رهبر انقلاب فرمودند مگر شما عباس دست طلا نیستید؟
زرین نامه: مقام معظم رهبری فرمودند: من شما را میشناسم. نفسها در سینه برای چند ثانیه حبس شد. من گفتم: مگر شما بنده را میشناسید!! اینجا بود که مقام معظم رهبری صحبت بنده را قطع کردند و فرمودند: من شما را میشناسم مگر شما عباس دست طلا نیستید؟
به گزارش زرین نامه؛ یکی از تازهترین کتب مورد اشاره و تحسین رهبر معظم انقلاب، یک کتاب جنگی و حماسی نیست؛ یعنی فقط جنگی نیست. بلکه یک کتاب اقتصادی است؛ یک کتاب کار است.
ماجرا از آنجا شروع شد که رهبر معظم انقلاب یکم بهمن سال قبل میزبان عدهای از رزمندگان قدیمی جبهههای جنگ بودند. مجلسی که ساعتی قبل از ظهر آغاز شد و تا نماز ظهر و عصر ادامه پیدا کرد. ترکیب افراد حاضر در آن جلسه که عمدتاً مو سفید کرده و عصا به دست گرفته بودند، خیلی جالب بود. آنها کسانی بودند که برای جنگیدن به جبهه نرفته بودند؛ رفته بودند تا در جبهه کار کنند. تفنگ بهدست نگرفته بودند؛ آچار و پیچگوشتی و چکش و روغن و گیریس، ابزار دستشان بود. تعمیرکار ماشینهای سنگین، صافکار، نقاش، گلگیرساز، اتاقساز، جوشکار و صاحبان حرفههایی از این دست.
افرادی که در آن سالها اسمشان را گذاشته بودند: «اصناف پشتیبان جنگ»؛ برای اینکه اهمیت موضوع این نشست روشن شود، باید بدانیم که رهبر انقلاب در سخنرانی اولین روز سال جدید در حرم رضوی هم به این نشست دوستانه اشاره فرمودند: «در دوران جنگ تحمیلی، یکی از مشکلات ما، از کار افتادن دستگاههای ما، بمباران شدن مراکز گوناگون ما، تهیدست ماندن نیروهای ما از وسایل لازم ـ مثل وسایل حمل و نقل و این چیزها ـ بود.
یک عده افراد صنعتگر، ماهر، مجرّب، راه افتادند از تهران و شهرستانها ـ که بنده در اوایل جنگ خودم شاهد بودم، اینها را میدیدم؛ اخیراً هم بحمدالله توفیق پیدا کردیم، یک جماعتی از اینها آمدند؛ آن روز جوان بودند، حالا سنّی از آنها گذشته، اما همان انگیزه و همان شور در آنها هست ـ رفتند داخل میدانهای جنگ، در صفوف مقدم، بعضیهایشان هم شهید شدند؛ تعمیرات کردند، ساختوساز کردند، ساختوسازهای صنعتی؛ این پلهای عجیب و غریبی که در جنگ به درد نیروهای مسلح ما خورد، امکانات فراوان، خودرو، جاده، امثال اینها، بهوسیلهی همین نیروهای مجرب و ماهر بهوجود آمد؛ امروز هم هستند، امروز هم در کشور ما الیماشاءالله؛ تحصیلکرده نیستند، اما تجربه و مهارتی دارند که گاهی از تحصیلکردهها هم بسیار بیشتر و بهتر و مفیدتر است؛ این هم یکی از امکانات نیروهای ما است؛ هم در کشاورزی این را داریم، هم در صنعت داریم.»(1393/01/01)
یکی از میهمانان رهبر انقلاب اسلامی در آن دیدار، «حاج عباسعلی باقری» مشهور به «حاج عباس فابریک دستطلا» بود. تعمیرکار خوشنام جبهههای جنوب یک سال قبل از آن خاطراتش را به همت بسیج اصناف و مدیریت نشر فاتحان، لباس جلد پوشانده بود.
رهبر انقلاب در آن دیدار، عباس آقای دستطلا را خوب به جا آوردند: «این کاری که اخیراً شروع شده که از شماها با این جزئیات و ریزهکاریها خاطرات میگیرند، این هم کار خیلی خوبی است. ما دو جلد از این کتابهای شما را خواندیم، یکی کتاب آقای بنایی را خواندم یکی هم کتاب این آقای حاج عباس دست طلا را که مفصل و با جزئیات [گفته] خواندم. خیلی خوب بود انصافاً؛ مخصوصاً کتاب ایشان؛ هم مطلب در آن زیاد بود، هم آثار صفا و صداقت در آن کاملاً محسوس بود و انسان میدید. خداوند انشاءالله فرزند شهید ایشان را با پیغمبر محشور کند و خودشان را هم محفوظ بدارد.»(1392/11/01
به همین منظور به سراغ یکی از افرادی که کتابش مورد عنایت مقام معظم رهبری قرار گرفته رفتیم و با وی درباره چگونگی روایت این کتاب به گفتوگو نشستیم که در ذیل آن را میخوانید:
آقای باقری درباره این موضوع صحبت کنید که چه چیزی باعث شد تا شما به روایت خاطرات خود از جنگ بپردازید؟
سردار مشایخی از بچههای سپاه از طرف بسیج اصناف شروع به نگارش این کتابهای کردهاند و وقت خواستند که آنها را برای دیدن به نزد «حاج غلامعلی آذر افشار» ببرم. و رفتیم منزلشان، آقای مشایخی گفتند که حاج آقا شما نامهها و عکسهایی که در جبهه داشتید را بیاورید.
