زرین نامه: طی روزهای اخیر، برخی اخبار تأیید نشده، از آموزش نیروهای شبه نظامی «اویغور» حاضر در سوریه توسط نیروهای نظامی و امنیتی ترکیه حکایت داشت. بر اساس این اخبار که گویا از طریق منابع اطلاعاتی پاکستانی منتشر شده، برخی عناصر شبه نظامی اویغور که برای مبارزه علیه دولت بشار اسد از مناطق شرقی چین (به ویژه استان سین کیانگ) به سوریه رفته بودند، از سوی ترکیه آموزش دیده و اینک در راه بازگشت به موطن خود هستند تا با شیوههای مدرنتر و احتمالاً پشتیبانی اطلاعاتی بیشتر، مبارزات خود علیه دولت مرکزی چین را از سر بگیرند. بر اساس این گزارشها، ترکیه درصدد است به این طریق از چین که تاکنون به عنوان یکی از حامیان اسد عمل کرده و مانع سقوط وی شده، انتقام بگیرد.
البته جنبش اویغورها در چین، حرکتی جدید نیست و پیشینه جدایی طلبی در منطقه سین کیانگ (ترکستان شرقی) چین حتی به اواخر قرن نوزدهم بازمی گردد؛ اما تحرک جدید اعضای این جنبش در پرتو تحولات دو سال اخیر منطقه خاورمیانه و انقلابهای عربی و حضور و مبارزه شماری از آنها در سوریه و دیگر مناطق، نشانه اضافه شدن بعدی منطقهای و بین المللی به این جنبش است که تبعات مهمی را با خود به همراه خواهد داشت.
گفتنی است هرچند خبر آموزش اویغورها در سوریه از سوی ترکیه و وجود برنامهای مشخص برای استفاده ترکیه از آنها علیه چین، تاکنون به تأیید رسمی نرسیده، اما حضور عناصری از این قوم در سوریه و مبارزه آنها علیه دولت اسد، تاکنون کم و بیش از سوی منابع خبری مختلف مورد اشاره قرار گرفته است.
اما ماجرا از آنجایی پیچیدهتر شده و ابعاد گسترده تری به خود میگیرد که توجه کنیم اولاً موضوع قدرت یافتن شبه نظامیان افراط گرا و جدایی طلب کشورهای مختلف در پرتو تحولات اخیر خاورمیانه، تنها به چین محدود نشده و به عنوان مثال، اقلیتهای مسلمان روسیه – با سابقه طولانی نبرد چچنها علیه مسکو – نیز از این روند برکنار نیستند و ثانیاً، تمایل به استفاده از پتانسیل این گونه نیروها برای کسب منافع سیاسی و پیشبرد سیاستهای خاص، تنها به ترکیه محدود نمیشود و احتمالاً طیفی از هم پیمانان این کشور در سازمان «ناتو» نیز به موضوع جدایی طلبی با دیدی مشابه مینگرند.
از سوی دیگر، موضوع جدایی طلبی و افراط گرایی تا حدی برای دو کشور روسیه و چین – و البته شمار زیادی از دیگر کشورهای منطقه – جدی است که اصولاً نفس شکل گیری سازمانی مهم چون «سازمان همکاری شانگهای»، بر همین اساس استوار بوده است. در این رابطه، هرچند محرک شکل گیری سازمان مذکور، حل اختلافات مرزی چین با جمهوریهای سابق شوروی در آسیای مرکزی و نیز روسیه بود، اما آنچه در سال ۲۰۰۱ به عنوان مهمترین هدف تأسیسی این سازمان اعلام شد، مبارزه با «سه شر» جدایی طلبی، افراط گرایی و تروریسم بود.
