در فرهنگ اسلامی همه در برابر قانون یکساناند و قدرت سیاسی هیچ گونه مزیتی در مقابل قانون محسوب نمیشود، بلکه هر کس به هرم قدرت نزدیکتر است در صورت خطا مواخذهاش شدیدتر است.
چکیده
برای شناختِ تفاوتهای فرهنگی میان جوامع، دستیابی به مشترکات آنها ضروری است. عالمان اجتماعی کوشیدهاند تا از طریق استدلال نظری، تجربه میدانی و مطالعات آماری، مسائل مشترک بین جوامع را شناسایی کنند. نتایج این مطالعات، به نظریاتی در باب ابعاد فرهنگ انجامیده است. یکی از مهمترین مطالعات در این زمینه، الگوی ابعادی هافستد در شناسایی ابعاد فرهنگ ملی است.وی پنج بُعد مشترکِ فاصله قدرت، جمع گرایی ـ فردگرایی، زنیگری ـ مردیگری، اجتناب از ابهام و جهت گیری کوتاه مدت –بلند مدت را بین جوامع شناسایی کرده است.
نوع نگاه به این مقولات، میتواند تفاوتهای فرهنگی را مشخص کند. با توجه به اهمیت این موضوع در برنامهریزیهای فرهنگی و وجود خلأ در مطالعات اسلامی در این زمینه، نویسنده در تلاش است با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی، هر یک از این ابعاد را به جامعه جهانی عصر ظهور، که ظرف تحقق تمامی ارزشهای اسلامی است، عرضه کند تا نتایج آن مبنای مطالعات و برنامهریزیهای فرهنگی قرار گیرد. در این مقاله، «فاصله قدرت» به عنوان یکی از ابعاد پنجگانه الگوی هافستد، در کانون بررسی قرار گرفته است.
کلید واژهها: فرهنگ، فرهنگملی، فرهنگاسلامی، جامعه مهدوی، فاصله قدرت.
مقدمه
یکی از ابعاد مهم جهانیشدن، «فرهنگ» است. در این بُعد، جهانی شدنِ ارزشهای فرهنگی، هنجارهای معنوی و دینی، ترویج و اشاعه فرهنگهای برتر و... مطرح است. با توجه به میل فطری همگان برای ایجاد مدینه فاضله و گسترش تفکر جهانی شدن، و وجود مبانی قوی در شیعه برای ایجاد حکومت جهانی و فرهنگی بودن این حکومت، یکی از مهمترین مسائلی که اکنون متفکران شیعی باید در صدد آن باشند، تبیین و معرفی فرهنگ ناب اسلامی در قالب حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) است.
فرهنگ اسلامی با افراط و تفریط درباره انسان مخالف است. اینکه انسان را تا سر حد خدایی بالا ببریم و او را خدا و فعال ما یشاء بدانیم و پروردگار و خالقی برای او نشناسیم و معاد و حیات دیگری برای او در نظر نگیریم و برای او آزادی بی حد قائل شویم یا اینکه در مقابل، او را فقط حیوانی بخوانیم تابع غرایز و فاقد اراده که نسبت به دیگر حیوانات مقداری پیشرفت داشته است و هنوز هم مانند دیگر حیوانات باید فقط به دنبال خور و خواب و شهوت باشد، هر دو دیدگاه مطرود است. |
بر همین اساس یکی از اصلیترین مباحث بیان شاخصها و ابعاد فرهنگی جامعه جهانی عصر ظهور در قالب الگوهای منطقی و مورد پذیرش همگان میباشد. در این پژوهش برآنیم که با عرضه ابعاد پنجگانه الگوی هافستد ـ به دلیل حجم و گستره نمونه آماری و اعتبار یافتههای وی ـ به جامعه جهانی عصر ظهور به تبیین شاخصهای اساسی فرهنگ اسلامی بپردازیم.
تا کنون شاخصهای فرهنگی عصر ظهور به عنوان موضوع فرعی ذیل عناوین عامتری چون حکومت امام عصر یا اوصاف و اوضاع عصر ظهور، در قالب پایاننامه و مقاله مطرح شده است، ولی هیچ یک به عنوان موضوع اصلی به آن نپرداخته است.1در این مقاله فاصله قدرت به عنوان اولین بُعد از ابعاد پنجگانه الگوی هافستد به جامعه جهانی عصر ظهور عرضه میشود.
در همین زمینه پاسخگویی به سؤال اصلی با عنوان «نوع نگرش به بُعد فاصله قدرت در عصر ظهورچگونه است؟» پرسشهای فرعی با عناوین «فرهنگ مبتنی بر ارزشهای اسلام ناب چه فرهنگی است؟»، «از دیدگاه فرهنگ اسلامی نابرابری چگونه تبیین میشود؟» و «از دیدگاه فرهنگ اسلامی سلسله مراتب قدرت چگونه تبیین میشود؟»
ضروری به نظر میرسد. از اینرو، بعد از تبیین الگوی هافستد در باب فاصله قدرت، فرهنگ اسلامی و ویژگیهای آن بیان میشود و با بیان دیدگاه فرهنگ اسلامی درباره نابرابری و سلسله مراتب قدرت دیدگاه جامعه جهانی عصر ظهور که ظرف تحقق عینی ارزشهای اسلامی است در مورد فاصله قدرت مشخص میشود.
مفهوم فرهنگ
درباره فرهنگ گفتهاند:مقوله و مفهوم فرهنگ یکی از پرکاربردترین واژهها در زندگی اجتماعی انسانهاست و نمیتوان حد و حدود مشخصی برای کاربرد این مفهوم قائل شد. گستردگی و شمول این مفهوم سبب شده است که بسیاری از امور انسانی و پدیدههای اجتماعی و انسانی تحت پوشش و سیطره این مفهوم قرار گیرد و امور اجتماعی و انسانی توسط آن توصیف، تشریح و تبیین شود.
