زرین نامه: این روزها با هر کسی که حرف میزنی یا دنبال کمپ ترک شیشه و کراک برای برادر و برادرخانمش میگردد یا خودش دارد مصرف میکند یا اعصابش به خاطر مصرف دیوانهوار پدری عمویی پسرخالهای کسی به هم ریخته.
محمد مطلق در خبرآنلاین نوشت: يادم ميآيد بچه كه بودم نقطه چين نامي توي شهرمان بود كه شهره بود به شيرهاي، نقطه چين نام ديگري بود خانم، كه معروف بود به نقطه چيني...آنقدر حرف اينها توي كوچه و بازار بود كه آخرش گذاشتند و رفتند، هم آن آقا و هم آن خانم كه يكي اهل محله ريگ سياه بود و يكي هم محله سراب و بادامستان. اسم اين دو بدبخت شده بود فحش، مثلا وقتي توي كوچهاي دو تا همسايه دعواشان ميشد، همديگر را به اسم آن دو نفر صدا ميزدند يا اينكه ميگفتند مثلا دماغت مثل دماغ فلانيه و... البته عالي خان نامي هم بود كه به سن من قد نميدهد، پسر محترم السلطنه از فاميلهاي اورنگ و اميرنظام. خب خان و سناتور و ميرزا و سلطنه همه وافوري بودند حرفي نيست اما مردم نه، باز لااقل خدا را شكر حالا جريان برعكس شده. من كه وزير و وكيل كراكي نميشناسم و نشنيدهام.
گفتم عالي خان، يادم افتاد يك روز شوهرخالهام سر دعواي زار و زمين ميرود پيش همين آقا و دم در دو زانو مينشيند تا خان سر از وافور بردارد. خان تعارف ميكند بفرمائيد دودي بگيريد. شوهرخاله بيچاره ما هم عرض ميكند خان به سلامت! من اهل وافور نيستم شيرين كام باشيد! خان دستور ميدهد براي آقا قليان چاق كنيد. شوهر خالههه ميگويد خان بنده قليان نميكشم راحت باشيد. خان ميفرمايد خب سيگار كه ميكشي؟ بفرمائيد چپقي سيگاري... شوهرخاله ماهم مظلوم، همان طور كه در آستانه گردن كج و دوزانو نشسته بوده، جواب ميدهد خان به سلامت من اهل دود نيستم. خان ميخندد و داد ميزند آهاي براي آقا آبكي بياريد. آقا هم كه شوهرخاله ما باشد عرض ميكند خان بفرمائيد زحمت نكشند، من اهل آبكي نيستم عرض كوچكي داشتم و اگر اجازه دهيد بگويم و رفع مزاحمت كنم... خان سر از وافور برميدارد و كمي به شوهرخالههه براق ميشود و درحالي كه دو ستون لولهاي دود از دماغش بيرون ميداده ميغرد كه چايي چطور؟ چايي كه ميخوريد احيانا؟ شوهرخاله پاستوريزه ما كه واقعا چايي هم نميخورد، زير لب فس فسي ميكند و ميگويد: خان! فدايت گردم خير، من عادت به چايي هم ندارم و... جمله از دهانش بيرون نيامده همان و فرياد خان همان كه برو گم شو پدر فلان و لنگه كفش و اردنگي و فلان فلان...
عرض كردم كه مردم كمتر ميرفتند سراغ دود و دم و اگر كسي از سن هفتاد و پنج سالگي به آن طرف زغالي ميگيراند و مثقالي ميچسباند، بايد توي هفت تا سوراخ قايم ميشد كه مبادا در و همسايهاي بو برده باشد. بگذريم از معتادان بدنام قلعه تهران كه شهره ايران بودند.حالا توي شب نشينيهاي همان شهري كه من بزرگ شدهام اگر پيك نيكي روشن نكني ميگويند فلان فلان شده سفره انداخته از اين سر تا آن سر عرضه ندارد دو تا قل قلي بگذارد وسط! البته اين موضوع مال پنج شش سال پيش است، يعني زماني كه هنوز شيشه و كراك جاي ترياك را نگرفته بود. حالا حرف بزرگترهاي خانواده صد رحمت به ترياك است... يادش بخير ترياك! نه آن ترياكي كه دهخدا توي چرند و پرندش توصيف ميكند؛ قاطي چهار من چهار من تلخه و لواشك و قره قروت و خاك اره... نه، ترياك مولانايي كه ميفرمايد: همچو ني زخمي و ترياقي كه ديد... ترياك آريامهري، ترياك بيغش. امان از نوستالوژي ترياك...هي! كاش الان ارزان بود و سوپريها به جاي اين همه هله هوله كه همهاش سوتغذيه و گرسنگي سلولي ميآورد، ترياك ميفروختند تا لااقل اين آشپزخانههاي شيشه و كراك جمع ميشد.
آشپزخانه؟ اين حرفها را از همين دور و بريها ياد گرفتهام؛ ميگويند ديگ دارند و چه ميدانم ساليسيلات و مفناميك اسيد و ديفن هدرامين و اين چيزها را قاطي ميكنند و ميجوشانند. لابد به جاي ادويه هم دو سه شيشه اكسپوكتورانت كدئين و آموكسي كلاو ميريزند توياش خوش مزه شود. اسم همه داروهايي كه بلدم همين چند تاست، ژلافون يادم رفت. خب اينها را به هم ميزنند و مثل دوشاب انگور عملش ميآورند. ميگويند از اين آشپزخانهها خيلي هست، توي هر گاراژ كهنه و زيرزمين و خرپشتهاي يكي از اين آشپزخانهها هست. ميگويند از اين غذا كه بخوري مغزت كرم ميزند، انگشتهات يكي يكي ميافتد. ببينيد بشر به كجا رسيده! آدم موقع ناهار زنگ بزند به يكي از اين آشپزخانهها برايش چيزي بياورند كه مغزش را بخورد يعني غذا مغز تو را بخورد! صد رحمت به دوره ضحاك كه زوري مغزت را ميخوردند. حالا بايد پول بدهي زنگ بزني كرم بخري كه مغزت را بخورد... من كه نميفهمم. يعني كاوهاي بين مسئولان پيدا ميشود ترياك يارانهاي بدهد دست جوانان غيور و اين آشپزخانهها را به خاك سياه بنشاند و اژدهاي هفت سر كراك و شيشه را نابود كند؟ لازم است تاكيد كنم ترياك يارانهاي و نه يارانه ترياك چون وقتي پول ترياك را بريزي به حساب مردم، معلوم نيست واقعا خرج ترياك بشود يا نه.
ارسال دیدگاه