در این چارچوب، میتوان استدلال کرد در صورت حاد شدن مجدد مسئله سین کیانگ، رویکرد تقابلی با این مسئله صرفاً توسط دولت چین صورت نگیرد و به ویژه در صورت درگیر شدن روسیه در مسئلهای مشابه، ابزار حمایتی سازمان شانگهای در این زمینه فعال شود. در این صورت و با توجه به فرضیات فوق، اگر حمایت ترکیه از این تحرکات اثبات شود، احتمالاً باید انتظار تقابلی میان روسیه و چین از یک سو و ترکیه از سوی دیگر را داشت که با توجه به عضویت ترکیه در ناتو و اشتراک غرب با ترکیه در اختلاف با روسیه و چین، میتواند به بروز تقابلی تمام عیار در عرصه بین المللی بینجامد که حتی بعد نظامی نیز به خود بگیرد.
اما این صرفاً سناریوی بدبینانه است و با توجه به مجموعهای از عوامل، بروز تقابلی در این سطح و با این ماهیت، محتمل نیست. در این زمینه، پیش از هر چیز ملاحظات اقتصادی جهانی دخیل است که به ویژه در قالب نفوذ اقتصادی جهانی چین و تعاملات گسترده اقتصادی این کشور با غرب نمود مییابد. در سطحی پایینتر، خود ترکیه دارای تعاملات اقتصادی گسترده و البته حساسی با روسیه است که مهمترین جنبه آن، به صادرات نفت و گاز روسی به ترکیه مربوط میشود.
از سوی دیگر، فعال شدن گسلهای بیثباتی در منطقه و جهان، آن هم با چنین شدتی، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی به نفع هیچ یک از قدرتهای جهانی نیست.
با این حال، غیرمحتمل دانستن این گزینه، بدان معنا نیست که تحولات اخیر هیچ گونه تأثیری در روند دوستیها و دشمنیها و تقابلها و همکاریها در سطح بین المللی ندارد. در حقیقت، آنچه هم اکنون در موضوع اویغورها، و یا در سطحی مشخصتر، وقایع سوریه میگذرد، قطعهای از پازلی است که با کنار هم گذاشتن دیگر قطعات آن، تصویری از یک محیط بین المللی به شدت در حال تغییر به دست خواهد آمد.
در این محیط متغیر بین المللی، آنچه به طور روزافزونی به روند غالب رفتاری تبدیل شده و ممکن است حتی شکل یک الگوی کم و بیش پایدار به خود بگیرد، تقابل میان شرق و غرب است که هرچند به سبب مجموعهای عوامل، آن حالت متصلب دوران جنگ سرد و رویارویی بلوک شرق و غرب را به خود نخواهد گرفت، اما به واقعیتی عینی در عرصه بین المللی تبدیل خواهد شد.
در این زمینه، پیش از هرچیز باید به تقابل روزافزون میان آمریکا و روسیه اشاره کرده که بسیاری از تحلیلگران، صرف همین موضوع را برای سخن گفتن از یک «جنگ سرد جدید» کافی میدانند. حقیقت آن است که امیدها به بهبود روابط این دو کشور که در پی روی کار آمدن باراک اوباما و دیمیتری مدودیف در سال ۲۰۰۸ به وجود آمده بود، اندک اندک رنگ باخت و به ویژه پس از انتخاب مجدد ولادیمیر پوتین به ریاست جمهوری روسیه، روند تقابلی در روابط دو کشور روز به روز حالتی جدیتر و آشکارتر به خود میگیرد.
در حال حاضر، اختلافات دو کشور بر سر سپر موشکی ناتو در اروپای شرقی و گسترش ناتو همچنان به قوت خود باقی است؛ توافقات اولیه درباره امضای پیمان «استارت» جدید در زمینه محدود کردن سلاحهای هستهای طرفین به جایی نرسیده؛ اختلافات طرفین بر سر موضوع سوریه، جدیتر از آن است که با گفتوگو و مذاکره حل و فصل شود؛ و جدیدتر از همه، تصویب قانون موسوم به «ماگنیتسکی» در آمریکا که به بهانه ملاحظات حقوق بشری، محدودیتهایی را علیه برخی مقامات روس اعمال میکند، روابط دو کشور را حتی تیرهتر از پیش کرده است.