به همین جهت تعاریف و ویژگیهای مختلفی از این مفهوم ارائه شده است. زیرا افراد با توجه به جهانبینیها، ارزشها، ایدئولوژیها و نوع استفاده و کاربرد مورد نظر این مفهوم را تعریف و طبقهبندی میکنند. بنابراین در انتخاب امور فرهنگی باید «ربط تعریف» با موضوع مطالعه (موضوع کار) مدنظر قرار گیرد.2
تعریف فرهنگ
کمتر مفهومی به اندازه مفهوم فرهنگ در حوزه علوم اجتماعی در معرض تفسیرها و تعبیرهای گوناگون بوده است. شاید بتوان گفت تعریف فرهنگ به «عاملی که به زندگی انسان معنا و جهت میدهد»، منطقیترین سخن در تعریف این واژه است.3 چنانکه گفته شد، معنی و تفسیر «فرهنگ» باید با توجه به کاربرد آن باشد. به همین دلیل بهتر است با مفهوم فرهنگ ملی که مفروضات و ارزشهای بنیادین جامعه را بیان میکند آشنا شد. شاید بتوان گفت مفهوم فرهنگ ملی با ورود این واژه به رشته انسانشناسی ـ که به بررسی رفتار و چگونگی تمایز جوامع انسانی از هم میپردازد ـ معنی پیدا کرد.
عقل، در فقه اسلامی میتواند خود کشف کننده قانون باشد، قانونی را قید بزند یا توسعه دهد و مددکار خوبی برای سایر منابع و مدارک باشد.ابتنای مقررات و احکام فرهنگ اسلامی به مصالح و مفاسد واقعی و درجهبندی آنها و ایجاد بابهایی در قانونگذاری اسلامی همچون «باب تزاحم» یا «باب اهم و مهم»و وجود قواعد کنترل کننده اساسی مانند قاعده «لاحرج» و «لاضرر» فقها را در تشخیص مصالح مهمتر و مهار و تعدیل قوانین دیگر و جوابگویی به مشکلات جامعه یاری میرساند. |
1.تعریف رهبر معظم انقلاب
رهبری در جمع اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی (1381) میفرمایند: ...عاملی که یک ملت را به رکود و خمودی، یا تحرک و ایستادگی، یا صبر و حوصله، یا پرخاشگری و بیحوصلگی، یا اظهار ذلت در مقابل دیگران، یا احساس غرور و عزت در مقابل دیگران، به تحرک و فعالیت تولیدی یا به بیکاری و خمودی تحریک میکند، فرهنگ ملی است. فرهنگ ـ با همین تعریف ویژه - محصول تعریف جمعی از یک جامعه است و خودش مؤثر در همه حرکات و تحولات و تشکیلدهنده هویت یک جامعه است.4
2. تعریف هافستد
هافستد مطالعات جامعی درباره تأثیر فرهنگ ملی بر سازمانها انجام داده است. او ابتدا درباره کلمه «فرهنگ» چنین میگوید:فرهنگ کلمه راهنمایی برای همه الگوهای تفکر، احساس و عمل است و امور معمولی و بیاهمیت در زندگی را نیز در بر میگیرد؛ اموری مانند سلام و احوال پرسی، غذا خوردن، احساسات آشکار و یا ناآشکار، رعایت فاصله فیزیکی خاص از دیگران، عشق ورزی یا حفظ بهداشت بدنی.5
به گفته هافستد اساس فرهنگ، برنامهریزی ذهنی( فکری) جمعی است. در واقع این بخش از موقعیت است که بین اعضای یک منطقه، جامعه یا گروه مشترک و با اعتقادهای ملل دیگر مناطق یا گروهها متفاوت است. وی در تأکید بر ملت به عنوان متغیری مهم در بررسی جامع مدیریت و فراگردهای آن میگوید:در درون ملتهایی که مدتی است به وجود آمدهاند عواملی قوی در جهت یکپارچگی بیشتر وجود دارد؛
از قبیل یک زبان ملی غالب، رسانههای جمعی مشترک، نظام آموزش و پرورش ملی، ارتش ملی، نظام سیاسی ملی، نماینده ملی در رویدادهای ورزشی با جاذبه عاطفی و نمادین قوی، بازار ملی برای مهارتها، محصولات، و خدمات خاص...».6باتوجه به تفاوتهای فرهنگی در جوامع انسانی، کوئن میگوید: «هر جامعهای فرهنگی دارد؛ چنانکه هر فرهنگی نیز متعلق به یک جامعه است».7 تفاوتها و هنجارهای فرهنگی نمودهای مختلفی به خود میگیرند که دانشمندان با توجه به این نمودها سطوح مختلفی را برای فرهنگ قائلاند.8
سطحبندی فرهنگ
از نظر هافستد عناصر محتوایی فرهنگ خود را به طرق گوناگون نشان میدهند. از میان اصطلاحات گوناگون که برای فرهنگ به کار برده شده چهار مفهوم مهم است: «نمادها و الگوها»، «اساطیر و شخصیتها»،« آداب و رسوم» و «ارزشها» که این چهار عامل مانند پوستههای متداخل یک پیازند که در آن «نمادها»، بیرونیترین و «ارزشها» مبناییترین عناصر یک فرهنگ به حساب میآیند.
نمادها، اساطیر و آداب و رسوم تحت اصطلاح اعمال فرهنگی ردهبندی شدهاند؛ یعنی برای شاهد بیرونی قابل مشاهدهاند، اما معانی فرهنگیشان دقیقاً مشهود نیست و در روش تفسیر آنها توسط خودیها نهفته است. هسته فرهنگ با ارزشها شکل گرفته است، ارزشها عبارتاند از تمایلات وسیع در جهت ترجیح وضعیتهای خاص از امور در مقایسه با وضعیتهای دیگر. ارزشها عبارتاند از احساسات با جهتی برای آن جهت مثبت و منفی، مانند شر در برابر خیر.