عکسها را دیدند و نامههایی هم به صورت منظم در لای یک پوشه گذاشته شده بود که مرتب بودن آن نظر سردار مشایخی را جلب کرد. من در آن موقع گفتم اصل نامهها دست من است!! با تعجب گفتند که مگر شما هم نامه دارید؟ گفتم: بله اصل نامهها نزد بنده است به همین منظور گفتند که به منزل شما خواهیم آمد.
نامههای حاج آقا را جمع و خداحافظی کردیم و رفتیم. دو روز بعد همان تیم به منزل ما آمدند. و نامهها و عکسها را به خدمتشان آوردیم و گفتند اینها همان چیزهایی است که ما به دنبالش بودیم و مدارک اصلی محسوب میشود.
عکسها را نگاه و همه را جمع و با خود به همراه بردند. حدود 15 روز بعد، از بنده خواستند که در جلسهای که در انتشارات «فاتحان» گذاشته شده، حضور یابم که ما را ببینند. به این انتشارات رفتیم و گفتند که شما از کودکی تا دوران جبهه خود را تعریف کنید. ما هم شروع کردیم به صحبت کردن و مقداری از داستانها را تعریف کردیم و جریان نگارش کتاب به این گونه آغاز شد.
درباره دیدار با رهبری سخن بگویید؟
نزدیک به 40 نفر بودیم که به خدمت مقام معظم رهبری رفتیم. از اولین نفر که حاج آقا بنایی بودند به ترتیب با مقام معظم رهبری صحبت کردند تا رسید به اتحادیه گرگیرسازان، که سپس آقای حاج حسن کشانی رئیس اتحادیه صحبت کرده و بنده را برای صحبت با مقام معظم رهبری معرفی کرد.
و بنده مجدداً ایستاده و با ایشان سلام کردم. و گفتم از همان ابتدای آغاز جنگ، در یک اتوبوس 40 نفره به کرمانشاه اعزام شدیم که سرپرستمان نیز حاج داوود بقال بودند که وقتی به کرمانشاه رفتیم ما را تقسیم کرده و به اسلام آباد اعزام شدیم.
تا اینجا که صحبت کردم، مقام معظم رهبری به بنده گفتند: که من شما را میشناسم کلاً نفسها در سینه برای چند ثانیه حبس شد. و بعد گفتم: مگر شما بنده را میشناسید!! اینجا بود که مقام معظم رهبری صحبت بنده را قطع و فرمودند: من شما را میشناسم مگر شما عبادس دست طلا نیستید؟
بنده هم مکثی کردم و سپس به ایشان گفتم: اگر شما کتاب را خواندهاید جزئی از پاره جبهه در آن آمده و بیان شده است.
مقام معظم رهبری فرمودند: بله؛ من کتاب شما را دو بار خواندهام.
دیگه بنده حرفی نزده و در جای خود نشستم و بقیه شروع به صحبت با مقام معظم رهبری کردند و در نهایت رهبر انقلاب درباره کارهایی که انجام داده و میدهیم با آن جمع حدود 2 ساعت سخنرانی کردند.
نظر شما درباره عنایت ویژه مقام معظم رهبری به کتاب «عباس دست طلا» چیست؟
ما از اول به خاطر خدا به جبهه رفتیم و نیروی فنی جمع کرده و با خود به همراه بردیم. اما بار دوم بنده به تنهایی سرپرست گروه بودم و نیروهایی را به جبهه اعزام میکردم. آهنگر، مکانیک، گرگیرساز، باطرییساز، نقاش، شیشهبر و کل کارهای ماشین که نیاز به تعمیرکار داشت، به همراه خود نیرو به جبهه میبردم.
و اینکه مقام معظم رهبری به کتاب بنده لطف داشتهاند به خاطر لطف بیش از اندازه ایشان به نیروهای فنی در جبهه بوده است چراکه این کتاب بر طبق واقعیت نوشته شده است.
براساس این گزارش، عباسعلی باقری متولد 1324/12/8 در تهران به دنیا آمده است./فارس
ارسال دیدگاه