در رابطه با چین، آنچه در حال حاضر بیش از همه به شکل گیری یک روند تقابلی با غرب و به ویژه آمریکا کمک میکند، تحرکاتی که است آمریکا اخیراً در عرصه بین الملل با هدف «مهار چین» آغاز کرده است. دولتمردان آمریکایی با رسیدن به این جمع بندی که کشور چین با اقتصاد شکوفا و قدرت روزافزون خود، مهمترین چالش را در آینده برای تفوق جهانی ایالات متحده ایجاد خواهد کرد، به طور جدی در صدد پیش گیری و یا دستکم مقابله با این چالش افتادهاند.
تغییر نسبت حضور نیروهای دریایی آمریکا در دو اقیانوس اطلس و آرام از ۵۰- ۵۰ به ۴۰- ۶۰ و توجه بیشتر به حضور در محدوده پیرامونی چین، آشکارترین نمود این تمهیدات جدید آمریکا بود. از سوی دیگر، تور منطقهای باراک اوباما به خاوردور که بلافاصله پس از انتخاب مجدد وی به ریاست جمهوری انجام گرفت، نشانه دیگری بود مبنی بر اینکه دولت ایالات متحده از این پس با جدیت بیشتری بر این منطقه متمرکز خواهد بود. علاوه بر این موارد، آمریکا و دیگر کشورهای غربی آشکارا سعی دارند با تحت فشار گذاشتن چین در موضوعات حقوق بشری و سیاست داخلی این کشور، چین را تا حد امکان از داخل در معرض چالش قرار دهند.
به این ترتیب، دستکم از جبنه نوع تهدیدات و ماهیت رویارویی با غرب، چین و روسیه اکنون دارای مشترکات فراوانی هستند. البته تردیدی نیست که موضوع سوریه در حال حاضر به مهمترین نقطه اشتراک این دو کشور بدل شده که خود این موضوع، بسیاری از جنبههای پیش گفته را در خود مستتر دارد.
از دید این دو کشور، وقوع تغییر در نظام سیاسی سوریه، با توجه به اهمیت استراتژیک این کشور، در درجه اول و در سطح کلان، اقدامی در راستای تغییر وضع موجود بین المللی و بر هم خوردن توازن قوا به ضرر آنها خواهد بود. در سطح میانه و خرد نیز با توجه به ماهیت گروههای درگیر در سوریه، بیتردید تغییر در این کشور به طور جدی دامن چین و روسیه را خواهد گرفت که موضوع فعال شدن گسلهای جدایی طلبی و افراط گرایی در این کشورها، تنها یکی از ابعاد آن است.
به این ترتیب، سناریوی محتمل و امکان پذیر در شرایط کنونی، بیش از هر چیز در قالب نزدیک شدن هرچه بیشتر چین و روسیه به یکدیگر و همسویی آنها در رویارویی با ایالات متحده و کشورهای همسو و هم پیمان با آن نمود خواهد یافت. در این چارچوب، مهمترین تحولاتی که بر اثر این تشدید تقابل در عرصه بین الملل روی خواهد داد، عبارت خواهد بود از:
۱- منسجمتر شدن، سیاسی و امنیتیتر شدن و در مجموع، تحول در رویکرد اتحادها و گروه بندیهای منطقهای و جهانی: در این زمینه میتوان انتظار داشت که ناتو تمرکز بیشتری را بر توسعه خود به سمت شرق و یا دستکم گسترش فعالیت خود در این عرصه صرف کند (استقرار موشکهای پاتریوت در ترکیه را میتوان یکی از نمونههای اولیه این روند دانست). در مقابل، انتظار میرود سازمان همکاری شانگهای نیز که طی سالهای اخیر بیشتر در حوزه اقتصادی فعال شده، با اتخاذ رویکردی امنیتیتر، تمرکز اصلی خود را از یک سو بر مبارزه با تهدیدات منطقهای و از سوی دیگر، مقابله با یکجانبه گرایی آمریکا قرار دهد.
۲- کمتر شدن زمینههای همکاری راهبردی شرق و غرب: در فضای جدید بین المللی، ابتکاراتی از جمله پیمان «استارت» جدید کمتر زمینه عملی شدن پیدا میکنند و جو بدبینی و عدم اعتماد موجود، حتی زمینههای همکاری برای رفع تهدیدات مشترک را نیز محدود خواهد کرد.