ارزشها از نخستین چیزهایی هستند که کودکان نه به صورت آگاهانه بلکه به صورت ضمنی میآموزند. روانشناسان معتقدند که تا سن 10 سالگی بیشتر کودکان نظام ارزشی خانوادگیشان را تثبیت کردهاند. پس از این سن ایجاد تغییرات بسیار دشوار خواهد بود. از آنجا که ارزشها به این زودی برای ما حاصل نمیشوند بسیاری از آنها برای وجدان آن به صورت ناخودآگاه باقی میمانند. از اینرو، نمیتوان در مورد آنها بحث کرد و نه افراد بیرونی میتوانند آن را مشاهده کنند؛ تنها میتوان از کنش افراد تحت شرایط مختلف این گونه ارزشها را استنباط کرد.9
معناداری زندگی انسان در گرو رفتارهایی است که در چارچوب نظام ارزشی ویژه یک جامعه و در راستای باورها و نظام عقیدتی آن جامعه انجام میگیرد و چون مطابق بینش اسلامی فقط جهانبینی حق و به تبع آن، یگانه نظام عقیدتی و ارزشی صحیح، اسلام است. ما مسلمانان عامل معناداری و جهتدهنده زندگی انسان را «دین» میدانیم؛ از اینرو، فرهنگ در گونه سوم از تعاریف پیشگفته بر دین انطباق مییابد، مگر اینکه اجزای تشکیل دهنده فرهنگ را کمتر از اجزای تشکیل دهنده دین بدانیم. |
در تعریف ارزشهای اجتماعی دیدگاه یکسانی وجود ندارد، اما تعریف غالب در علوم اجتماعی آن را «باید و نباید»هایی میداند که مورد آرزو و پذیرش اکثر افراد جامعه است. «ارزشها مفاهیم حیاتی بشری را تشکیل میدهند. آنها استانداردهای فرهنگی ویژهای هستند و به وسیله آنهاست که عالیترین انگیزههای زندگی و بلندترین آرزوها و باورهایمان را توضیح میدهیم».10
فاصله قدرت در مطالعات هافستد
هافستد در کتابهای اصلی خود: سازمانها و فرهنگها11 و پیامدهای فرهنگ12 برای هر یک از ابعاد پنجگانه فرهنگ ملی فصلی را اختصاص داده است. در این مقاله فصل مربوط به فاصله قدرت به اختصار بیان میشود، به خصوص بر جدولهایی که هافستد در آنها تفاوتهای کلیدی بین دو انتهای پیوستار در هریک از این ابعاد را معرفی کرده است، تأکید میشود.
این جدولها نتایج حاصل از تحقیقات گسترده هافستد را نشان میدهد و تصوری از دو گروه مطلوب در هر یک از ابعاد را فراهم میآورد. بدیهی است که موقعیتهای واقعی نقطههایی بین دو نهایت پیوستار را تشکیل میدهند که به یکی از آنها نزدیک خواهند بود یا آنکه واقعاً حدی میانه را به خود اختصاص خواهند داد.
بُعد فاصله قدرت پاسخی است که هافستد برای سؤال اول از پنج سؤال اساسی خود یافته است: سؤال اول با نابرابری بین افراد در هر جامعه سر و کار دارد… گستره پاسخهایی که به این سؤال داده شد، از: «نابرابری امری است طبیعی و مطلوب» که به معنی فاصله قدرت زیاد است، تا «تا حد امکان باید از نابرابری دوری کرد» که به معنای فاصله قدرت پایین است، در نوسان بود.»13
نمرههای شاخص فاصله قدرت (PDI)14 ارتباطات وابستگی در یک کشور را نشان میدهد. در کشورهای با فاصله قدرت کم، مرئوسان وابستگی محدودی به رؤسا دارند و به مشاوره اولویت میدهند که معنای آن وابستگی متقابل رئیس و مرئوس است. فاصله عاطفی میان رئیس و زیردست نسبتاً اندک است: زیردستان میتوانند به آسانی به رؤسای خود نزدیک شوند و با آنان مخالفت کنند.15
جدول(1) تفاوتهای مهم میان جوامع با فاصله قدرت کم و جوامع با فاصله قدرت زیاد را با توجه به هنجار عمومی، خانواده، مدرسه، و محیط کار خلاصه میکند. اینها دو منتهیالیه یک پیوستارند، و بیشترین موقعیتهای کاری در بین این دو نقطه خواهد بود و عناصری را از هر دو شامل خواهد شد. اما نظریههای مدیریت به ندرت به وجود این نمونههای متفاوت و وقوع آنها بر اساس عامل تعیین کننده فرهنگ اذعان کردهاند.
