خیانت یکی ار راههای پر خطر و نابود کننده در رندگی میباشد در ازدواج وقتی یکی از دو طرف خیانت میکند، طرف دیگر نابود میشود. همیشه روحش پریشان و ذهنش مشغول است که چرا؟ چه کم گذاشتم؟ چه کار کردم؟ چه نکردم؟ و …، اما این سوالها بیهوده هستند. نتیجهای جز تراشیدن روح آدمی ندارند.
به گزارش زرین نامه ؛ خیانت یکی ار راههای پر خطر و نابود کننده در رندگی میباشد در ازدواج وقتی یکی از دو طرف خیانت میکند، طرف دیگر نابود میشود. همیشه روحش پریشان و ذهنش مشغول است که چرا؟ چه کم گذاشتم؟ چه کار کردم؟ چه نکردم؟ و …، اما این سوالها بیهوده هستند. نتیجهای جز تراشیدن روح آدمی ندارند.
مساله خیانت در همه دنیا هست و بیشتر میان مردان عمومیت دارد. در جامعه ما نیز این مساله هر روز بیشتر میشود. در میان آشنایان، دو نفری که تصور میکنیم خوشبختانه در کنار هم زندگی میکنند، ناگهان از هم جدا میشوند. یا دچار مشکلات بسیار میشوند و همه آن علاقه یک شبه از بین میرود. اما واقعا دلیل خیانت مردها چیست؟ چه میخواهند که ندارد؟ به دنبال چه هستند که در زنهای دیگر پیدا میکنند؟
اعتراف اول مردان خیانتکار: انتقام جویی
ایران ناز «من زمانی به همسر خود خیانت کردم که متوجه شدم او همچنان با نامزد سابق خود ارتباط پیامکی دارد. البته پیامهای آنها حاوی هیچ نوع صحبتی که باعث نگرانی باشد، نبود، اما تصور اینکه او قبلا با این مرد در ارتباط بوده است و حالا هم این دوستی را ادامه میدهد مرا عصبانی میکرد.
صمیمیت همسرم با نامزد سابقش برای من قابل درک نبود. با همین عصبانیت از خانه بیرون زدم و یک لحظه تصمیم گرفتم برای درآوردن حرص او، دختر جدیدی را بیابم و شماره اش را بگیرم و همین کار را هم کردم. به نظر من این کار دقیقا همان کاری بود که او انجام میداد و من هم تلافی کرده بودم.
ما از هم جدا شدیم. البته همسرم هرگز نفهمید من دوست دختر دارم. دلیل جدایی ما این بود که مناسب هم نبودیم و به درد هم نمیخوردیم. البته اعتراف میکنم آن کار من در عصبانیت درست و اخلاقی نبود، اما در آن لحظه احساس خوبی به من داد.»
اعتراف دوم مردان خیانتکار: نبودن جاذبه عاطفی متقابل
«تا جایی که به خاطر دارم من همیشه عاشق زنانی بودم که از هر نظر کامل باشند. همسر سابق من از خیلی نظرها خوب بود، اما با سلیقه من خیلی جور نبود. او بسیار منطقی به نظر میرسید که هیچ نوع ارزشی برای من نداشت و باعث جذب من نمیشد. خیلی تلاش کردم به این مساله توجه نکنم، اما نمیتوانستم.
پس از چند ماه، روزی با گروهی از دوستانم بیرون رفتم و در فروشگاهی که خرید میکردیم دختری را دیدم که بسیار عالی به نظر میرسید. از او شماره گرفتم و او به من گفت: هر وقت بخواهم میتوانم با او تماس بگیرم و قرار بگذارم.
من هم همین کار را کردم. پس از چند جلسه متوجه شدم باید رابطه خود با همسرم را پایان بدهم، زیرا دیگر هیچ جذابیتی برای من نداشت و دوست داشتم در کنار کسی باشم که دیوانه وار دوستش دارم و برای من فقط یک دوست ساده نیست.»
اعتراف سوم مردان خیانتکار: وقت نگذاشتن برای یکدیگر
«من زمانی از همسر سابق خود جدا شدم که او بسیار مسافرت میرفت و ما خیلی کم در کنار هم بودیم. من بیشتر مواقع تنها بودم. این تنهایی به ویژه در روزهای تعطیل آخر هفته بسیار مرا آزار میداد.
دوست داشتم کسی در کنارم باشد و با هم حرف بزنیم، بیرون برویم و …. به همین دلیل، دفعه آخری که به مسافرت رفت من سراغ زن دیگری رفتم و پس از بازگشت همه چیز را به او گفتم و از هم جدا شدیم. این جدایی برای هر دوی ما خوب بود. البته میدانم کار من به هیچ وجه اخلاقی نبود، اما در تنهایی هایم تنها چیزی که میتوانست به من آرامش دهد یک همزبان بود.»
اعتراف چهارم مردان خیانتکار: رابطه اشتباه
من با نامزدم در دانشگاه آشنا شدم. ما از همان ترم اول با یکدگیر دوست شدیم. پس از فارغ التحصیلی، هر کدام از ما به شهر خودش برگشت، اما پیش از آن با هم نامزد کردیم. من تقریبا همه آخر هفتهها به شهر او مسافرت میکردم. اما فقط آخر هفتهها در کنار هم بودیم و در طول هفته با دوستان خود خوشگذرانی داشتیم.