۳- افزایش تمرکز چین و روسیه بر گسترش تواناییهای نظامی: در این زمینه، به طور خاص میتوان انتظار داشت که چین پیش از زمانی که از مدتها قبل مورد اشاره تحلیلگران قرار میگیرد، از فاز قدرت اقتصادی، وارد فاز قدرت نظامی شده و در جستوجوی ابرقدرتی برآید.
۴- افزایش احتمال استفاده سیاسی از ابزارهای اقتصادی: تبادلات مالی گسترده چین با کشورهای غربی که عملاً نوعی وابستگی برای این کشورها ایجاد کرده، میتواند به عنوان ابزاری کلیدی در دست چین عمل کند. روسیه نیز به استفاده خود از «کارت انرژی» ادامه خواهد داد. در مقابل، بیتردید غرب هم در پی تعریف ابزارها و رویکردهای جدیدی در این حوزه برخواهد آمد.
۵- تطویل بحران های بین المللی، مشابه مورد سوریه: در کشورهایی چون سوریه که هر دو قطب قدرت جهانی دارای منافعی بوده و همکاری آنها برای حل بحران ضروری است، عمق اختلافات، زمینه حل و فصل سریع بحران را از میان میبرد.
۶- احتمال درگیریهای محدود نظامی در سطح منطقهای: در صورت فعال شدن گروههای افراط گرا و تجزیه طلب، بیتردید دامنه ناآرامیها و بیثباتیها تنها به یک یا دو کشور محدود نخواهد ماند و مقابله با نفوذ و فعالیت این گروهها، کشورهای درگیر را به اقدام در سطحی منطقهای خواهد کشاند.
۷- افزایش بیثباتی در کشورهای دارای اقلیتهای قومی و مذهبی: استفاده از پتانسیل گروههای تجزیه طلب، همواره به عنوان ابزاری سیاسی از سوی غرب مورد استفاده قرار گرفته و هم اکنون نیز به ویژه در سطح خاورمیانه قابل مشاهده است. افزایش تقابل شرق و غرب، احتمال استفاده جدیتر از این گزینه از سوی غرب را افزایش میدهد.
اما باید توجه داشت که پیامدهای این تغییر و تحول در عرصه بین الملل، یک سره منفی و ناگوار نیست. مهمترین نکته در این رابطه آن است که بروز این تقابل، احتمالاً پتانسیل بازیگری و کسب منافع از سوی قدرتهای کوچکتر را افزایش میدهد. در حقیقت، دو قطبی شدن فضا، این امکان را برای قدرتهای کوچکتر فراهم میکند که با چانه زنی و دیپلماسی، زمینه تأمین منافع خود را بیش از پیش فراهم کنند.
چنین فضایی البته میتواند از برخی جهات به نفع ایران نیز باشد. به عنوان مثال، به سبب تعریف رویکرد ایران به عنوان رویکردی ضدغربی، در فضای تشدید تقابل شرق و غرب، زمینه ورود ایران به گروه بندیهای ضدغربی – مثلاً سازمان شانگهای که مدتها برای عضویت در آن تلاش کرده – فراهمتر خواهد شد. علاوه بر این، امکان استفاده از این تقابل در مسئله هستهای ایران نیز وجود دارد و ایران این امکان را دارد که چین و روسیه را به حمایت واقعی از برنامه هستهای خود متقاعد کند.
البته تردیدی نیست که تمامی این موارد تنها در صورتی امکان پذیر خواهد بود که دستگاه دیپلماسی کشور با درکی صحیح از شرایط بین المللی، از امکاناتی که فضای جدید جهانی در اختیار کشور خواهد گذاشت به طور صحیح و با استفاده از ابزارهای صحیح بهره ببرند. در ضمن، نباید از تهدیدات و چالشهایی که در این فضا برای ایران به وجود خواهد آمد، غافل بود و رویارویی موثر با این تهدیدات نیز رویکردهای مناسب خود را میطلبد.
* دانشجوی دکترای مطالعات منطقهای دانشگاه تهران
ارسال دیدگاه