جدول1. تفاوتهای مهم میان جوامع با فاصله قدرت کم و زیاد16
یک. هنجار عمومی، خانواده، مدرسه و محیط کار
فاصله قدرت کم | فاصله قدرت زیاد |
نابرابریها میان افراد باید به حداقل برسد. | نابرابریها میان افراد هم مورد انتظار و هم مطلوب است. |
تا حدی بین افراد قدرتمندتر و افراد کمقدرت وابستگی متقابل باید باشد، و چنین هم هست. | در عمل، افراد کمقدرتمندتر باید به افراد قدرتمندتر متکی باشند؛ افراد کمقدرتمندتر در دو قطب وابستگی و ضدوابستگی قرار میگیرند. |
والدین فرزندان خود را افرادی همشأن و برابر با خود تلقی میکنند. | والدین به فرزندان خود درس فرمانبرداری میدهند. |
فرزندان والدین خود را افرادی همشأن و برابر با خود میپندارند. | فرزندان با والدین خود با احترام رفتار میکنند. |
آموزگاران انتظار دارند در کلاس شاگردان ابتکار عمل را در دست گیرند. | از آموزگاران انتظار میرود که همه ابتکارات را در کلاس در دست گیرند. |
آموزگاران متخصصانی هستند که حقایق غیر شخصی را انتقال میدهند. | آموزگاران مرشدهایی هستند که فرزانگی و حکمت شخصی را انتقال میدهند. |
شاگردان آموزگاران را افرادی برابر و همشأن با خود میپندارند. | شاگردان با احترام با آموزگاران رفتار میکنند. |
اشخاص آموزش دیدهتر در مقایسه با اشخاص کمتر آموزش دیده کمتر از ارزشهای قدرتطلبیبرخوردارند. | هر دو گروه از افراد بیشتر آموزش دیده و کمتر آموزش دیده، به طور تقریباً یکسان ارزشهای قدرت طلبی را بروز میدهند. |
سلسله مراتب در سازمانها معنایش نابرابری نقشهاست، که برای سهولت در کار برقرار شده است. | سلسله مراتب در سازمانها بیانگر نابرابری فرادستها و زیردستها به لحاظ وجودی است. |
عدم تمرکز رایج است. | تمرکز رایج است. |
دامنه محدود تفاوت حقوق و دستمزد بالا و پایین سازمان. | دامنه وسیع تفاوت حقوق و دستمزد بالا و پایین سازمان. |
زیردستان انتظار دارند که مورد مشورت قرار گیرند. | زیردستان انتظار دارندبه آنها گفته شود چه کاری باید انجام دهند. |
رئیس آرمانی، رئیس مردمگرا (دموکرات) کاردان است. | رئیس آرمانی مستبد خیرخواه یا پدر خوب است. |
امتیازات و نشانهای شأن و منزلت ناپسندند. | امتیازات و نشانهای شأن و منزلت برای مدیران هم مورد انتظار است و هم رایج. |
جدول (2) تفاوتهای مهم میان جوامع با فاصله کم و زیاد را با توجه به سیاست و باورها خلاصه میکند. این جدول در کنار جدول 1، نمای کلی از جوهره تفاوتهای فاصله قدرت در همه قلمروهای زندگی بحث شده در این فصل را فراهم میسازد.
جدول 2. تفاوتهای مهم میان جوامع با فاصله قدرت کم و زیاد17
دو: سیاست و باورها
فاصله قدرت کم | فاصله قدرت زیاد |
استفاده از قدرت باید مشروع باشد و موضوع معیار خوب و بد است. | زور بر حق غلبه میکند: هر کسی که قدرت را در دست دارد حق و خوب است. |
مهارتها، ثروت، قدرت، و منزلت لازم نیست که با هم همراه باشند. | مهارتها، ثروت، قدرت، و منزلت باید با هم جمع گردند. |
طبقه میانی بزرگ است. | طبقه میانی کوچک است. |
همگان باید از حقوق برابر برخوردار باشند. | قدرتمند رجحان دارد. |
افراد قدرتمند تلاش میکنند کمتر از حدی که قدرت دارند، قدرتمند دیده شوند. | افراد قدرتمند میکوشند تا حد ممکن پر ابهت به نظر آیند. |
قدرت بر موقعیت رسمی، تخصص، و توانایی اعطای پاداش مبتنی است. | قدرت بر خانواده یا دوستان، فرهمندی، و توانایی برای استفاده از زور مبتنی است. |
شیوه تغییر نظام سیاسی تغییر مقررات (اصلاحات) است. | شیوه تغییر نظام سیاسی تغییر افرادی است که در رأس نظام است (انقلاب). |
استفاده از خشونت در سیاست داخلی نادر است. | تعارضات سیاسیداخلی بارها به خشونت منجر میشود. |
حکومتهای تکثرگرا بر نتیجه آرای اکثریت مبتنی است | حکومتهای استبدادییااقلیتسالار بر انتخاب درونیمبتنی است. |
طیف سیاسی جناح میانهای قوی و جناحهای راست و چپ ضعیف را نشان میدهد. | طیف سیاسی، اگر مجاز به اظهار وجود باشد، جناح میانهای ضعیف و جناحهای راست و چپی قوی را نشان میدهد. |
متغیرهای درآمدی کوچک در جامعه، با کاهش بیشتر به وسیله نظام مالیات. | متغیرهای درآمدی بزرگ در جامعه، با افزایش بیشتر به وسیله نظام مالیات. |
ادیان و نظامهای فلسفی غالب بر برابری تأکید میکنند. | ادیان و نظامهای سیاسی غالب بر سلسلهمراتب و قشربندی تأکید میکنند. |
ایدئولوژیهای سیاسی غالب بر تقسیم قدرت تأکید و بر اساس آن عمل میکنند. | ایدئولوژیهای سیاسی غالب بر جنگ قدرت تأکید و بر اساس آن عمل میکنند. |
نظریات مدیریتی بومی بر نقش کارکنان تمرکز دارند. | نظریات مدیریتی بومی بر نقش مدیران تمرکز دارند. |
ارتباط دین و فرهنگ
هر تعریف یا طبقهبندی که از فرهنگ ارائه شود دین را نیز دربر میگیرد. دین مجموعهای گسترده از ارزشها، هنجارها، نمادها و آداب و رسوم است. دین با پاسخی که به سؤالهای اساسی مربوط به خدا، معنویت، زندگی اخلاقی، و سرنوشت نهایی انسان و جهان میهد، جایگاهی مهم در میان عوامل مؤثر بر فرهنگ ملی دارد. صاحبنظران عامل دین را از عوامل مهم مؤثر بر فرهنگ و متغیرهای مهم آن قلمداد میکنند18 در مورد نسبت دین و فرهنگ دو دیدگاه عمده وجود دارد.