پس از چند ماه از این روند خسته شدم و با خودم تصور کردم در شهر خودم هم دختران زیبا و خوب زیادی هستند و من چرا همه روزهای تعطیل خود را در جاده و رفت و آمد میگذرانم؟ این مساله را با او در میان گذاشتم و چند باری او به شهر من میآمد، اما پس ا. مدتی او نیز خسته شد و با هم تصمیم گرفتیم این رابطه دشوار را پایان ببخشیم.»
اعتراف پنجم مردان خیانتکار: مغایرت احساسی و سبک زندگی
«من همسر سابق خود را در گردهمایی کاهش وزن ملاقات کردم. با هم دوست شدیم و هنگامی که با هم قرار میگذاشتیم و بیرون میرفتیم، هر دو حدود ۲۰ کیلوگرم اضافه وزن داشتیم. من همه رژیمها و برنامههای ورزشی خود را به دقت و با جدیت فراوان انجام میدادم و به سرعت وزن کم میکردم. اما او به ورزش و رژیم اهمیت نمیداد و در نتیجه کاهش وزنی هم نداشت.
پس از اینکه اضافه وزن خود را از بین بردم، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کردم. زنهایی که قبلا حتی به من نگاه هم نمیکردند مشتاق صحبت با من بودند و این حس خیلی خوبی به من میداد.
همسر سابق من از چاقی خود در عذاب بود و به زنهای اطراف من حسودی میکرد. یکی از روزهای آخر هفته که او خانه نبود، ما با یکی از این زنها قرار گذاشتم و با هم بیرون رفتیم.
من هرگز این مساله را به همسرم نگفتم، اما چند هفته بعد با بهانههای مختلف از او جدا شدم. من تصور میکنم باید با زنی باشم که شبیه من است و ارزشهای زندگی او ارزشهای من هستند. فردی که طرز فکر و اراده مان شبیه هم باشد.»
اعتراف ششم مردان خیانتکار: نداشتن رابطه عاشقانه
«من و همسرم همیشه خدا با هم جنگ و دعوا داشتیم. برای همه چیز با هم بحث میکردیم این همه تنش اعصاب مرا خورد کرده بود. درست برعکس همسرم، دختری در شرکت ما بود که همه چیز را خیلی راحت میگرفت و رفتار دوستانهای با همه داشت و شاد بود. یک شب که هر دو تا دیر وقت در شرکت مشغول کار بودیم، تصمیم گرفتیم برای شام با هم بیرون برویم. همه چیز خیلی عالی بود.
او بسیار خوب و پر احساس بود و شبی رویایی با عشقی پاک را با او پشت سر گذاشتم. این اتفاق جراتی در دل من به وجود آورد تا از رابطهای که همیشه مرا آزار میداد جدا شوم. یک هفته خانه نرفتم و پس از آن از همسر سابقم جدا شدم و اکنون با همکارم در ارتباط هستم.»
اعتراف هفتم مردان خیانتکار: رویاپردازی
«من هنگامی به همسر خود خیانت کردم که با دختری آشنا شدم که ابتدا قصدم تسلی دادن به او بود. او تازه از یک رابطه طولانی جدا شده بود و روحیه خوبی نداشت. ما زمان زیادی را با هم سپری میکردیم تا اینکه به هم علاقهمند شدیم. من تصور میکردم او بهترین زن روی زمین است و من با او خوشبخت خواهم بود. به همین دلیل، از همسرم جدا شدم و سراغ آن دختر رفتم. اما رابطه ما دوامی نداشت و متوجه شدم رویاپردازی بسیار بهتر از واقعیت است.»
اعتراف هشتم مردان خیانتکار: پیدا کردن اعتماد به نفس
«من همیشه خجالتی بودم و به هیچ وجه با جنس زن راحت نبودم. نامزدم نیز مثل من بسیار خجالتی بود رابطه ما مشکلی نداشت، اما هیچ هیجان و چیز جالبی هم نداشت. روزی برای کار خود در همایشی شرکت کردم. هنگام شام، خانمی رو به روی من نشسته بود که بسیار جذاب و باهوش به نظر میرسید و من واقعا جذب او شده بودم.
از این مساله بسیار تعجب کردم، زیرا قبلا چنین تجربهای نداشتم. حس خوبی بود و احساس میکردم در اوج آسمانها هستم. سعی کردم اعتماد به نفس داشته باشم و با او سر صحبت را باز کردم. در طول همایش و کنفرانسهای دیگر نیز با هم صحبت میکردیم و وقتمان را با هم میگذراندیم.
من هرگز از این رابطه به نامزدم چیزی نگفتم، اما چند ماه بعد از او جدا شدم. پس از جدایی من آن زن جذابی که در کنفرانسها میدیدم را دیگر هرگز ملاقات نکردم. اما همان رابطه کوتاه، اعتماد به نفس خاصی به من داده بود و متوجه شدم اگر اراده کنم میتوانم بیرون بروم و زن دلخواه خود را پیدا و با او ازدواج کنم.»
منبع: ایران ناز
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه