس‌جمهور، رییس کمیته ‏عالی در مورد طرح خط لوله گاز ایران – پاکستان – هند، نماینده رییس‌جمهور در شورای نظارت بر صدا و سیما، جانشین رییس‌جمهور در شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور، رییس مرکز ملی جهانی‌شدن، عضو کمیسیون اقتصادی دولت، نظارت برکار سخنگوهای دولت و رییس شورای اطلاع‌رسانی دولت، نماینده ویژه رییس‌جمهور در امور خاورمیانه و...

با این خانه‌نشینی حاشیه پشت حاشیه بود که در اطراف رییس‌جمهور ایجاد شد، کم نبودند وزرایی که از دولت جدا یا کنار گذاشته شدند، نمایندگان حامی‌اش منتقد شدند و حلقه اطراف رییس‌جمهور کم‌تعدادتر شدند.

جریان موسوم به جریان انحرافی با محوریت مشایی ایجاد شد، جوانفکر، امیری‌فر، بقایی، ملک‌زاده و... نام‌هایی بودند که از آن‌ها به‌عنوان اعضای اصلی این جریان نام برده می‌شد.

سال 90 و 91 را باید سال‌های تلخی برای این جریان و مشایی دانست. انتقادات منتقدان از این جریان صریح‌تر می‌شد و برخوردهای قضایی و امنیتی با بسیاری از افراد این حلقه صورت گرفت، عده‌ای دعانویس و رمال منتسب به این جریان دستگیر شدند که تا هفته‌ها بحث درباره آن‌ها و ارتباطشان با مشایی نقل رسانه‌ها بود. اظهاراتی که برخی تکذیب شدند و برخی هیچ واکنشی را در پی نداشت. آیت‌الله مصباح‌یزدی، احمدی‌نژاد را سحرشده مشایی دانست و مداحانی که تا همین اواخر از اصلی‌ترین حامیان دولت بودند تندترین انتقادات از مشایی و احمدی‌نژاد را مطرح کردند، انتقاداتی که به دادگاه هم کشیده شد.

استراتژی سکوت

بعد از دستگیری رمالان و دعانویسان و مطرح‌شدن پرونده سوء‌استفاده مالی بی‌سابقه سه هزار میلیاردی و اختلاس بیمه ایران، مشایی در مجامع عمومی کمتر ظاهر می‌شد و کمتر سخن می‌گفت. عده‌ای گفتند تاریخ مصرف مشایی تمام شده، اما احمدی‌نژاد این عقیده را نداشت، او به دنبال ایرانیزه کردن مدل پوتین-مدوودف بود. مشایی برای احمدی‌نژاد نماد انسان کامل بود و چه کسی بهتر از مرادش که بر جای او بنشیند. موانع اما بر سر راهش بسیار بود و راه دشوار.

با این حال، مشایی شانه به شانه احمدی‌نژاد در مجامع مهم بین‌المللی حاضر می‌شد و تلاش می‌کرد که در این دو سال کمتر حرف مناقشه‌برانگیزی بزند. اصولگرایان منتقد دولت اما می‌گفتند که نخواهند گذاشت این مدل در ایران اجرا و مشایی رییس‌جمهور شود، می‌گفتند صلاحیت ندارد و او را شناخته‌اند. سیاست مشایی اما باز هم سکوت بود و سکوت و گاه تکذیب.

مشایی اما هنوز هم ناامید نشده، گرچه خبرهای کاندیداتوری‌اش را تکذیب می‌کند اما کمتر کسی است که از میل باطنی او و مریدش بی‌خبر باشد. سال‌ها تلاش از مشا تا کردستان، از کردستان تا تهران، از جام‌جم تا بهشت، از بهشت تا پاستور مگر بی‌هدف بود؟

ریاستی دیگر

11 آذرماه خبر استعفای مشایی از ریاست دفتر احمدی‌‌نژاد و انتصابش از سوی رییس‌جمهور به‌عنوان رییس دبیرخانه جنبش عدم تعهد مهر تاییدی بود بر تمام تحلیل‌ها. احمدی‌نژاد دراین حکم برای مشایی نوشت: «اینجانب جنابعالی را انسانی موحد، مومن، پاک، صبور و دارای قلب و اندیشه‌ای زلال، عاشق و دلبسته به ارزش‌های الهی و آحاد مردم جهان و عمیقا عارف و متعهد به آرمان مهدوی، حاکمیت جهانی توحید، عدالت، عشق و آزادی و مدیریت مشترک ملت‌ها و فردی شایسته، مدیر، مدبر و امین و از جهات گوناگون توانمند می‌شناسم و آشنایی و همکاری با شما را برای خود هدیه‌ای الهی و افتخاری بزرگ می‌شمارم.»

مشایی به دنبال کسب وجهه بین‌المللی است و چه جایی بهتر از جنبش عدم تعهد. او باز هم ریاست می‌کند، این بار نه بر دفتر رییس‌جمهور که بر دبیرخانه جنبشی با عضویب 120 کشور جهان! او راه ناتمام از مشا تا پاستور را باید به پایان برساند گرچه جاده سنگلاخی باشد. باید دید که حرکت بعدی «قهرمان شطرنج» مدرسه و «قاری قرآن» رامسر در صفحه شطرنج سیاست چیست؟

نظرات
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده است اولین نظر را شما ثبت کنید
ثبت دیدگاه

ارسال دیدگاه