الف. گروهی براین باورند که دین امری جامعتر از فرهنگ است. در این باره از باب نمونه بهاءالدین خرمشاهی میگوید: «در تاریخ تمدن بشری نه دین بی فرهنگ داریم و نه فرهنگ بی دین» و این دین است که فرهنگ را پدید میآورد.19 نیکلای بردیابف معتقد است «هر فرهنگی حتی مادی، فرهنگ معنویت بوده و هر فرهنگی، یک مبنای معنوی(روحانی) دارد.20 الیت میگوید: «فرهنگ تجسد مذهب یک ملت است».21
ب. گروه دیگری همچون گوستین ژیرار درباره آثار منفی گسترش قلمرو دین به گونهای که فرهنگ را در بر بگیرد سخن گفتهاند و معتقدند چون در مجموعه فرهنگ عناصر نامطلوبی وجود دارد، نباید دین را به گونهای تفسیر کرد که شامل فرهنگ شود و از شأن و جایگاه آن کاسته شود؛ زیرا «ما دارای فرهنگ هر روزانهای هستیم که دارای راستی و کژیهایی است».22
این افراد مانند سکولارها ساحت دین را از دخالت در امور این دنیایی چون حقوق و سیاست و اخلاق جدا میدانند و قلمرو آن را به رابطه انسان و خدا تنزل میدهند.23 اما اگر از دیدگاه دوم بگذریم. میتوان بر حسب معانی مختلفی که برای دین و فرهنگ وجود دارد و بر حسب منشأ پیدایش یک دین چندین وجه ارتباطی میان فرهنگ و دین شناسایی کرد.
تعریف دین: در تعریف دین به گونهای که دین حق را شامل شود و بر تمام ادیان الاهی که در زمان خود اصالت داشتهاند و بعدها تحریف شدهاند صادق باشد، باید گفت: دین مجموعهای است از باورهای قلبی و رفتارهای عملی متناسب با آن باورها که در بخش باورها، اعتقاد به یگانگی خدا و صفات جمال و جلال و نبوت و معاد قرار دارد که از آن به «اصول دین» یا «اصول عقاید» تعبیر میشود و در بخش رفتارها نیز کلیه رفتارهای متناسب با باورها که بر حسب او امر و نواهی الاهی و به منظور پرستش و بندگی خدای متعال انجام میگیرد قرار دارد که از این بخش به عنوان «فروع دین» یاد میشود».24
فرهنگ اسلامی دارای ثبات در مقررات اساسی و ارزشهای ذاتی خود است و هر گونه تغییر و تحول در چارچوب این ارزشهاست، اما این به معنای ایستایی و جمود نیست، بلکه اسلام فرهنگی پویا و زنده دارد و این فرهنگ انسان را برای رسیدن به آیندهای بهتر تشویق میکند. به تعبیر شهید مطهری «زندگیگرا» بودن فرهنگ و دین اسلامی از آثار بارز پویایی اسلام است، که به انسان در زندگی امید و نشاط میبخشد. |
جامعهشناسان برای واژه «فرهنگ» حدود پانصد معنا ذکر کردهاند که پرداختن به تکتک آنها و بررسی نقاط قوت و ضعف هریک از آنها و مقایسه آنها با دین بسی دشوار خواهد بود. از اینرو، پس از ارائه سه تعریف کلی از فرهنگ و با مقایسه آنها، تعریف نظر پذیرفته درباره نسبت میان دین و فرهنگ بیان میشود.
در برخی تعاریف، فرهنگ در برگیرنده اعتقادات، ارزشها و اخلاق و رفتارهای متأثر از این سه و همچنین در قالب آداب و رسوم و عرف یک جامعه معین تعریف میشود. در گونهای دیگر از تعاریف، آداب و رسوم شالوده اصلی فرهنگ تلقی میشود و صرفاً ظواهر رفتارها بدون در نظر گرفتن پایههای اعتقادی آن به عنوان فرهنگ یک جامعه معرفی میگردد. و سرانجام در پارهای دیگر از تعاریف فرهنگ به عنوان «عاملی که به زندگی انسان معنا و جهت میدهد» شناخته میشود.25
مقایسه فرهنگ و دین: بعد از تعریف دین و ارائه سه تعریف از فرهنگ میتوان درباره رابطه بین آنها، دیدگاههای زیر را ارائه کرد. دین که عبارت است از مجموعهای از باورهای قلبی و رفتارهای عملی متناسب با آن باورها، اگر با گونه نخست از تعاریف فوق مقایسه شود جزء فرهنگ تلقی میشود؛ زیرا فرهنگ در این دیدگاه هم باورهای قلبی دینی و غیردینی و هم رفتارها و اخلاق و آداب و رسوم دینی و غیردینی را در بر میگیرد؛ از اینرو، «دین» جزء «فرهنگ» و زیر مجموعهای از آن تلقی میشود.
اما اگر دین را با گونه دوم از تعاریف مقایسه کنیم، از آنجا که در این نوع از تعاریف ظواهر رفتار و آداب و رسوم به عنوان فرهنگ شناخته میشوند، رابطه دین با فرهنگ بسان دو مجموعه که فقط در بخشی از اعضا مشترکاند قابل شناسایی است و در این دیدگاه نه دین کاملاً جزء فرهنگ است و نه فرهنگ زیر مجموعهای از دین.
اما فرهنگ در گونه سوم از تعاریف پیشگفته (عاملی که به زندگی انسان معنا و جهت میدهد) منطقیترین سخن در تعریف این واژه به نظر میرسد.26 از اینرو، به پاسخ این پرسش پرداخته میشود که زندگی انسان چگونه معنادار میشود؟معناداری زندگی انسان در گرو رفتارهایی است که در چارچوب نظام ارزشی ویژه یک جامعه و در راستای باورها و نظام عقیدتی آن جامعه انجام میگیرد و چون مطابق بینش اسلامی فقط جهانبینی حق و به تبع آن، یگانه نظام عقیدتی و ارزشی صحیح، اسلام است.
ما مسلمانان عامل معناداری و جهتدهنده زندگی انسان را «دین» میدانیم؛ از اینرو، فرهنگ در گونه سوم از تعاریف پیشگفته بر دین انطباق مییابد، مگر اینکه اجزای تشکیل دهنده فرهنگ را کمتر از اجزای تشکیل دهنده دین بدانیم. مثلاً اجزای فرهنگ را صرفاً نظام ارزشی و رفتارهای موجود در جامعه دینی بدانیم که در این صورت فرهنگ زیر مجموعه و تابعی از دین خواهد بود.27
با این حال، وقتی به عصر ظهور و ویژگیهای آن اشاره میشود، منظور جامعه پیشرویی است که در آن اسلام به مثابه مبنا و اصلیترین محور در تمام شئون مورد قبول است؛ جامعهای که وسعت تمام جهان است و تحت حکومت واحد جهانی اداره خواهد شد و محور اصلی همه شئون (اقتصادی، سیاسی،اجتماعی، فرهنگی) خدا خواهد بود.
تعریف فرهنگ اسلامی
برای تعریف و شناسایی مفهوم فرهنگ اسلامی سزاوار است در آغاز، اسلام تعریف شود تا با استفاده از آن، فرهنگ اسلامی شناخته شود: در تعریف اسلام به عنوان یگانه دین حق میتوان گفت: اسلام عبارت است از مجموعهای از باورهای قلبی که برآمده از امور فطری و استدلالهای عقلی و نقلی است و تکالیف دینی که از سوی خدای متعال بر پیامبر اسلام(ص) و به منظور تأمین سعادت دنیوی و اخروی بشر نازل شده است. این تکالیف تمامی اموری را که به نحوی در سعادت دنیا و آخرت انسان نقش دارد دربر میگیرد.28
حال پس از تعریف اسلام میتوان گفت اعتقادات و باورهای دینی برگرفته از ارزشهای اسلامی بینش و نگرشی را ایجاد میکنند که شالوده اصلی فرهنگ اسلامی را تشکیل میدهد. پس، میتوان فرهنگ اسلامی را چنین تعریف کرد:فرهنگ اسلامی را میتوان بینش و نگرشی دانست براساس اعتقادات و باورهای اسلامی و با توجه به دید کلی اسلام نسبت به انسان، مبدأ و معاد و ارزشهای اسلامی برای مسلمانان.
یعنی فرهنگ اسلامی به معنای مجموعه بینشها و ارزشهای اسلامی است که با توجه به شرایط موجود در جامعه همچون روحی در کالبد آن جامعه جریان دارد و به اعمال و رفتار افراد معنی میبخشد. در این صورت هسته مرکزی فرهنگ اسلامی را همان توحید و ایمان به خدا تشکیل میدهد که اساس و شالوده دین اسلام است و با سایر اعتقادات اسلامی زنجیرهای از عادات و آداب را پدید میآورد که خود بعدی از هستی اجتماعی میشود.29
ویژگیهای فرهنگ اسلامی
با توجه به تعریف فرهنگ اسلامی و هسته مرکزی آن، یعنی توحید و ایمان به خدا و نوع ویژه نگاه اسلام به انسان، میتوان فرهنگ اسلامی را دارای ویژگیهای برجستهای دانست که اهم آنها عبارتاند از:
1. الاهی بودن از حیث مبدأ و معاد
ما معتقدیم از آنجا که فرهنگ اسلامی برگرفته از وحی الاهی است، انسان را دارای خاستگاه الاهی میداند: «الَّذِینَ إِذَا أَصابتْهُم مُّصِیبَه قَالُوا إِنَّا للَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راَجِعُونَ(بقره: 156)؛ آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: «ما از آنِ خداییم؛ و به سوی او بازمیگردیم»!از دیدگاه فرهنگ اسلامی زندگی دنیا مقدمهای برای حیات ابدی آخرت است؛
از این رو، انسان پایبند فرهنگ اسلامی، رسیدن به خدا و به دست آوردن رضای او را هدف نهایی خود میداند: «یا اَیها الانسانُ اِنَّک کادحٌ اِلی ربَّک کدحاً فمُلاقیهِ (انشقاق 6)؛ ای انسان، تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد».در فرهنگ اسلامی نقطه آغاز و پایان زندگی خداست و او قوانین را تعیین کرده است و این باور آثار فراوانی دارد که از آن جمله میتوان به حرکت براساس فطرت، داشتن هدف روشن از زندگی، آزادی از هوای نفس و شهوات اشاره کرد.30
2. انسانی بودن فرهنگ اسلامی
برای اینکه بدانیم فرهنگ اسلامی انسانی است، باید اول مشخص کنیم که معیار و ملاک انسانیت چیست؟ ملاکهای مختلفی برای انسانیت طرح شده است که از جمله میتوان به علم، اخلاق، اراده و آزادی اشاره کرد. اما آنچه باید بدان توجه داشت این است که مجموع این ملاکها سیمای کاملی از انسانیت به دست میدهد نه هر یک به تنهایی؛ چنانکه شهید مطهری در این باره میفرمایند:
هر کدام از این چهار معیار به عنوان اینکه جزئی از انسانیت باشد درست است، ولی هیچ کدام تمام معیار انسانیت نیست. در اسلام همان طور که به محبت انسانها به همدیگر سفارش شده، همان طور به تسلط انسانها بر نفس خود تأکید شده و از آزادی دفاع شده است.31فرهنگ اسلامی انسان را دارای کرامت(اسراء: 70) لایق کمال و خلیفهالهی بر روی زمین میداند(بقره: 30) که بر بیشتر مخلوقات برتری دارد(اسراء: 70) و آنچه در آسمانها و زمین است به نحوی در خدمت اوست(لقمان: 20) تا به سعادت نهایی برسد.
فرهنگ اسلامی با افراط و تفریط درباره انسان مخالف است. اینکه انسان را تا سر حد خدایی بالا ببریم و او را خدا و فعال ما یشاء بدانیم و پروردگار و خالقی برای او نشناسیم و معاد و حیات دیگری برای او در نظر نگیریم و برای او آزادی بی حد قائل شویم یا اینکه در مقابل، او را فقط حیوانی بخوانیم تابع غرایز و فاقد اراده که نسبت به دیگر حیوانات مقداری پیشرفت داشته است و هنوز هم مانند دیگر حیوانات باید فقط به دنبال خور و خواب و شهوت باشد، هر دو دیدگاه مطرود است.32در نتیجه باید و نبایدهای حاکم بر فرهنگ اسلامی با توجه به جایگاه انسان در نظام آفرینش و همچنین با احاطه کامل بر معیارها و ملاکهای انسانیت (علم، اخلاق، اراده و آزادی) صادر شده است که این امر انسانی بودن فرهنگ اسلامی را میرساند.
3. ثابت بودن مبانی و اصول
اسلام دستورهای کلی و عامی دارد که با همه مظاهر متغییر زندگی سازگار است: «حلال محمد، حلال ابداً الی یوم القیامه و حرامه حرام ابداً الی یوم القیامه».33 این حدیث ناظر بر همین مطلب است. اسلام دارای ثبات در مقررات اساسی و ارزشهای ذاتی خود است و هر گونه تغییر و تحول در چارچوب این ارزشهاست.
رهبری در جمع اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی (1381) میفرمایند: ...عاملی که یک ملت را به رکود و خمودی، یا تحرک و ایستادگی، یا صبر و حوصله، یا پرخاشگری و بیحوصلگی، یا اظهار ذلت در مقابل دیگران، یا احساس غرور و عزت در مقابل دیگران، به تحرک و فعالیت تولیدی یا به بیکاری و خمودی تحریک میکند، فرهنگ ملی است. فرهنگ ـ با همین تعریف ویژه - محصول تعریف جمعی از یک جامعه است و خودش مؤثر در همه حرکات و تحولات و تشکیلدهنده هویت یک جامعه است. |
4. پویابودن فرهنگ اسلامی
فرهنگ اسلامی دارای ثبات در مقررات اساسی و ارزشهای ذاتی خود است و هر گونه تغییر و تحول در چارچوب این ارزشهاست، اما این به معنای ایستایی و جمود نیست، بلکه اسلام فرهنگی پویا و زنده دارد و این فرهنگ انسان را برای رسیدن به آیندهای بهتر تشویق میکند. به تعبیر شهید مطهری «زندگیگرا» بودن فرهنگ و دین اسلامی از آثار بارز پویایی اسلام است، که به انسان در زندگی امید و نشاط میبخشد.34
شهید مطهری خاصیت انطباقپذیری قوانین اسلامی با پیشرفتهای روز را در موارد زیر خلاصه میکند:توجه اصلی اسلام و تعالیم آسمانی آن به روح، راهی است که انسان را به اهداف اساسی میرساند. اسلام اهتمام را به این اهداف و ارائه طریقه رسیدن به آنها مصروف داشته و بشر را در غیر این امور آزاد گذاشته است.
اسلام برای نیازهای ثابت و دائم بشر قوانین تغییرناپذیری در نظر گرفته و برای نیازهای متغییر و اوضاع و احوال متغییر نیز راهکارهای خاصی را پیشبینی کرده است که از آن طریق به قوانین اسلامی مورد نیاز دست یابد. از اینرو، اسلام به همه جوانب نظر داشته و قوانین لازم را با توجه به مقتضیات زمان ارائه کرده است.
اسلام با وارد کردن عقل در حریم دین، حقی برای آن قائل شده است. عقل، در فقه اسلامی میتواند خود کشف کننده قانون باشد، قانونی را قید بزند یا توسعه دهد و مددکار خوبی برای سایر منابع و مدارک باشد.ابتنای مقررات و احکام فرهنگ اسلامی به مصالح و مفاسد واقعی و درجهبندی آنها و ایجاد بابهایی در قانونگذاری اسلامی همچون «باب تزاحم» یا «باب اهم و مهم»و وجود قواعد کنترل کننده اساسی مانند قاعده «لاحرج» و «لاضرر» فقها را در تشخیص مصالح مهمتر و مهار و تعدیل قوانین دیگر و جوابگویی به مشکلات جامعه یاری میرساند.
اسلام اختیاری را به حکومت داده است که در شرایط خاص و نیازمندیهای جدید میتواند با توجه به اصول مبانی اساسی اسلام، مقررات وضع کند. این اختیارات در درجه اول از آن پیامبر و ائمه هدی ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ بوده است، ولی در زمان غیبت به ولی فقیه حاکم منتقل میشوند.35
5.جهانی بودن فرهنگ اسلامی
فرهنگ اسلامی با الهام گرفتن از نظریهای که درباره جهان، انسان و هدف از آفرینش وی در اسلام بیان شده است پدید آمده است. بر همین اساس مطابق با فطرت بشر و نیازهای اوست که این امر بین همه انسانها مشترک است. پس برای اثبات جهانی بودن فرهنگ اسلامی باید ثابت کنیم که فرهنگ اسلامی جامعیت دارد. اسلام اهداف جامع و کاملی برای خود بیان نموده است که به چند نمونه اکتفا میکنیم:
هدایت همه انسانها: آیات قرآن برای هدایت همه انسانهاست؛ چنانکه قرآن میفرماید: قُلْ یَأَایُّهَا النَّاس إِنی رَسولُ اللَّهِ إِلَیْکمْ جَمِیعا...(اعراف: 158)؛ بگو: «ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم...». ارائه الگو برای همه انسانها: «لَّقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسولِ اللَّهِ أُسوَه حَسنَه لِّمَن کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الاَخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً (احزاب21)؛ مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی است، برای آنها که به رحمت خدا و روز رستاخیز امید دارند و خدا را بسیار یاد میکنند».
6. ارائه الگوی حکومت جهانی
شیعه با ارائه نظریه حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)، بحث جهانی بودن این حکومت را به صورت دقیق مطرح کرده است. قرآن کریم در این باره میفرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکمْ وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لَیَستَخْلِفَنَّهُمْ فی الأَرْضِ کمَا استَخْلَف الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ ... (نور: 55)؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید«.ظهور مهدی موعود، تحقق بخش وعدهای است که خداوند متعال از قدیمترین زمانها در کتب آسمانی به صالحان و متقیان داده است که زمین از آنِ آنان است و پایان جهان تنها به متقیان تعلق دارد.36
«وَ لَقَدْ کتَبْنَا فی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْض یَرِثُهَا عِبَادِی الصلِحُونَ(انبیا: 105)؛ در زبور بعد از ذکر [تورات] نوشتیم: «بندگان شایستهام وارث [حکومت] زمین خواهند شد».حال بعد از شناسایی فرهنگ اسلامی و مهمترین ویژگیهای آنکه وظیفه حکومت جهانی امام عصر(عج) اجراییکردن این ارزشهاست فاصله قدرت به عنوان یکی از ابعاد فرهنگ ملی، به فرهنگ اسلامی برگرفته از جامعه مهدوی عرضه میشود. اما قبل از ورود به مطلب اصلی توجه به چگونگی استفاده نگارنده از الگوی مورد نظر ضروری است.
پی نوشت:
1. گویا یگانه موضوع مستقل در این زمینه پایاننامه نویسنده این مقاله با عنوان «تبیین شاخصهای فرهنگی عصر ظهور بر اساس نگاه مدیریتی» دفاع شده در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) باشد. به دلیل اهمیت موضوع و پیشنهاد استادان ابعاد بررسی شده در پایاننامه در قالب پنج مقاله مستقل ـ که هر مقاله به بررسی یکی از ابعاد میپردازد ـ به پژوهشگران محترم ارائه میشود.
2. حسن بنیانیان، فرهنگ توسعه خط مشی گذاری، 1386ص70.
3. مصباحیزدی، محمدتقی، پرسشها و پاسخها (5-1) (مشکات)، ص151.
4.مقام معظم رهبری، «درآمدی برفرهنگ ومهندسی فرهنگی»، مهندسی فرهنگی، ش 1، ص11.
5.Geert Hofsted, Cultures and Organizations, p. 5.
6 Ibid, p. 12
7.کوئن، بروس، مبانی جامعه شناسی، ترجمه و اقتباس غلامعباس توسلی و رضا فاضل، ص59.
8. ر.ک: وحید عوقی، تبیین شاخصهای فرهنگی عصر ظهور با نگاه مدیریتی.
9. Geert Hofsted, Cultures and Organizations, p. 788.
10.مندراس، هانری و ژرژگورویچ، مبانی جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، ص163.
C.f: Geert Hofsted, Cultures and Organizations. 11.
C.f: Geert Hofsted, Cultures consequences, Second Edition. . 12
13. هافستد، گرت، تصوریرهایی از اروپا: گذشته، حال و آینده، در مدیریت در عرضه فرهنگها مباحث و دیدگاهها، ترجمه محمدتقی نوروزی، ص216.
Power Distance Index.14
Geert Hofsted, Cultures and Organizations, p. 27. 15
Ibid, p. 37. 16
Geert Hofsted, Cultures and Organizations, p. 43. 17
18.والتز، پیترجی، پی،؛ «فرهنگ رفتار مصرف کننده و پخش بندی بازار جهانی» در مدیریت در عرصه فرهنگها مباحث و دیدگاه ها،ترجمه محمد تقی نوروزی، ص 514.
19.جمعی از نویسندگان، فرهنگ و دین، هیئت مترجمین زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی، ص7.
20. نیکلای بردیابف، «تقدیر فرهنگ»، ترجمه حشمت الله ملاصالحی، کیهان فرهنگی، ش 21، ص20.
21. تی.اس.الیت، درباره فرهنگ، ترجمه حمید شاهرخ، ص29
22. اصغر افتخاری و علیاکبر کمالی، رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی، ص135.
23. صادق لاریجانی، «نسبت دین و جامعه مدنی»، اندیشه حوزه، سال 4، ش 2،پاییز 1377ص122.
24. محمدتقی مصباح یزدی، پرسشها و پاسخها (5-1) (مشکات)، ص149.
25. همان، ص151.
26. همان،
27. همان، ص152.
28 . همان، ص.150.
29. محمد امین بالادستیان، ویژگیها و خاستگاه اساسی فرهنگ، ص54.
30. وحید عوقی، تبیین شاخصهای فرهنگی عصر ظهور با نگاه مدیریتی، ص114.
31. مرتضی مطهری، گفتار معنوی، ص231.
32. محمد امین بالادستیان، ویژگیها و خاستگاه اساسی فرهنگ، ص100.
33. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج2، ص17.
34. مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ص225.
35. همو، اسلام و مقتضیات زمان، ص87-91.
36. همو، مجموعهآثار، ج24، ص 439.
وحید عوقی/ دانشآموخته حوزه علمیه و کارشناسی ارشد مدیریت
منبع :فصلنامه پژوهش های مدیریتی شماره 1
ادامه دارد............
ارسال دیدگاه